2777
2789
حالا یه کم از خودم بگم امروز غروب یواشکی تو دسشویی و اتاق خواب آبجیم کلی گریه کردم دلم میخاست مامانم اینا نبودنو بلند بلند خودمو خالی میکردم
تا غروب منتظر زنگ شوهرم بودم قرار بود غروب زنگ بزنه تا بگه ببینم با درخواست مرخصی برا امروز یعنی 5شنبه غروب تا شنبه صبح موافقت شده یا نه اما غروب که زنگ زد و گفت متاسفانه موافقت نشده و باید بمونه همونجا به زور جلو خودمو گرفتم تا از گریم ناراحت نشه اما گوشیو که گذاشتم جاش یه گوله ی درشت اشک از چشمام ریخت پایین و دیگه نتونستم جلو اشکامو بگیرم ازین بدتر این بود که گفت هفته ی بعد هم احتمالا همینه تا امروز 11 روز بود که ندیدمش دلم یه ذره شده براش
همون موقع یاد شما افتادم گفتم برم بنویسم خوش به حاله شماهایی که شوهراتون پیشتونن و هر روز میبینینشون مخصوصا این روزا که اینکه شکمه روز به روز قلمبه تر میشه و اونا دلشون واسه این سختی ای که میکشیم میسوزه همش نگرانم که تا آخر بارداریم یه دوروزی بیشتر ما رو نبینه و اصلا نفهمه کی این حاملگی تموم شد
قدرشونو خیلی بدونید حتی اگه دو ساعتم با هم نمیسازید دعواها هم شیرینه وقتی بعدها بهش فکر کنید
شماکم دعا کنید به شوهرم مرخصی بدن تا حداقل یه روز بیاد همو ببینیمو بره ایکاش منم تهران بودم.....

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پرستو جون این گلپونه قبلا ها گفته بود که نمیتونه به هیچ صفحه ی متحرکی نگاه کنه و رو چیزی تمرکز کنه واسه همین نمیتونه بیاد پشت کامپیوتر و بخونه و بنویسه.
پرستو جون سوزش ادرار ممکنه از عفونت ادراری باشه آز کشت ادرار دادی ؟ منم داشتم و کپسوله سفالکسین تجویز کردن و خوب شدم فقط ترشحات واژنم باز زیاد شده سوزش و خارش ندارم ولی دختر همسایمونم دور از جمع ما پریروز زایمان کرد همسن ما باردار بود 6 ماه و یه هفته !
بچه اش فعلا حالش خوبه ت فردا باید منتظر بمونن . کیسه آبه مامانه پاره شده بود اونم در اثر ترشحاته چرکی و عفونت !!!
حالا من سوزش و خارش ندارم اما نگران شدم که نکنه چیز مهمی باشه ماله من.
شمام مواظب خودت باش.
به به سلام به همگی میبینم که همه از بیحوصلگی دراومدن یه سری به اینجا زدن من دیروز صد دفعه اومدم تو تاپیک دیدم از کسی خبری نیست ما هم حالمون گرفته شد دیگه چیزی ننوشتم.


سارا جون و زهرا جون غصه نخورید چون من در عرض 1ماه6 کیلو اضافه کردم .
راستی بچه ها شما از اول بارداریتون چند کیلواضافه وزن داشتید؟من که تا الان 15کیلو وزن اضافه کردم با اینکه خیلی مراعات میکنم برای همین باید هر15روزآزمایش پروتیین 24 ساعته بدم چون ممکن به خاطر اضافه وزنم دچارمسمومیت بارداری بشم.



