2777
2789
عنوان

من ومشکلاتم با همسر"خیانتکار"

| مشاهده متن کامل بحث + 91499 بازدید | 87 پست
عزیزم من بچه ی طلاق هستم و مادرم به خاطر خیلی چیزا مجبور به طلاق اجباری شد و خیانت پدرم فقط بهانه بود مادرم هیچ وقت خوشبخت نبود زندگی توی این خانواده برای من و برادرم چیزی جز شاهد دعواها کشمکش ها فریاد ها و کتک ها بودن نداشت این از آشتی های پی در پی مادر و پدرم به دست مثلا بزرگتر های عاقل که همیشه مارو بهانه می کردن که بچه ها گناه دارن بعد از اون طلاقشون بود که باز هم بی پناهی بی کسی تنهایی یه دختر بی پشتوانه یه پسر بدون آینده معلوم نمی گم همه ی طلاق ها اینطوری می شه نه
مادر من از نظر نفس آدم ضعیفی بوده و هست همیشه دیگران تصمیم گرفتن که چیکار کنه چیکار نکنه پشتوانه ی مالی نداشت در آمد نداشت ما رفتیم زیر بار منت دایی بزرگترم و همین باعث شد من به عنوان یه دختر با ازدواج از اون خونه فرار کنم خدا کمک کرد زندگی بدی ندارم اما هیچ عشقی در کار نیست فقط به عنوان شوهرم و پدر بچه هام و اینکه مرد سخت کوشی هست دوسش دارم اما همیشه با خودم این رو تکرار می کنم که اگه روزی شوهرم دست یه زن رو گرفت و آورد توی خونه گفت این زنمه دستش رو ببوسم و بگم کلفتیش رو می کنم امیدوارم به خانم ها بر نخوره من زن احمق یا ذلیلی نیستم اما زندگی سختی داشتم
وقتی دانشگاه قبول شدم داییم به مادرم گفت محیط دانشگاه خرابه نمی خواد بره من هم نرفتم برای اینکه زندگیم رو محکم کنم دو تا بچه پشت سر هم به دنیا آوردم اوایل شاغل بودم کارم بد نبود داییم گفت بشین خونه بری سر کار از شوهرت غافل می شه من حوصله ندارم شش ماه نشده یکی بری دو تا برگردی مادرم هم بهم التماس کرد جون مامان نرو سر کار خوب این هم از منبع در آمد
دیبای عزیز داغ خیلی چیزا به دلم موند اینارو گفتم که بدونی خیلی وقت ها مشکلاتی هست که نه موندن حلش می کنه نه طلاق .
نظر من اینه بمون حرف بزن حل کن عوض شو فیلم بازی کن هر کاری می تونی بکن اما نذار دخترت مثل من همیشه بی حامی باشه
خانم ها منو ببخشید خواهش می کنم منو قضاوت نکنید زندگی من خیلی تلخ بوده که از حوصله ی این جمع خارجه
خدایا بچه هام رو به خودت میسپرم به خوده خوده خودت
با خیانت یا بی وفایی همسر چه باید کرد؟؟!!

http://www.drdarabi.blogfa.com/

--------------------------------------------------------------------------------
مقدمه


--------------------------------------------------------------------------------
مـتـوجه مـی شوید که همسرتان خیانتکار و بی وفا است. ایـن امر شما را واقعا ناراحت کرده و ضربه سختی به شمـا وارد می سازد. تصـور می کردید که ازدواج سبب می شود تا همسرتان دیگر هیچ گاه به خود اجازه بدعهدی و خیانت ندهد، اما کارها مطابق میل شـما پیـش نـرفـت. هنوز هم زمـانیـــکه یاد کارهایی که او انـجام داده است، می افتید، احساس ناراحتی میکنید. چـگونـه مـی تـوانید آزار و اذیـت ها را به دست فراموشی سپرده، همسر بی وفای خود را ببخشید و زندگی مشترک خود را از خطر نابودی نجات دهید؟ امارها نشان میدهد که در طول زندگی مشترک برخی از همسران مرتکب خیانت به همسر خود میشوند .البته در ایران اماری در این خصوص در دست نیست و به نظر میرسد که این عمل در مردها بیشتر از زنان است .امارهای موجود در سایر کشورها میزان خیانت را بالا نشان میدهد که در هر دو جنس مشاهده میشود که البته در مردها باز هم بیشتر است .
خیانت همسر یک امر پیچیده و در عین حال دو طرفه است. لذا باید بدانید که شما هم در این مورد نقش دارید . نقش خودرا در این مورد وارسی کنید مثل بی توجهی عاطفی یا عدم ارضای جنسی و مشکلات در روابط بین فردی و مواردی مشابه .خیانت میتواند عاطفی یا جنسی باشد .تحقیقات نشان میدهد که برای زنها خیانت عاطفی و برای مردان خیانت جنسی نا بخشودنی تر و تحمل ان سخت تر است .معمولا زندگی زناشویی که با خیانت روبرو میشود دیگر طراوت و شادابی قبل را نخواهد داشت مگر اینکه طرف رابطه شما از ظرفیت روانی بالایی برخوردار باشد و خود را نیز در این اتفاق سهیم بداند . به فرد خیانتکار اجازه جبران اشتباهی را که مرتکب شده است را بدهید و بگویید اگر این خیانت تکرار شود شما به این زندگی خاتمه خواهید داد که البته حتما قبل از اقدام به این عمل با یک روانشناس یا مشاور با تجربه و کاردان مشورت داشته باشید .موارد زیر هم میتواند کمک کننده باشد.پیروز باشید.



--------------------------------------------------------------------------------




--------------------------------------------------------------------------------

?- نباید عکس العمل آنی از خود نشان دهید و یکمرتبه به دلیل بدعهدی همسرتان تصمیم بگیرید که از او جدا شوید. شما نیازمند کمی زمان هستید تا مسائل دیگر را نیز زیر و رو کنید. نباید به طور خاص تمام توجه خود را به خیانتی که از او سر زده معطوف کنید.

?- باید قبول کنید که احساس خشم، عصبانیت، شک و تردید، شوکه شدن، آشفتگی، ترس، درد و رنج، افسردگی، و پریشانی برای فردی که شاهد خیانت همسرش بوده کاملا نرمال است.

?- این مشکل باعث به وجود آمدن برخی مشکلات فیزیکی در فرد می شود از قبیل حالت تهوع و استفراغ، اسهال، مشکلات مربوط به خواب (بی خوابی و یا پر خوابی)، لرزش، اختلال حواس، کم غذایی و کم اشتهایی. سعی کنید در این حال بیش از پیش از خود مراقبت کنید.

?- خودتان را وادار کنید تا غذاهای سالم مصرف کنید، طبق برنامه پیش بروید، به اندازه کافی استراحت کنید، هر روز ورزش کنید، به اندازه کافی آب بنوشید و تفریح داشته باشید. ایجاد تعادل، بهترین راه حل، برای مبارزه با آسیبی است که به شما وارد شده است.

?- خندیدن کاملا طبیعی و نشان دهنده سلامت فرد است. فیلم یا سریال های تلویزیونی خنده دار تماشا کنید و مقداری از وقت خود را با افرادی صرف کنید که خنده بر روی لب های شما می اورند. زندگی بدون اینکه توجهی به قلب های شکسته و خیانت های همسران داشته باشد، همچنان در حال پیش رفتن است.

?- گریه کردن نیز یک امر کاملا طبیعی است. اگر خود به خود گریه نمی کنید، می توانید آهنگ های غمگین گوش کنید و یا به تماشای فیلم های تراژیک بنشینید.

?- برای خود یک ژورنال درست کنید. تمام افکار و احساساتی که به شما به دلیل خیانت و بی وفایی همسرتان دست می دهد را بر روی کاغذ یادداشت کنید.

?- با همسر خود در مورد بدعهدیش صحبت کنید. تمام سوال هایی که به ذهنتان میرسد را بپرسید. شاید با این کار به این نتیجه برسید که همسرتان هنگام ارتکاب به این کار، اصلا فکر نمی کرده که به شما خیانت می کند.

?- با یک روانشناس یا مشاور ملاقات داشته باشید . سعی نکنید تا به تنهایی از پس این مشکل برآیید. هم شما و هم همسرتان پیش از اینکه مجددا رابطه جنسی بدون محافظت با هم برقرار کنید، باید تحت آزمایش HIV (ایدز) و تست سایر بیماری های آمیزشی قرار بگیرید(در صورت خیانت جنسی ).


??- نباید ضربه روحی وارده را پنهان کنید. با فرزندانتان صادق باشید؛ اما لازم نیست جزییات مشکل را نیز برای آنها شرح دهید. قسم هایی نخورید که بعدها نتوانید به آنها عمل کنید. تنها چیزی که بچه ها باید بدانند این است که حال شما رفته رفته رو به بهبودی خواهد رفت.

??- سعی نکنید این بازی، که چه چیز و یا چه کسی مسبب بروز چنین فاجعه های شده است را شروع کنید. با این کار صرفا انرژی خود را تلف می کنید. در اینصورت فقط می توانید نفر سوم را سرزنش کنید و خودتان خوب می دانید که هیچ چیز درست نخواهد شد.

??- اگر بیش از اندازه عصبانی باشید، بر سر مسائل کوچک داد و بیداد راه بیندازید، احساس کنید که بر روی طناب باریکی در حال راه رفتن هستید، و زمانی که به یاد بدعهدی همسر خود می افتید، عکس العمل های شدید فیزیکی از خود نشان دهید، بی شک دچار استرس پس از سانحه یا پی.تی.اس.دی. شده اید و باید هر چه سریعتر به یک متخصص مراجعه کنید.

??- انتظار نداشته باشید که حس آشفتگی، بی اعتمادی و عصبانیت به مجرد اینکه تصمیم می گیرید همسر خود را ببخشید به راحتی از بین برود. از بین رفتن درد و رنج وارده از طریق خیانت، نیازمند زمان است.

??- واقع بین باشید. درآمد، سرمایه، وضعیت مسکن، و حمل و نقل خود را در نظر بگیرید. اگر تصمیم به خاتمه زندگی زناشویی خود می گیرید باید ببینید که آیا جایی برای زندگی کردن دارید و منبع درامدی دارید که از آن طریق بتواند نیازهای اولیه تان را مرتفع سازید.http://www.drdarabi.blogfa.com/

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلاام میخواستم بگم کار صحیح شوهرت این باید بود که وقتی دید تو ظرافت و سیاست زنانه نداری و ... در همان دوران نامزدی بهت میگفت و تهدید میکرد که اگر این کارهایی که من میخوام نکنی و سرد باشی من ممکنه برم با زنای دیگهو بهشون نگاه کنم و ... پس اول باید ناگفتنی ها را بهت میگفت و بعد که میدید عمل نکردی و باز هم باهاش بحث میکنی و حرف حرف خودته اون موقع کمی درنگ میکرد بعد تصمیمش را عملی میکرد یک مرد گرم یک مرد هات و خیلی متوجه نزدیکی خیلی انتظارا از زنش داره و باید دونه دونه اش عمل شه تا به گند نکشه زندگی خودش و زنش را شاید بگی مگر فقط اونه که باید انتظاراش را بگه مگه من آدم نیستم شما هم انتظاراتت را به شوهرت بگو به خدا اینقدر کسا هستند آرزوشون داشتن شوهری گرمه که با استقبال بهش برسند اینقدر کسا هستند از زنشون خوششون نمیاد و میرن با زنای دیگه یعنی حتا اگر زنشون اون خصوصیاتی که شوهرتون نیاز داشت هم داشتند میروند از روی مرض و تنوع طلبی با زنای دیگه و یا به عکسا و فیلما و یا زنای دیگه نگاه میکنند و میرن خودارضایی میکنند مشکل من و شوهرم همین بود ما عاشق هم شدیم و با هم رفیق شدیم دو سه سالی نامزد و دوست بودیم بعد ازدواج کردیم شوشو خیلی به نظافت خونه و عقل و درایت من و کم غر زدن من و رفت و آمد با خانواده اش اهمیت میداد ولی منی که به قول شوشو خرم از پل گذشته بود فکر میکردم که باید من هر جور باشم شوشو منو بخواد خونه را تمیز نمیکردم مشکلات سر کارم را میاوردم خونه لباسای کهنه تو خونه ای ولی راحت میپوشیدم تا اینکه یکبار شوشو بهم گفت سحر لاغر کن اگر لاغر نکنی اگر من به زنای دیگه نگاه کردم خوددانیا ممنم گفتم من خیلی شکموم و خوردن از هر چیزی برام با اهمیت تره میتونی به هرکی میخوای نگاه کنی اونم این کار را از کی کرد تازه همون موقع هم نکرد بیچاره رفتیم نامزدی خواهرش برای یه لحظه دست دخترخاله ش را تو رقص که سه تایی داشتند میرقصیدند گرفت و زودم رها کرد که اونم کرم از دخترخاله ش بود که الانم ازدواج کرده و خوشبخته اما خبر نداشت که من حسود با گیر دادنم به شوهرم و کاری که اون کرد و منم که زیادی حساس بودم چه آتیشی به زندگیم زد هی به شوشو گفتم حالا واقعا تو چرا دست دخترخاله ات را گرفتی اونم به جای اینکه روراست باشه یا اینکه بگه گرفتم خوب کردم میگفت نه تو اشتباه میکنی همچین چیزی نبوده خلاصه گفت حالا که فکر میکنی من هزم هیز واقعی را نشونت میدم و دائم دیگه هر مهمونی هر عروسی مسافرت پیک نیک عزا... میرفتیم یکی را نشون میکرد و بدجور نگاهش میکرد و اون خانمه هم نگاههای متقابل بعد فهمیدم آقا خودارضایی هم میکنه بعد از این نگاهها چاره ای نداشتم تا ششماهگی پسرم یعنی از شش سال زندگیمون سه سالش همش دعوا و بحث بود و من میگفتم الان به این نگه کردی حتما بلافاصله بعدش رفتی دستشویی خودارضایی کردی خیلی مواقع من دلم میخواست اما شوشو اینقدر درگیر هوس مجردیش که تو تاهل به خاطر بی سیاستی های من دوباره درگیرش شده بود بود که نمیتونست نیاز من را پاسخ بده حالا اگر شما سردی سعی کن گرم بشی و فقط هم با شوهرت ارضا بشی و این جر و بحث را تمامش کن ولی این حرف را بهش بزن بگو تو خودت میخواستی با زنهای دیگه بری یعنی تو استعدادش را داشتی و این هوس را تو سرت میپروروندی هر مردی میتونه بدون اینکه به زنش تذکر بده بره دنبال چن تا زن دیگه بعد هم اگر خودش گفت یا زنش فهمید بگه که تو این ایرادارو داشتی منم بهت نگفتم ایراداتو گفتم خودت بهتر از هرکی ایرادات را میدونی و بره و هزار تا کار کنه پس اول باید قبل از هر کار و خیانتی گوشیو دستت میداد مسلما شما از من بزرگتر و عاقلتری اگر شوهرت تهدیدت میکرد یا ایرادات را میگفت شما باهاش بحث نمیکردی و در صدد اصلاح برمیومدی و بعد که خودت را تکمیل کردی تازه بهانه داشتی و شروع میکردی به ایراد گرفتن از اون من هنوز لاغر نکردم و هنوز شوشو از این موضوع شاکیه میدونی چطوری زندگیم اصلاح شد گفتم اینهمه جنگ و دعوا فایده نداره من باید از اول بهت اعتماد میکردم و گیر نمیدادم یعنی یه کلام که گفتی لاغر شو وبه من گیر نده و به من اطمینان کن من انجام میدادم و خودمم باید یه کلمه اول ازدواج میگفتم آقاجون من من دوست ندارم شوهرم خودارضایی کنه و عادتای مجردیش را هر چی هم من بد باشم با خودش بیاره البته منظورم از بد بد اخلاق بودن هستش چون اخلاق تند برای مرد غیر قابل تحمله و بعد در درجه دوم یا سوم هیکل هستش و تیپ و زیبا کردن برای شوشو چون تو با اخلاقت با عشوه گری با مهربونی و حتا یه لباس خوب میتونی شوشو را بدست بیاری بقیه کارها هم با برنامه ریزی و زمان بندی مثلا تناسب اندام آراسته بودن و ... اینها تجربه دوستم بوده و برام میل کرده که برای شما بفرستم خودش هم تو این سایت عضوه و مثل اینکه به دیبا خانم پیامک زده من هم طی تماسهایی که با دوستم داشتم نتیجه ای که گرفتم اینه اول ازدواج هر چیزی اوایل شکل میگیره انتظاراتتون را به شوهراتون بگید در مقابل از اون هم بخواین اظهار نظر کنه تا به مشکلات بعدی دچار نشویم اگر هم دچار شدیم باید بررسی کنیم ببینیم اگر واقعا تقصیر کامل گردن شوهرمونه باید حتا اگر ده تا بچه هم داشتیم طلاق بگیریم شوهر دیبا خانم با او روراست بوده درسته که خیلی روراست بودن به خصوص وقتی که آدم کارش را میکنه صحیح نیست اما دیباجون اگر بهت هیچی نمیگفت و ادامه میداد و تو هم فکر میکردی بهترین شوهر دنیا را داری یا اینکه مثل خیلیا شک میکردی شوهرت داره یه کارایی میکنه مثل فیلم چهارشنبه سوری ولی شوهرت به جای روراست بودن تا لحظه آخر از ترس سرکوفت های زنش از ترس از دست دادن فرزندش و ...دروغ میگفت میخواستی چکار کنی؟؟؟؟
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت/من اگر نیک و اگر بد تو برو خود را باش هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت
سلام به همه ، امیدوارم هیچکدام از شما تجربه ای مشابه نداشته باشید ، من متاسفانه بدتر از مورد دیبا برام پیش اومده . از دیروز که این مورد رو دیدم تو دو پارت همه پستها رو خوندم دیبا جان نیستی و امیدوارم از لحاظ روحی خوب باشی الان ذهنم مشوش شده ، موردی مشابه دارم فردا مینویسم و هر وقت اومدی بخون ، کمکت میکنه آتنا جان پستهات خوبند احساست رو خوب بیان میکنی
صاحب اراده فقط پیش مرگ زانو میزند؛آن هم در تمام عمر یک بار بیشتر نیست!
سلام به همه وببخشید ازاین همه غیبت طولانی
ازهمتون خیلی ممنونم وباخودم این فکرومیکنم اگه شماهانبودین من با کی حرف میزدم....راجع به این موضوع هم تاحالا با هیچ کس غیرازشما صحبت نکردم

من توی این مدت که نبودم همش به تاپیکهای مختلف سرمیزدم ومشکلات مشابه رومیخوندم وچقدرمتاسف شدم که این مسئله اینقدرزیادشده وفراوون .........به حدی درموردخیانت همسران مطلب خوندم که باورم نمیشه که خیلیها با این مسئله روبروهستن

به این تاپیک هم سرمیزدم واگرجوابی ندادم بخاطراینبودکه بیشترترجیح میدادم که شنونده باشم تابتونم به یه نتیجه گیری برسم

ازاحوالات خودم بگم :: هنوزهم به هیچ کس چیزی نگفتم ------فعلا هم تصمیم گرفتم یه مدت (مثلایکسال) فکرطلاقوازسرم بیرون کنم ---من نه ازمشکل مادی بعدازطلاق ونه ازتنهایی و.........نمیترسم ویکی ازدلایلم این بودکه خانواده همسرم خانواده خوبی نیستن ومشکلات اخلاقی زیادی دارند--اگرجداشم حتی اگرحضانت بچه به من داده میشد ولی بهرحال همسرم حق این رو می داشت که هفته ای چندروز با دخترش باشه ومسلماً دخترمن رو به خونه مامانش میبردواونها هم معلوم نبودکه چیا بهش یادبدن....درحال حاضر دخترم خیلی وابسته به خودم هستش وتحت تربیت خودمه ورفت وآمدمون با خانواده همسر خیلی محدودوکنترل شده هستش وضمن اینکه خانواده همسرم چون ازمن کمی حساب میبرن پیش من نمیتونن هرحرفی(بیشتر چرت وپرت) پیش دخترم ومن بزنن ولی درصورت طلاق همه این کنترلها ازبین خواهدرفت---شاید اگردخملم کمی بزرگتربشه وازآب وگل دربیادوخوب وبد رو ازهم تشخیص بده خیالم ازاین بابت راحت بشه..درهرصورت من درقبال فرزندم مسئول هستم ونمیتونم نسبت به آینده اش ورفتارهاش و...بی تفاوت باشم وبگم: بیخیال زندگی تاکی باید این زندگی رو تحمل کنم و تمومش میکنم....

درضمن این روهم بگم که خانواده همسربسیاربسیار خوشحال خواهندشد که ما ازهم جداشیم وشوشورو بچنگ بیارن چون خیلی آدمهای حقیری هستن وبدشون نمیادکه تمام درآمدهمسرم رو بگیرن ...تمام برادرشوهروخواهرشوهرهام که توی خونه هستن شاغلند ولی دریغ ازیک قرون پس انداز هرچی که درمیارن دودستی تقدیم مادرجونشون میکنن واون خرج قرواطوارولباس وتفریحات خودش میکنه ...حتی الان که یکی ازبرادرشوهرهام نامزدکرده همش ازنامزدش بدمیگن وازخداشونه که این نامزدی بهم بخوره آخه برادرشوهرم درآمدخیلی خوبی داره واگه بره سرخونه زندگیش یکی ازمنابع درآمدشون ازبین میره.======من هم نمیخوام که اونها رو به این آرزوی چندساله (جداییمون) برسونم

مسئله دیگه ای که فعلا ازفکرطلاق بیرون اومدم این بود که خواستم یه فرصتی به همسرم وخودم بدم .....باصطلاح دارم خودسازی میکنم بعضی ازرفتارهامو عوض کردم ولی به همسرم هم گفتم که ازمن انتظارنداشته باش که کلایه آدم دیگه ای بشم من میخوام خودم باشم نه کس دیگه ---نه شبیه زن دیگه ---منتها فقط بعضی ازرفتارام که ازنظرخودم هم درست نبود عوض میکنم ----------- به اونم همین حرفو زدم بهش گفتم که اگرخواهان تغییرات درمن هستی باید خودت هم عوض بشی ..اگردوست داری که من بیشتر به خودم برم توهم باید توی کارهای خونه بیشتر کمک کنی و موقعی که من کارمیکنم توبچه رو سرگرم کنی .....بهش گفتم که کارش هیچوقت ازذهن من بیرون نمیره واگردوباره بره دنبال این کارها چیزی برای ازدست دادن ندارم وبلافاصله طلاق میگیرم وبچه روهم نمیخوام(اینوگفتم که فکرنکنه بخاطربچه باهاش موندم)-----------درضمن ازش خواستم که بریم پیش روانشناس که مخالفت کرد وگفت ما خودمون میدونیم مشکلمون چیه ونیازی نیست و...ازاین جوربهانه ها وتصمیم گرفتم یا خودم تنهایی برم یا فعلا ازکمک دوستان ونظراتشون توی سایت استفاده کنم .........راستی کسی توی نی نی سایت هستش که روانشناس باشه ویا تاپیکی با این عنوان هستش ؟؟؟؟اگه معرفی کنید ممنون میشم

خلاصه راهی که انتخاب کردم راهیه که خیلی خیلی سخته ...فکرخیانت او مثل خوره افتاده توذهنم وهمش بهش مشکوکم وتاابد نمیتونم ازذهنم بیرونش کنم .....من سرگذشت یکی ازدوستان سایت به اسم "عشق سبز" رو خوندم ومتوجه شدم که اون هم این مشکل رو داره وهیچ وقت نمیتونه خیانت همسرش رو ازذهنش بیرون کنه والان واقعا درکش میکنم ..........پس برای تمام دیباها وعشق سبزهایی که این کابوس رو توی زندگیشون دارن دعاکنید که بتونن موفق بشن وبه آرامش برسن..........آمین

سوری جون منتظرخوندن سرگذشت توهم هستم
ازهمه دوستان متشکرم وبازهم منتظرنظراتتون هستم ومطمئنا همه رو موبه مو خواهم خوند واستفاده خواهم کرد
دوستتون دارم---مرسی
سلام

خیلی خوشحال شدم که ازاون حالت استرس وپریشونی زیاد بیرون اومدی.من بهت حق میدم که شوکه شده باشی.وخیلی خوشحالتر شدم وقتی خوندم که تونستی راهی رو برای برون رفت ازمشکل پیدا کنی.راه کاملا درستی رو به نظر من انتخاب کردی.
حتما حتما ازیه مشاور کمک بگیر.خیلی میتونه بهت کمک کنه.

سلام
دارم دیوووووووووووووووووونه میشم
دیگه حالم ازاین زندگی بهم میخوره ایکاش میتونستم ازاین مردک بیشعورجداشم....حالم ازخانواده مزخرفش داره بهم میخوره.... ایکاش هیچوقت بچه دارنمیشدم تامجبورنباشم بخاطرش با این قوم اجق وجق زندگی کنم .............
دیروز بعدازظهرخونه مادرشوشو بودیم حرفی بهم زدکه دوست داشتم خفه اش کنم:
داشت با برادرش کل کل میکرد وحرف میزد وبهش گفت اگه تونستی فلان کارو بکنی من زنموطلاق میدم!!!!!!!!!!!!!!!!!
ازتعجب دهانم بازمونده بود .........اعصابم بهم ریخت وبهش گفتم عجب آدم بیشعوری هستی ها!!!!!!!!!! این چه حرفیه که میزنی؟؟؟؟ هرچندمادرش هم بهش گفت واقعا یعنی چی که این حرفو میزنی!! زشته !!(هرچندکه مطمئنم ته دلش غش رفت ازذوق)..بعدشوشو بخاطراینکه این گندشو مثلا درست کنه بهم گفت منظورم این بودکه این کارو برادرم که عمراً بتونه انجام بده من هم سرعزیزترین چیزم!!!!!!! باهاش شرط بستم ...من هم دیگه ادامه اش ندادم.. وقتی رسیدیم خونه باهاش دوباره دعواکردم که توغیرت نداری این حرفو میزنی ...میخواستی باهاش شرط ببندی که اگربرادرت برد زنتو یه شب بهش قرض بدی......... یعنی من اینقدبی ارزشم که سریه شرط میخواهی ازم جداشی!!!!!! بهش گفتم همین فردا برو وکارهای طلاقو انجام بده ...اونم عصبی شد وگفت این چرت وپرت ها چیه که میگی...بسه دیگه وکلی دادوبیدار...............
منم بهش گفتم حالا چیزی هم طلبکارشدی....برو بیرون حوصلتو ندارم
بعد موبایلمو آوردم وشروع کردم باهاش وررفتن اصلا محلش نذاشتم نیم ساعت دیگه اومد گفت چکارمیکنی؟؟؟گفتم دارم به دوست پسرم اس ام اس میدم...اونم بازعصبانی شد وگفت بسه دیگه عجب آدم مزخرفی هستی ها....گفتم: مزخرف تویی
تاشب باهاش سرسنگین بودم و واسه خودم ودخترم داشتم غذا گرم میکردم که اومد توی آشپزخونه وبغلم کرد وبوسم کرد وگفت ببخشید یه دفعه ای ازدهنم پرید بیرون....گفتم تومگه بچه ای که هرحرفی رو بدون مزمزه کردن میزنی...یه مرد باید اینقدرسبک باشه وهرمزخرفی تودهنش میاد بگه ....ازبغلش اومدم بیرون وگفتم بهرحال چیزی که اززبونت اومده بیرون توذهنت بوده دیگه ...الان هم خواهشا برو درخواست طلاق رو بده................ ودیگه باهاش حرف نزدم ..........
الان هم که سرکارهستم
نمیدونم بعداظهرکه رفتم خونه باید چه رفتاری داشته باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خواهش میکنم کمکم کنید؟؟؟؟؟؟؟؟

باورتون میشه اصلا دیگه برام مهم نیست که بره سراغ یه زن دیگه ؟؟؟بره دنبال کثافتکاریش؟؟؟همش باخودم میگم گورباباش هرغلطی میخواد بکنه !!!!!!!! اصلا حوصله کنترل و..........رو ندارم وبه خداواگذارش کردم...اگه بلایی سرش نیاد به عدالت خدا شک میکنم (ببخشید شاید این کفرباشه ولی واقعا الان فکرم اینه).......................

ویه سوال دیگه آیا امکان داره اگه ازش جدابشم یه جوری حضانت بچه رو بگیرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیبا جان سلام
عزیزم توی پیام قبلی ات خیلی مصمم بودی چرا دوباره بریدی چرا کم اوردی
مگه خودت نمی گی توی خانواده بدی تربیت شده پس چه انتظاری ازش داری . اگه اینجور حرف می زنه چون اینجوری پرورش پیدا کرده . عزیزم اگه من جای تو بودم اونجا چیزی نمی گفتم و از اتاق بیرون می رفتم طوری که بفهمه ازش ناراحتم و شب توی خونه خیلی جدی بهش تذکر می دادم . اگه توی فکرش طلاق دادن توئه پس تو هم که گفتی دارم به دوست پسرم اس ام اس می دم . مگه تو توی ذهنت به دوست پسر داشتن فکر میکنی .حرف تو هم خیلی زشت بوده و در حد کار زشت اون بوده و حرمت خونه ات رو با این حرف شکوندی.اگه اون گفته زنم رو طلاق می دم مطمئنا به این دلیل نبوده که این توی فکرش بوده . شاید اگه جریان این خیانت نبود و اون این حرف رو میزد اینقدر ناراحت نمی شدی ولی به خاطر اون قضیه روش حساس شدی و هر حرفش را به بدترین شکل برداشت می کنی . عزیزم نذار حرمت زندگی ات از بین بره . من فکر میکنم شوهرت دوست داره که اومده بهت گفته ولی به قول خودت چون توی خانواده بدی رشد کرده راه درست ابراز کردنش رو بلد نبوده . اون الان تنهاست نمیگم درکش کن یا ببخشش چون خیلی سخته ولی به خاطر فرشته کوچولوت هم که شده جو خونه رو متشنج نکن و نذار هر حرفی رو بفهمه و هر کلمه ناخوشایندی رو متوجه بشه .
اصلا چند روز مرخصی بگیر و با دخترت یه مسافرت مجردی برو و وقتی برگشتی یه مستخدم بگیر و سعی کن خوش باشی . به طلاق هم فکر نکن چون خودت گفتی چه عواقب بدی برای گل دخترت داره ولی یه زندگی متفاوت رو شروع کن و من حس میکنم شما یه کم تند مزاجی با شوهرت ارومتر برخورد کن و سعی کن توی بدترین لحظات هم با ارامش و با حرف زدن و اونم وقتی دخترت نیست قضیه رو حل کنی . اگه یاد بگیری بدترین مشکلاتتو با ارامش و گفتگو حل کنی میبینی که یه معجزه توی زندگی ات شکل می گیره . در ضمن اینو بدون شوهرت که اومده بوست کرده خیلی محتاج و تنها ست . یه امتیاز کوچیک براش در نظر بگیر و یکم بهش رحم کن .
دیبا جان سلام
ازم خواسته بودی بیام تو تاپیکت
فقط اینو بهت بگم اگه جای من بودی و حتی تو دوران حاملگی هم از لحاظ جنسی سرویس کامل به آقا میدادی و اونوقت باز هم میرفت سراغ کس دیگه بیشتر میسوختی یا الان؟
میدونی مردها فقط پایین تنه براشون مهمه و هیچ مردی نمیتونه بیشتر از 2 هفته تحمل کنه و پره پر اگه بشه که از محالاته 1 ماه
پس این توقع بیجاییه
توجه کردی کساییکه همسرانشون فوت میکنن اگه زن باشه ممکنه تا آخر عمر ازدواج نکنه ولی مردی رو دیدی که بیشتر از چند ماه یا نهایتا چند سال دوام بیاره؟ همش بخاطر میل جنسی هست
متعجبم که چطور تو اون دوران بارداریت نفهمیدی

مثلا من متوجه شده بودم-شک کرده بودم ولی فکرش رو نمیکردم ولی میفهمیدم که آقا یه موقع تا 3 روز هم دلش نمیخواست کاری بکنه اونم شوهر من که معمولا هر 3-4 روز یه بار میخواد رابطه جنسی داشته باشه
در هر حال نمیدونم تو هم مثل من تا چه حد از خودت گذشتی
من بخاطر آبروم و بچه هام خودم رو فدا کردم و با این ضربه بزرگ دارم زندگی میکنم

عزیزم خیلی دوست دارم حضوری یا تلفنی باهات حرف بزنم
اگه دوست داری به آدرس ایمیلم میل بزن تا تلفنی یا حضوری با هم حرف بزنیم
منتظرم
**** سکوت، گاهی بهترین تحقــــیر است...! ****
وقتی صحبت خیانت میشه ( بخصوص وقتی اکثریت با خانم هاست ) اونوقت همیشه مردا متهم هستند ! " مردا فقط به فکر پایین تنه هستند !!! "
خب تابحال فکر کردید که اون مرد متاهلی که میره رابطه غیرمتعارف برقرار می کنه ، با کی همبستر میشه ؟ با یه مرد دیگه ؟!! با عروسک !!
نه دیگه با یه خانم دیگه ...
پس مرد و زن در یک حد می تونن مشکل اخلاقی داشته باشن
.........
خیانت چیزی نیست که به این راحتی از حافظه تاریخی یک زندگی زناشویی پاک بشه
فقط و فقط وقتی زوجین به هم علاقه زیادی دارند و مساله جانبی باعث شده خیانت صورت بگیره - آنهم با تلاش زیاد - ممکنه بشه این موضوع رو فراموش کرد
در غیراینصورت سایه خیانت تا ابد توی زندگی آدما باقی می مونه
هیچوقت دوست ندارم به هیچکس پیشنهاد جدا شدن بدم
اما این تاپیک رو که خوندم دیدم مشکلات ریشه دار هست و اصلا به خیانت محدود نمیشه و متاسفانه هیچ آینده ای برای این زندگی نمیشه تصور کرد
در بهترین حالتش
بی تفاوتی خانم رو می شه تصور کرد . چیزی که الانم داره اولین نشونه هاش در نوشته هاشون ظاهر میشه
در این حالت زن و شوهر به همخونه ای تبدیل میشن و فقط زیر یک سقف زندگی می کنن
درحالیکه تمام مسائل روحی و جسمیشون جداست
اسم این مدل زندگی رو همه چیز میشه گذاشت جز زندگی !
دیبا جون سعی کن کاری کنی که به منت کشی بیفته و بعد بهش بگو برای اینکه ببخشیش یه شرط داری که حضانت بچه رو ببرنن محضر و رسما" به خودت بده + حق طلاق اگه گفت چرا و این حرفا بگو می خوام ببینم حاضری هرکاری می گم بکنی یا نه بعدا" راحت هم طلاقتو بگیر هم حضانت بچه هم که دیگه مال تو شسده..ولی از یه ور امکان داره نگیره و بدتر بشه..نه نه اصلا" ولش کن فکر خوبی نبود
آدم تو این اجتماع درب دارغون نمیدونه منطقی حرف بزنه یا واقعی؟! چون الان دیگه منطق و واقع بینی راهشون جدا شده ...

اگر طلاق بگیری هزار و یک مصیبت .. اگر نگیری مصیبت بالاتر ...

هر کسی موقعیتی داره ... باید حسابی تا آخر عمر خودتونو بشینید بررسی کنید ... خرجی دادن سخته سخت خیلی سختتتتتتتتت ...

آدمو به یه جایی میرسونن که بشه مثل مامان علیرضا ... !!!!!!!!!!!! اینم یه جورشه ... دیگه پذیرفته ... همینه که هست بشین و بمون و بساز ...

ولی اگر موقعیتشو دارید و کشش مالی و سن متناسب جدا شدن در همچین حالاتی عین رهایی از زندانه ...

خدا بهتون صبر بده ... هر کسی یه جوری میکشه ... عدالت خدا اجرا میشه ... دیر یا زود ...
دیبا ....

همسرت واقعا بی غیرته ... شرمنده اینو میگم ... ولی شرم رو خورده حیا رو قورت داده !!!

واقعا آدم میشکنه ... تو حق داری که اینطور رفتار کنی بدتر از اینا باید بکنی .... اصلا باید بزنی تو گوشش ... خوب خودتو کنترل کردی ... باید آبروشو میبردی ...

همسرت وضعش خراب تر از این حرفاست وقتی میاد این طوری در مورد جدا شدن از تو صحبت میکنه ... عمق فاجعه بیشتر از اونیه که بخوای یک لحظه بمونی .... این مرد از اوناییه که فردا همسرشو راحت میفروشه!!! مطمئن باش ...

لحظه ای درنگ نکن ... برو دنبال زندگی شرافتمندانه خودت ... واقعا خاک بر سرش بویی از مردانگی نبرده ... خیلی ناراحت شدم خیلی ... این حرف برای من سنگین بود چه برسه به تو ... خیلی حقایق پشت این حرفه!!
سلام دیبا جون تو الان درگیر احساساتت هستی عزیزم
بخدا فسم با این مرد نمی تونی زندگی خوبی داشته باشی برات شوهر نمیشه
بنظرم تو برای طلاق اقدام کن بچه به تو میرسه عزیزم
کار و خونه هم داری دیگه نمی خواد برگردی پیش پدر و مادر خودت
اون هفته ای یکبار هم که شوهرت میاد بچه رو ببره بیخیال شو
مطمئن باش بخوبی میتونی بچه تو تربیت کنی
ولی زندگی با این آدم فقط رنجه
یه زمونی پیر میشی و دیگه هیچی برات نمی مونه
تا جوونی جونتو بردار و در رو
نترس حد نهایتش اینه که با همه قطع رابطه می کنی توی اداره هم به کسی نگو می خوایی جدا بشی
ولی با این آدم زندگیتو فنا نکن
سلام به همگی
ای بابا بچه ها اینا چه راههایی که به دیبا پیشنهاد می کنید . قراره ما تو تصمیم گیری اش نظر بدیم نه اینکه براش تعیین تکلیف کنیم . شما از کجا می دونید که شوهرش به درد نمی خوره و بی غیرته . اگه زندگی خوتون هم بود این حرفا رو می زدید . هر انسانی در معرض خطا قرار داره . من کار شوهرشو توجیح نمی کنم و گناهش بخشودنی نیست ولی شماها خودتون تعهد می دید اگه شوهراتون اینکار رو کرد سریع ازش جدا می شید . خانومای گل پای دخمل گلش در میونه . اینقدر دیبا رو تحریک نکنید . بذارید طلاق رو برای راه اخر انتخاب کنه . خودش می گه که شوهرش از خانواده بی ادبیه .پس زیاد ازش انتظار نمی ره . دیبا چندین سال با این مرد زندگی کرده و اگه قضیه خیانتش نبود حالا حالاها هم با این اخلاقش کنار می یومد . پس بچه ها شما که توی قلب شوهر دیبا نیستید شاید واقعا پشیمونه . بذارید دیبا با زمان پیش بره و در نهایت تصمیم منطقی اش رو بگیره نه اینکه هی تحریکش کنید.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز