2777
2789
عنوان

ای کاش میدونستم فرصت اینقدر کوتاهه مهرزاد جان...

| مشاهده متن کامل بحث + 4908 بازدید | 327 پست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



برادرم ٣٤سالش بود واستاذ دانشگاه ونخبه ومخترع و مهمتر از همه انسان فرزانه وعارف توی تصادفی که راننده وبغلی از دماغشون خون نیومد وایشون از شیشه عقب ماشین پرت شدن بیرون الهی بریم براش عاشق بچه بود وحسرت دیدن بچه موند تو دلش
نه نورا جان هیچ نشونه ای نداشت عزیزم.شب قبل خونه پدر بزرگش رفته بودیم. اومدیم خونه با اصرار زیاد و مخالفت من برخلاف همیشه که حرفم رو گوش میداد، اینبار با اصرار حموم کرد ...بعد گفت گشنمه غذا هم خورد و فقط گفت از گشنگی سرم درد میکرد و خوابید ... بعد نزدیک صبح بیدار شد و با قی ماجرا... من بخاطر دخترم و بیتابیهاش (کولیک) اون دو ماه همش بیاریهای شبانه داشتم خیلی روزای سختی بود. تو اوج اشفتگیهای بعد زایمان ...
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور...
مهرزاد جان مامانم همش میگه کاش بچه بود فوت میشد کاش بزرگ شدن وپر وبال گرفتنش رو ندیده بودم برادرم پژوهشگر بود ١٧سال از این شهر به اون شهر تو این جاده ها رفت وامد کرد به دنبال درس ودانشگاه درست موقعی که میخواست ثمره زحمتشو ببینه اجل مهلت نداد هر چند من معتقدم این دنیا ظرفیت ادمهای پاکی مثل اونو نداره ،خودشم به خواب همکارش اومده وگفته مثل ی بچه شیر خوار که مامنی بهتر از اغوش مادرش نداره منم پیش خدا جام امنه وخوبه
خدا بهت صبر بده خیلی ناراحت کننده هست غم از دست دادن عزیز اونم فرزند ،انشالله خدا دختر کوچولوت رو برات نگه داره و کاش هیچ مادری و پدری داغ اولاد نبینه هرچند تقدیرو سرنوشت دست ادم نیست و باید ببینیم خدا برامون چی میخواد
تا ابد این جمله را انشا کنید *پای این طوماررا امضاکنید* هرکجا ماندید درکل امور*روبه سوی حضرت زهرا کنید              
سلام مامان مهرزاد ،ان شالله بهتر شدی،روز سالگرد عزیزت همش به یادت بودم حال اون روزتو درک ی کردم امیدوارم تصمیمات جدیدی بگیری و حال وهوای خونتو عوض کنی شاد زندگی کن با یاد مهرزاد،در ضمن خیلی خوشحالم که برگشتی،
سلام مامان ارمین. ممنون عزیزم از اینکه بفکرم بودین خودت میدونی که ارامش برای ما شاید فقط لحظاتی باشه ...یاد مهرزاد و درد نبودنش همیشه هست ...
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور...
روزای سختی رو گذروندم خیلی سخت راحت میتونم بگم بسختی روز از دست دادنش بلکه بیشتر چون پارسال نمیدونستم چی داره سرممیاد یه جورایی گنگ بودم ولی امسال همه با تمام دردش درک میکردم و همه برام دوباره مرور میشد ...
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور...
سلام. مامان مهرزاد خیلی به یاد بودم.خوب کاری کردی آمدی. ..بیا از حال و هوای خودت و مهرسا بگو
خدا جون تو اسمونت فرشته زیاد هست.فرشته منو .دخترم رو بهم برگردن.اینکار فقط ازتوبرمیاد.میدونم.و منتظر میمونم.من به قدرتت ایمان دارم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792