پرستو جون مرسی بهترم ،دکترم رفتم بهم آمپول داد ولی ترسیدم ،نزدم با شلغم و بخور خودمو خفه کردم گلو دردم خوب شده.
سمیه جون خداروشکر سرمات بهتر شده ایشالا زود زود خوبه خوب شی
چفدر بد ایشالا که هیچ وقت دچاره ایبنی که گفتی نشی
من از اول بارداریم تا الان حدوده 10 یا 11 کیلو اضافه کردم فردا 27 هفته ام تموم میشه و 2 روزه 6 ماهم تموم شده. بچه ها بیاید اول هر پستمون سن بارداریمونو و جنس و اسم نینیمونو بنویسیم . من :


27 هفته تمام . پسر . سید محمد
کجایین بچه ها ! حالا که ما میایم شما نمیاید.
بچه ها ما قبلا چله ی زیارت عاشورا رو از عید فطر شروع کرده بودیم که الان تموم شده
حالا هم داریم حدیث کسا رو شروع میکنیم و صبح ها هم دعای عهد اگه شمام خواستید میتونید شروع کنید

راستی الان که فصل به شده تا میتونید به بخورید نینیتون خوجگل میشه!
زهرا جون مرسی ان شاالله هممون بدون دردسروراحت زایمان کنیم واین فسقلی هامون صحیح وسالم زودتر بیان.
امیدوارم به شوهرتم یه مرخصی توپ بدن ،چون تقریبا" میتونم درکت کنم منم از اول آذر که برای زایمان میخوام برم تهران از شوهرم دور میشم از الان غصم گرفته واسترس دارم احساس میکنم تو این شرایط بیشتر از هر موقع بهشون احتیاج داریم.
من تا امروز 27هفته و4روزم ، دختر ، نازنازی من از دست باباش هنوز اسم نداره.
گلپونه...30......5/1/90 ......تهران..........خانه دار ...............آقامحمدحسن ....دکتر وزیری..بیمارستان حضرت زینب
فاطمه...27......8/1/90........قم............خانه دار ..............عاطفه سادات
مانیا.....28......9/1/90......تهران..........دبیر-استاد..............نورا خانم.....دکتر کاشانی زاذه....بیمارستان خاتم الانبیا
پرستو...28......15/1/90.....تهران..........خانه دار...............آقا محمد مهدی...دکتر احمدی....بیمارستان حضرت زینب
سمیه...29.....15/1/90.....شاهرود.......خانه دار................دختر..............دکترآل یاسین....بیمارستان بهمن یا شریعتی
زهرا.....23..... 19/1/90 .....بابل...........خانه دار.................آقا سید محمد
سارا.....27 ....24/1/90......ساری..کارشناس ارشد کشاورزی..آقا سید مهدیار
گلناز.............25/12/89 .....یزد .......... خانه دار ............... دختر ........ ؟
مهیا.....24......29/1/90 ....تهران..........خانه دار ................آقا مانی .......دکتر آج وند....بیمارستان ?
غزاله....27.....10/2/90.....تهران-آستارا...خانه دار................سوفی خانم.....دکتر همتی...بیمارستان مهر

سلام بچه ها خوبین؟

یکی دو روز نبودم ,نینی خواهرم به دنیا اومده بود پیشش بودم .یه دختر قد بلند به اسم آیدا.
حسابی بی رمق شدم.دیشب اومدیم خونه استراحت کنم.


راستی خواهرم توی خاتم الانبیا سزارین کرد,با عرفان مقایسه کردم ,عرفان خیلی بهتره.من که دیگه خاتم الانبیا نمیرم.
مهیا جون قدم نورسیده مبارک باشه
شمام میخای سزارین شی ؟

سمیه جون خوش به حالت سرویس تخت و کمدت مبارک من که تا بعد از عید که جای ثابتمون واسه زندگی مشخص نشه و معلوم نشه که تو کدوم شهر باید زندگی کنیم تخت و کمد نمیگیرم چون شاید جای جدیدمون اتاق اضافی نداشته باشه این خونمونم که اجاره ایه و الان فقط وسایلام توشه و جا واسه سوزن انداختن نیست فقظ یه تخت گهواره ای گرفتم که برا نوزادیش کافیه
دلم میخاد منم مثل شما با ذوق اتاق نینیمو بچینم
در مورد احساس همدردیتم ممنون .
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز