2777
2789
خدا رحمتشون کنه من 3سال و نیمه پدرم فوت کرد و پر کشید و منو تنها گذاشت,هیچوقت داغ دلم آروم نشد من خیلی دختر بابایی بودم و با رفتن بابام هویت خودمو از دست دادم و دیگه زندگی برام هیچ ارزشی نداره, با اینکه بعدش ازدواج کردم ولی هیچی نمیتونه منو بخ قبل از رفتن بابام برگردونه,من نابود شدم
تمام دنیا یه طرف دختر یکی یدونه م هم یه طرف 💗👼💗

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

مامان مانی جان چشام پر اشک شد خیلی سخته هم برا شما برا خانم برادرت و از همه مهمتر نینی کوچولو خدای مهربون و رحیم خودش نگه دار همه باشه میدونم مصیبت بزرگیه اما به خاطر سلامت روحی بچه هات در خلوت و دور از چشم اونا گریه کن
من هم با خوندن تک تک پست هات گریه کردم خواهر گلم, دل سنگ اب میشه, زندگی گاهی وقتها خیلی بی رحم میشه. عزیز دلم, در کنار این غم بزرگ, دعای خیر پدر و مادر و برادر مرحوم تون, همیشه همراه شما و خواهر و برادراتون هست.
جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود***نیارزد آنکه دلی را زخود بیازاری.
زندگی همینه. همه یه روزی میرن.یکی زود یکی دیر.بابای من فقط پنجاه سالش بود پر از امید به زندگی.ولی همیشه میگفت هرکسی زودتر بره خوش به حالش هست
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت......!! حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت....!!خوب میدانم که تنهایی مرا دق می دهد....عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت....
من هنوز تو مرحله بهت و ناباوری هستم هنوز جای خالیشونو می بینم دلم هری خالی می شه هنوز شمارشو می گیرم و با پایم خاموشی گوشیشون مواجه می شم هنوز آرزو می کنم که این فقط یه کابوس باشه و من با گریه از خواب پاشم و بگم خدا رو شکر که فقط خواب بود هنوز وقتی به عکساشون نگا میکنم تو دلم به خودم نهیب می زنم که آی دختر باورت نشه ها قبول نکن این دروغ تلخو
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
عزیزم نمیدونم بهت چی بگم که ارومت کنه چون وسعت دردت رو فقط خودت میدونی و خودت تنها کاری که ازم بر میاد تسلیت گفتنه واینکه دعاکنم خداوند استانه تحملت رو بالا ببره وصبروقدرتی به شما عطا کنه تا بتونین جوابگوی مسولیت خواهر برادراتون وبرادر زادتون که الان روی دوش شما افتاده باشین
الان دو سه هفته متوالی هست براشون ختم قرآن می ذارم هر شب کلی دعا و قرآن می خوندم و نیت می کردم که به خوابم بیان ولی هیچ اثری نبود دیشب اینقد داغون بودم که نه دعا خوندم نه قرآن گفت امشب رو بی خیال فردا شب دوباره کارامو تکرار می کنم تقریبا ساعت سه و نیم صب بود که خودش اومد به خوابم بغلش کردم بوسیدمش تو خواب گریه نمی کردم خیلی خوشحال بودم که بالاخره دیدمش کلی ازش سوال پرسیدم که چه بلایی سرشون اومده چه جوری این اتفاق براشون پیش اومده ولی جواب نداد گفتم موقعی که مردی اذیت شدی خندید و گفت آبجی عزیزم این چه حرفیه می زنی نه اصلا اذیت نشدم گفت الان راحتی با خنده گفت آره نگران نباش گفتم سارینا رو بیارم پیش خودم بزرگش کنم یکم فکر کرد گفت آره
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
از خدا میخوام بهت صبر وآرامش بده!غم از دست دادن عزیزان واقعا سخته!!
به خدا گفتم :بیا جهان را قسمت کنیم آسمان مال من،ابر هاش مال تو دریامال من،موج هاش مال تو ماه مال من،خورشیدمال تو، خداخندید گفت: بندگی کن.. همه دنیا مال تو..من هم مال تو
برا مامانم خیالم راحته اینقد خوب و با خدا و مهربون بود که یه ذره نگرانش نبودم داداشمم خیلی زحمتکش و با ایمان بود تازه مدرک مهندسی برق گرفته بود دقیقا 10 روز قبل از فوتش از بابت اونم خیالم راحته که اون دنیا حداقل مثل این دنیای کوفتی اذیت نمیشن فقط دلم میسوزه براش که حسرت بغل کردن بچش به دلش موند باورتون نمیشه مثل اینایی که چند ساله بچشون نمیشه آرزو می کرد لباسایی که برا نی نی گرفته بودن مینداخت رو شکم زنش و بوسش می کرد دم به دقیقه پیام میفرستاد واسه من از زبون نی نی که عمه من اینقد بزرگ شدم من این کار رو می کنم .... یه بار موقعی که رفتن سونو معلوم شد نی نی دختره مستقیم اومدن خونه ما شوهرم ازش پرسید نی نی چیه با خوشحال گفت دختره شوهرم گفت انشالا بعد از این باید به فکر یه نی نی پسر باشین با بغض و ناراحتی گفت نه اینجوری نگووو تو مگه نمی دونی دختر همه چیز باباشه خدا من بمیرم حالا این دختر که همه چیز باباشه بی بابا چیکار کنه
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
یه بار هم مامانمو خواب دیدم بازم همین سوالو که چه اتفاقی براتون افتاده رو ازش پرسیدم مامانم فقط گریه می کرد و سرشو تکون می داد نمی دونم چه بلایی سرشون اومده داداشم راننده با سابقه بود حتی یه تصادف کوچولو هم نکرده بود خانومش موقع تصادف میگه خواب بوده و متوجه چیزی نشده ماشین از جاده پرت شده بیرون و واژگون شده زن داداشم جلو نشسته بوده کمر بند هم نبسته بوده مامانم دقیقا پشت سر داداشم بوده دوتاشون ضربه مغزی شده بودن پلیس راه میگه به خاطر اینکه سرعتش بالا بوده اینجوری شده ولی اون به خاطر زنش که باردار بود هیچ وقت با سرعت نمی رفت
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
خودم رفتم مامانمو غسل و کفنش کردم از نوک پاش بوسیدمش تا فرق سرش ولی اون بوسم نکرد
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز