وقتی دبیرستان میرفتم یه بار برادر کوچیکم که 4 - 5 سالش بود وقتی هیچ کس خونه نبود تمام دمپاییهای خونه رو داده به جاش از یه دست فروش یه جوجه گرفته بود مادرم وقتی اومد خونه خیلی عصبانی شد چون نه تنها از حیوانات خوشش نمی اومد و وسواس هم داشت متوجه شد برادرم بدون اجازه تمام دمپاییهای نو خونه رو با یه جوجه عوض کرده خلاصه برادرم اومد سراغ من و کلی بهم التماس کرد تا جوجه رو براش نگه دارم من هم پا درمیانی کردم و هر طور بود جوجه رو تو حیاط خونه امون نگه داشتم بالاخره جوجهه بزرگ شدو یه خروس سفید و خوشگل شد که با بقیه مرغ و خروسها متفاوت بود با اینکه من دبیرستان می رفتم اما گاهی بچگانه برخورد میکردم چون من خروسه رو هر هفته دو یا سه بار می شستم و بالهاش مثل برف سفید بود تاج و سبیل قرمزش رو هم کرم میزدم و دور انگشتای پاش و کل پاشو با یه تور صورتی مثل کفش می بستم هر کی خروسه رو میدید میگفت چه خروس سوسولیه یه روز دختر عموم که 4 یا 5 سالش بود اومد خونمون و ازدیدن خروسه کلی شگفت زده شد انقدر که شروع کردبه توصیف کردن خروسه و بعد کلی تعریف گفت میدونی دختر عمو این خروس خیلی خیلی خوشگله حتای حتای حتا ازمنم خوشگلتره !!!!!!!
این همه داستان برای رای ؟
نه عشق من دخترم این ربطی به رای نداره چرا اینطوری فک میکنید این یه ماجرای واقعی بود در مورد دختر عموی من و افکار بچگانه فقط برای خنده شما اصلا رای نده
اگه اینجور باشه برای رای باشه خوب چه اشکالی داره
1+2 جان جدای از این بحث کلا مشکل یه عده تو جامعه ما اینه که زبونشون نیش داره دست خودشون هم نیست حتی وقتی وارد جمع شادی میشن با نیش و کنایه سعی میکنند حرفی بزنند تا اطرافیانشون رو برنجونند وگرنه داستان دخترعموی من چه ربطی داشت به رای دادن به پسرم ؟؟؟؟
منم لایکیدم
مرسی مامان قندک جون منم عکس پسر خوشگلتو لایک کردم 
خیلی جالب بود.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز