پسره زل میزد توی چشمام چشم ازم برنمیداشت
بهش نگاه میکردم چند ثانیه چشم تو چشم باید میشدیم تا نگاشون برداره آخر اومد پیشنهاد دوستی داد که رد کردم
یکی دیگه هم بود اصلا نگاهم نمیکرد،ولی وقتی پیشش بودم سنگینی نگاهشو حس میکردم
با خانودش چند بار رفتیم بیرون حتی دقت کردم ریز نگاه هم نمیکرد به بقیه دخترا .آدم درونگراییه
یه روز خونمون بود دور هم بودیم با خانوادش
داشتم میخندیدم ریز ریز یهو دوباره سنگینی نگاهشون حس کردم و نگاش کردم دیدم با چه لبخندی داره نگاه من میکنه
قبلا که انقدر حواسش بود سریع نگاشو برداره ولی این بار کلا یه عالم دیگه بود خیلی طول کشید تا به خودش بیاد😂باد چند وقت اومد خواستگاری
یکی دیگه هم از اقوام نزدیکمون بود اصلا از حرکاتش متوجه نشدم تا وقتی غیرمستقیم خودش بهم گفت،ولی همیشه میخواست منو بخندونه