2777
2789
سلام

منم درگیر یه سری احساسات جدید شدم که قبلا خبری ازشون نبود شوهرم هم در این مورد همکاری نمیکنه

فقط خدا میدونه تو این مدت از دست کارا و رفتاراش چقدر گریه کردم و خون دل خوردم

اون نمیتونه با شرایط جدیدم کنار بیاد و رفتارهایی رو داره که قبلا اصلا برام مهم نبود بی توجه به اینکه الان برام از اهمیت

بالایی برخورداره و نابودم میکنه.

امیدوارم این یک ماه هم بگذره و هر چه زودتر این دوران لعنتی تموم بشه.

شرمنده پسرم هستم که این مدت انقدر اذیت شده من تقصیری ندارم و نمیتونم احساسات ناشناخته ای که اومده سراغم

رو کنترل کنم انتظار میرفت شوهرم در این مورد تدبیری کنه که اونم متاسفانه در جایگاهی قرار نداره بتونه بفهمه و درک

کنه.
CafeMom Tickers

پسر دلبندم سورنا 29 تیر 92 پاهای کوچولوش رو به زندگیمون گذاشت و خوشبختی رو به منو باباش هدیه کرد خدایا به خاطر همه چیز ممنون.
پس هممون شرایط روحی مثل هم داریم .
میدونید فایده هم نداره هر چی بگی مردا کار خودشون رو میکنن و نگی بهتره چون بیشتر دعوا میشه . من که صبح ها که تنها یمشم یه دل سیر گریه میکنم وقتی هم دلم از دست خانوده شوهرم میگره گریه میکنم و چیزی به شوهرم نمیگم اخه در طرفداری از من چیزی نمیگه و بیشتر منو ناراحت میکنه
دخترم همه چیزم دخترم همه عمرم دخترم همه وجودم

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



با همسراتون صحبت کنین

منم اوایل بارداری همسرم اصلا درکم نمیکرد و من هم از مسائلی که قبلا برام مهم نبود تو این دوره واقعا ناراحت میشدم.

بعد با همسرم صحبت کردم گفتم که دست خودم نیست و این جوری نی نیمون اذیت میشه خلاصه الان خدارو شکر خیلی

هوامو داره (حد اقل سعی خودشو میکنه )

از الان دارم برای افسوردگی بعد از زایمان امادش میکنم . از نت مطلب درباره افسردگی حین بارداری و بعد از زایمان در میارم و براش میخونم .
عسل بانوووووووو جون خوشا به سعادتت

من که دیگه زبونم مو در آورده مطلب هم براش آوردم خونده امثال خودم رو هم تو این نی نی سایت نشونش دادم به امید

اینکه ببینه و شرایطم رو بهتر بفهمه و بدونه که حاملگی چه عوارضی رو به دنبال داره و چطور رو حس زنها تاثیر میزاره.

اما فقط همون موقع طوری نشون میده که فهمیده دوباره برمیگردیم سر خونه اول و روز از نو روزی از نو.

ازم حساب کتاب میخواد و جواب پس میگیره که چرا و به چه دلیل تو اینطوری شدی؟

تو اصلا به چه حقی بعد از 7 سال زندگی عاشقانه الان بهم شک کردی و حواست به کارهام هست و مثل قبل بی خیال

نیستی؟ چطور میتونی صداقت و رفاقت و وفاداری این همه سال رو زیر سوال ببری و فکرای الکی بیاد سراغت؟

خر بیار و باقالی بار کن من هر چی براش بیشتر توضیح میدم اون کمتر متوجه میشه تازه یه چیزی هم بدهکار میشم بهش

و آخرش هم تقصیرها میوفته گردنم نمیتونه بفهمه وقتی میگم شرایط الان خاصه اگه قبلا نبوده الان به خاطر بارداریه

ناراحت میشه که اصلا از پایه این افکار و احساسات غلطه و تو داری زندگی ما رو خراب میکنی باید همه چیز مثل قبل باشه
CafeMom Tickers

پسر دلبندم سورنا 29 تیر 92 پاهای کوچولوش رو به زندگیمون گذاشت و خوشبختی رو به منو باباش هدیه کرد خدایا به خاطر همه چیز ممنون.
من قراره سزارین بشم تاریخ طبیعی 9 مرداده و تاریخ سزارینم رو گفته 2 مرداد
CafeMom Tickers

پسر دلبندم سورنا 29 تیر 92 پاهای کوچولوش رو به زندگیمون گذاشت و خوشبختی رو به منو باباش هدیه کرد خدایا به خاطر همه چیز ممنون.
مرسی عسل بانوووووووو جون
انشالله که هممون نی نی هامون رو صحیح و سالم به دنیا بیاریم
شما هم یک مقدار بعدتر از من فارغ میشی به لطف خدا
CafeMom Tickers

پسر دلبندم سورنا 29 تیر 92 پاهای کوچولوش رو به زندگیمون گذاشت و خوشبختی رو به منو باباش هدیه کرد خدایا به خاطر همه چیز ممنون.
عسل بانو


اگه این مردها حرف گوش کن باشن خوبه . شوهر من تا یه چیزی بهش میگ ی میگه من طرف هیچکسی رونمی گیرم . هر چی می گم حداقل الان که من این طوری هستم یه چیزی بگو که من اروم بشم نه اینکه بیشتر منو داغ میکنی انگار نه انگار


چند روز پیش مهومنی داشتم واسه نشون دادن سیسمونی بچم به خانواده شوهرم . من خواهر ندارم یکی از دوستام اومد برای کمک . فکر شو بکنید نزدیک 20 تا مهمون داشتم . یکی از خواهر شوهرام بهانه امتحان کرد و نیومد خواهر شوهر دیگم هم مثل مجسمه نشسته بود . یعنی یک کلمه نگفت اگه کمکم یخوای من بلند بشم
اینقدر اون شب گریه کردم از این تنهایی . شاید اگه خواهری داشتم اینا جرات نمی کردند با من این رفتار رو بکنند فکرشو بکنید عروسی تهران دعوت بودیم پدر شوهرم بهش گفت زنت رو بذار خودت بیا به عروسی . من نمی دونم اینا چه جور ادمایی هستند به خدا

گاهی دعا میکنم خدا هر چه زودتر به سرشون بیاره کارایی که در حق من کردند . میدونی جالب اینجاست که با دو تا جاری دیگم که هر کئومک چند تا خواهر دارن این طوری نیستند حتی واسه تمیز کرای حونشون میرن اما من .....

نمیدونم از حسودیه از چیه که با من این رفتار رومیکنن همش دعا میکنم بچم زودتر به دنیا بیاد سرم به همون گرم باشه دیگه بیا اونا رفت و امد نکنم
دخترم همه چیزم دخترم همه عمرم دخترم همه وجودم
s_h جان اگه اسمت رو بدونیم بهتر میتونیم صدات کنیم عزیزم
خودت رو به خاطر این چیزا ناراحت نکن با هر کسی همونطوری رفتار کن که باهات رفتار میکنه
تو هم نه تحویلشون بگیر و نه جایی که هستن آفتابی شو، از هر کسی تو زندگی به اندازه ارزشی که داره انتظار داشته باش.
منم اول خواهرشوهرم رو دوست داشتم 22 سالشه اما یک سری کارا و رفتارهایی ازش دیدم که گذاشتمش کنار.
دیگه نه کاری به کارش دارم نه تولدش رو تبریک میگم و نه مثل قبل پیشم از عزت و احترام برخورداره.
انشالله نی نیت به دنیا میاد و همونطور که گفتی سرت باهاش گرم میشه
برو سمت خونواده خودت و بچه ات رو هم زیاد در دسترسشون قرار نده بزار با خونواده خودت بیشتر جور بشه.
از شوهرت انتظار داشته باش اما از اطرافیانش نه چون از خونواده شوهر بیشتر از این انتظار نمیره تو تاریخ همیشه همین بوده.
CafeMom Tickers

پسر دلبندم سورنا 29 تیر 92 پاهای کوچولوش رو به زندگیمون گذاشت و خوشبختی رو به منو باباش هدیه کرد خدایا به خاطر همه چیز ممنون.
اخه نمی دونی چقرد سخته این همه تفاوت گذاشتن رو دیدن و دم نزدن . میدونی شوهرم کلا طرف هیچکس رو نمیگیره یعنی نه میگه اونا مقصر هستند نه من . هر چندد که گاهی منو مقصر میدونه .


چهار ساله دارم کارای خانواده شوهرم رو تحمل میکنم شوهر من پسر خوبه بوده واسه همین منو خیلی اذیت میکنن.باورتون نمیشه بیشتر دعواهای ما به خاطر خانوده شوهرمه . فکرشو بکنید شب عروسیم یکی از خواهر شوهرا دو رو برم نبود همش دوستام واسم کار انجام میدادند . اما شب عروسی جاریم با وجود اینکه خواهراش بودند مثل پروانه دورش میگشتند خواهر شوهرام . اینقدر اونا رو عزیز دارند که همه جوره بهشون کمک میکنند واسشون خونه خریدند خرج زندگی اون جاریم رو میدن . اما با وجود اینکه میدونند شوهر من بیکاره ( در امدش مثل قبل نیست) حتی یه بارم نگفتن اگه پول میخواین بدیم بهتون . اگه سر سوزنی خونشون بیشتر بخوری یا با خودت بخوای بیاری خونه چیزی رو بهت میگن حق نداری ببری . بببین من با چه خانواده ای دارم سر میکنم . من یه دونه دختر بودم از یه خانواده خوب کارمند هم هستم نمیخوام ببالم به خودم اما شرایطم نصبت به جاری هام م حتی خواهر شوهرام خیلی بهتر ه اما بیا ببین به اونا چه توجی میشه . اما من انگار وجود ندارم

فکرشو بکن پدر شوهر من بعد این مدت هنوز منو این صدا میکنه انگار من از زیره بوته به عمل اومدم .
من که نمیگذرم ازشون از خدا خواستم یه روز انتقامم رو ازشون بگیره خدا به سر دختر خودشون بیاره
دخترم همه چیزم دخترم همه عمرم دخترم همه وجودم
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792