2777
2789
اﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ و آل ﻣﺤﻤﺪ و ﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ
اﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ و آل ﻣﺤﻤﺪ و ﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ
اﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ و آل ﻣﺤﻤﺪ و ﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ
اﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ و آل ﻣﺤﻤﺪ و ﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ
اﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ و آل ﻣﺤﻤﺪ و ﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ

الهی خداهرچی زودتر سلامتیت رو بهت برگردونه دوست عزیز...

عیدت هم مبارک عزیزم
*** نیستی و بهار هم بی تو ...سوء تعبیر یک زمستان است...!***

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام نازنین مریم خوب ومهربون .خوبی عزیزم درد ناحیه شونت بهتر شده برات دعا میکنم که شفای خداوندی شامل حالت بشه و تو خودت بشی یه امید دهنده و شفا دهنده به نیازمندان انژی مثبت مانند اون خانمی که الان شفا دهنده بیماران است خانم لوییز هی.با راز و نیاز روزانه با خدا و گفتن هرچی از دل تنگت میگذره با اون افریدگار جهان ودرمیان گذاشتن بی رودربایستی همه دلتنگیها و دلشوره های زمینی خدارابهترین مونس خودت بیاب
دوباره و دوباره
بگذار بار دیگر باران به رویت ببارد

بگذار یکبار دیگر عاشق شوی...کمک کن باز هم عمق وجودت خواهان زندگی باشد

بگدار باز هم برای زندگی ات بهانه ی پیدا کنی

ببار...بــــــبار..... ببار....



خداوندا سپاس
خدایا به خاطر تمام مهربانیهایت ،به خاطر همه صبوریت ،‌به خاطر بخششت سپاس

اگر روزی در اوج اضطرار و درماندگی باشم مآوای من تو هستی...کافیست چند لحظه در حضور تو قرار بگیرم و آنوقت است که همه آرامش کائنات را به قلبم سرازیر می کنی، من را پر می کنی از حضور خود ...خداوندا سپاس ، سپاس که می توانم باتو سخن بگویم ، سپاس که در هرکوچه ای که گم شوم راهم به شاهراه محبت تو ختم می شود. در مسیر تو قرار می گیرم و هگام می شوم با فرشتگانت....خداوندا سپاس‌، به خاطر تمام لحظاتی که دستم را از دستت رها کرده و سرگردان شده بودم اما تو مرا فراخواندی واز بین همه تاریکی ها مهرت را حس کردم و دوباره دستانم را در دستانت قرار دادم...خداوندا سپاس،‌این لحظه را سپاس...
http://peyghamejavdaneh.persianblog.ir/
خلاصه بخش اول کتاب شفای زندگی، نوشته لوییز ال هی:
در لایتنهای حیات-آنجا که ساکنم- هرچند زندگی همواره دگرگون میگردد، همه چیز عالی و کامل و تمام عیار است.
نه آغازی هست و نه پایانی،آنچه هست تنها چرخش و واچرخش جوهر و تجربه هاست.
من با قدرتی که مرا آفرید یگانه ام،و این قدرت این اقتدار را به من داده است که شرایط خود را بیافرینم.
من از این آگاهی شادمانم که قدرت ذهنم در اختیار من است و هر گونه که میخواهم به کارش میبندم.
آنگاه که از گذشته دور میشویم، هر لحظه زندگی نقطه آغازیست.
اینک، این لحظه، اکنون و اینجا برای من نقطه آغازیست.
در جهانم همه چیز نیکوست.
زندگی واقعا بسیار ساده است.از هر دست که بدهیم از همان دست می گیریم.
همه ما مسوول آنچه هستیم که در زندگی برای ما اتفاق می افتد.آینده ما همان اندیشه امروز ماست.افکار ما، تجربه های زندگی ما رو به وجود میارن.
به جای اینکه فکر کنیم زندگی یعنی تنهایی بهتره اینجوری فکر کنیم که محبت همه جا هست و من نازنین و دوست داشتنی هستم.با تکرار این فکر می بینیم که مردمان دوست داشتنی وارد زندگیمون می شن و آدمهایی که از قبل می شناختیم هم نسبت به ما پرمحبت تر میشن و خودمون هم راحت تر می تونیم محبتمون رو به بقیه نشون بدیم.
موقعیتی که الان داریم حاصل فکر و تصمیمی است که در گذشته و هنگامی که فکر می کردم درسته گرفتیم.پس به جای سرزنش بهتره که الانمون رو درست کنیم تا فردامون هم درست بشه.حسرت گذشته چیزی رو درمان نمی کنه.
ما در زمان کودکی از واکنشهای بزرگسالان درباره زندگی و احساسمون و خودمون یاد می گیریم.پس کودکی خیلی خیلی دوره مهمیه.ما وقتی بزرگ میشیم سعی داریم همون محیط دوران کودکیمون رو برای خودمون بسازیم.در روابط شخصیمون هم روابطی رو می سازیم که با آنچه در کودکی با والدینمون در ارتباط بودیم، یکی باشد.
پدر و مادر ما هم قربانی ندانستن ها بودن.اونها هم آنچنان که باهاشون رفتار شده بود با ما رفتار می کنن.پس بهتره اونها رو هم سرزنش نکنیم.
ما خودمون پدر و مادر و محل زندگیمون رو انتخاب کریدم.ما موقعیت و شرایطی رو برای زندگی انتخاب کردیم که بازتاب الگویی هستند که برای کار در این عمر به اونها نیاز داریم.یعنی در حقیقت شرایط زندگی و خانواده ما نشان دهنده اون چیزی هستند که ما باید بر اون غلبه کنیم.
ما توی زندگیمون بارها و بارها تجربه های یکسانی رو تجربه می کنیم و این فقط به دلیل بازتاب اعتقاداتی هستش که نسبت به خودمون داریم.مثلا اگه در مورد خودمون اعتقاد داشته باشیم من دوست داشتنی نیستم آدمهایی میان توی زندگیمون که ما رو دوست ندارن.
گذشته تمام شده و رفته پی کار خودش، نقطه اقتدار همین الان هستش.اندیشه ها و اعتقادات و سخنها، آینده ما رو می سازن.
تجربه های ما تظاهر بیرونی اندیشه درونی ما هستن.اندیشه های درونی احساسات رو به وجود میارن و ما گرفتار احساسمون میشیم.اگر اندیشه و فکرمون رو عوض کنیم، احساسمون هم عوض میشه.
ما اندیشه هامون رو خودمون انتخاب می کنیم.یه وقتهایی انقدر به یه چیزی فکر کردیم که دیگه فکر کردن بهش عادتمون شده.اگه اون فکر خوبی باشه که خوبه ولی اگه فکر بدی باشه کارمون زاره!
نفرت، انتقاد و احساس گناه و ترس بیشتر از هر چیز دیگه ای توی زندگی ما مشکل ایجاد میکنن.
وقتی در مورد خودمون فکر می کنیم که بی لیاقت و نالایق هستیم، چه جوری انتظار داریم دیگران ما رو لایق بدونن؟!
گذشته تمام شده و رفته، به جای مجازات خودمون درباره گذشته، بهتره همین الان دست از نفرت برداریم و انقدر نقش قربانی رو بازی نکنیم تا محیط اطرافمون هم درباره این نقش قربانی بودن ما رو تایید نکن.چون محیط اطراف(یا همون کائنات)همیشه همراه ماست نه بر علیه ما.همراه هر فکری هستش که ما با خودمون داریم حملش می کنیم.
برای رهایی از گذشته باید مشتاق عفو و بخشش باشیم.خودمون و همه رو ببخشیم.فقط کافیه که صمیمانه بخواهیم که همه رو ببخشیم.پروسه بخشش کم کم خودش شروع میشه.تو را عفو می کنم که آن گونه که من خواستم نبودی.تو را می بخشم و آزاد می کنم.
همه امراض از عدم بخشایش ناشی می شوند.عفو و بخشایش هر کسی که برای مشکل تر هستش، همونیه که بیشتر از هر کس دیگه ای باید رهاش کنیم.بخشایش به معنی تایید رفتار دیگران نیست، بلکه به معنی دست برداشتن از سر اون مساله یا شخص هستش.
خویشتن دوستی و دوست داشتن خودمان دقیقا همین جوری که هستیم، زندگی را بر وفق مراد ما می کنه.
یادمون باشه برای هیچ چیزی از خودمون انتقاد نکنیم چون انتقاد ما رو در الگویی که در اون قرار داریم و میخواهیم دگرگونش کنیم، محبوس می سازه.
یادمون باشه، سالهای سال از خودمون انتقاد کردیم.یه چند وقت دست از انتقاد برداریم و ببینیم چی پیش می آید.
تجربه شخصی:من هیچ موقع مشکل خاصی با پدر و مادرم نداشتم.منتهی نمیدونم چرا همیشه از دستشون شاکی بودم.یه بار وقتی بچه بودم شنیدم که مامانم یه چیزی راجع به من به خاله م می گفت.اون جمله از پنج سالگی توی ذهن من موند و من رو بیچاره کرد.همش احساس خوب نبودن می کردم.(تو رو خدا مواظب حرف زدنتون جلوی بچه ها باشین)اونها همیشه با من معقول رفتار کردن، هر چیزی می خواستم بیشتر از اونچه میخواستم در اختیارم قرار میدادن.بهم اعتماد داشتن و هیچ موقع من رو توی خونه حبس نکردن و نگفتن اینجا برو و اونجا نرو.همیشه خودم تصمیم گرفتم که البته به نظرم خیلی اینجوری خوب نیست مخصوصا توی سنهای کمتر.خلاصه من نه کتک خوردم دوران بچه گیم و نه تنبیه شدم ولی همیشه دوران کودکیم برام غمگینه و هنوز هم نفمیدم چرا؟خلاصه داشتم می گفتم من همیشه دنبال کار و بار خودم بودم و البته همیشه توی یه گوشه قلبم اون حرف مامانم یادم بود و اینکه توی بچه گی اون جمله چه تاثیر مزخرفی روی من گذاشته بود.بزرگتر که شدم همیشه دوستشون داشتم ولی به جورایی خودم رو ازشون جدا میدیدم.اون شبی که مامانم سکته کرد من پیش سسل بودم.بابام که زنگ زد بهم که حال مامانت بده و میخوام ببرمش دکتر و تو هم بیا، من گفتم باشه ولی بعدش کلی غر غر کردم.بعد از سکته مامانم سسل بهم گفت یادته اون شب چه قدر غر زدی و رفتی؟دیدی نتیجه ش چی شد؟الان می گم نتیجه ش چی شد:من که همیشه خودم رو از خونواده م با همه علاقه ای که بهشون داشتم، جدا میدیدم، الان زندگیم بهشون گره خورده.همون مادری که حرفی که توی بچگی من زد و من رو آزار داد، الان من دارم ازش مراقبت می کنم و بهش محبت می کنم.انقدر این کار رو نکردم تا مامانم سکته کرد و الان اگه نخوام هم مجبورم بهش توجه و محبت کنم.این سکته کردن مامانم ابعاد خیلی زیادی داشت و یه بار که نشستم به صورت گسترده بررسیش کردم به نتایج خیلی عجیب و جالبی رسیم.
http://my-whiterose.com/category/%D8%B4%D9%81%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C/
نام افرادی را که می دانید نیاز به شفا یا پشتیبانی یا کمک ویژه ایی دارند بنویسید. آنگاه عبارت تأکیدی مناسب ( عبارتی مثبت به زمان حال ) را که واقعیت دلخواهتان را برای کمک به آنها شرح می دهد، بنویسید. آنگاه هربار که به آن نگاه می کنید، انرژِی مثبت خود را به آنها هدیه می دهید.آنچه آنها با آن انرژی به انجام می رسانند، به خودشان مربوط است. شما نمی توانید واکنش آنها را کنترل کنید یا زیر نفوذ خود درآورید، اما می توانید آنها را در آنچه که برای خود مناسب می دانند حمایت کنید.

مثلا ً:

نام : جان جونز

عبارت تأکیدی : جان اکنون به کار دلخواهش سرگرم است و درآمد بسیار خوبی دارد.

نام : السی میلر

عبارت تأکیدی : حال السی بسیار خوب است، و از وجودش سلامت تابناک می تراود

نام : کارن اسمیت

عبارت تأکیدی : کارن آسایش و آرامش درونش را احساس می کند. کارن هر روز توجه و خویشتن دوستی بیشتری نسبت به خود نشان می دهد.



بعضی از افرادی که دوست دارم آنها را به طرزی ویژه مورد حمایت و پشتیبانی خود قرار دهم عبارتند از :





نام: …………Maryam

عبارت تأکیدی: ……………maryam kamelan salem o tandorost har rooz por energy kar mikonad, Arya ra az mahd migirad, maryam hich dardi hess namikonad, hich toodei dar scan esh dide nashode, doctorha tajob kardand, ke toodeha mahv shodand,sellolhaye cancer khodkoshi kardand, chon maghz anha ra vadar kard khodkoshi konanad.i …

چنانچه به اهمیت عنایت و لطف پروردگار در بهبود کارها، به ویژه در درمان بیماریها معتقد باشیم، در آنصورت امکان بازگشت بیمار به تندرستی افزایش خواهد یافت)).

ما در درمان بیماریها می توانیم به تلفیق علم پزشکی و الهی اعتقاد داشته باشیم. با این کار هم از علم پزشکی و هم علم الهی کمک می گیریم. که هر دو، عوامل مهمی در روند درمان بشمار می روند.در درمان بیماری عواملی که مم و تأثیرگذارند عبارتند از : مهارت و دانش پزشک به علاوه ی ایمان و یقین به بهبود یافتن.

معجزه چیزی جز استفاده از اصول علمی معنوی نیست.یکی از راههای مؤثر و معقول برای حفظ سلامتی و نشاط استفاده از اخرین شیوه های پزشکی، همراه با تجربه ها و شگردهای علم ربانی است. شواهد موثقی وجود دارد دال بر اینکه، خداوند هم از طریق مجری علم ( پزشک ) و هم مجری ایمان ( روحانی/ شفاگر) عمل می کند. بسیاری از پزشکان در این عقیده با یکدیگر توافق دارند.برای درمان بیماریها ارتباط آنچنان تنگاتنگ و نزدیکی میان روح و جسم وجود دارد که واقعا ً نمی توان آنها را با خطی از هم جدا کرد
مطالعه ی موارد موفقیت آمیز تندرستی ، نشان می دهد که بسیاری عوامل در آنها مشترک است :

-ابتدا تسلیم محض بودن در مقابل اراده و مشیت الهی

-سپس روح را با توبه و خودداری کردن از ارتکاب گناهان گذشته، تزکیه و پاک کردن

-پس از آن ایمان به لزوم تلفیق دانش پزشکی و ایمان و قدرت شفابخشی خداوند و نیز راضی به رضای خدا بودن و هرچه پیش آمده پذیرفتن و در مقابل مشیت و اراده ی پروردگار تسلیم پذیری نشان دادن

-و سرانجام ایمان داشتن بدون چون و چرا به قدرت شفا بخشی پروردگار.

دو درمان وجود دارد که با هم موجب پیدایش نیروهای حیاتبخشی در زندگی ما می گردد، یکی نیرویی که جسم را شفا می بخشد، و دیگری نیرویی که به ذهن آرامش و سکون می بخشد. جسم به درمان پزشکی و روح به ایمان درمانی پاسخ می گوید و خداوند بر همه ی امور ناظر و آگاه است.خداوند خالق جسم و روح هردو است و برروند سلامتی حاکم است : " ...زندگی، حرکت و هستی ما به او بستگی دارد. "

در روند بهبودی و تحت نظر پزشک که قرار دارید ، به جان پزشک دعا کنید ، یادتان باشد که خداوند از دستهای توانای شخص ثالثی برای اعمال قدرت و شفا بخشی خود استفاده می کند. همانطور که یکی از پزشکان می گفت : " ما مریض را درمان می کنیم و خدا او را شفا می بخشد." پس دعا کنید که پزشکوسیله ای باشد برای تفویض سلامتی به شما.

خیلی وقتها شما دچار بیماری می شوید اما چرا ؟ این اتفاق می افتد تا شما به خودتان بیایید و از خداوند استعانت بطلبید. اگر این بیماری روی نمی داد شاید شما از نظر ذهنی و روحی برای شفا یافتن آماده نبودید.شما به قدرتی دست می یابید که سابق بر این نداشتید.و حالا با دیدی معنوی- علمی به سلامتی خود نگاه می کنید.در طی دورانی که روند بهبودی را طی می کنید عبارات اثر بخش و الهام بخش زیر را با خود تکرار کنید :

_ آرام باش و بدان خدایی هست

_ منتظر لطف و عنایت پروردگار باش، جرئت و شهامت داشته باش؛ او به تو قوت قلب خواهد بخشید.

_ با توکل به حق به هر کاری توانا هستم.

_ زندگی، حرکت و هستی ما به او بستگی دارد

_ من هنوز مسئولیتهایی دارم که باید آن را به انجام برسانم.

_ من به تلفیق علم پزشکی و الهی ایمان دارم

_ سلامتی حق من است

_ من سلامتی را با آغوش باز می پذیرم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   دخترپاییزی8608  |  4 ساعت پیش
توسط   مهدیهامو  |  6 ساعت پیش