ترخدادعاکنیددکتراجازه بده حامله شم فرداروزبزرگیه
همون شب که زاییدم مادرشوهرموخواهرم اینااومدن خونمون وسایلشوجمع کردن وبردن فقط تخت وکمدش که روش باملافه پوشیدس
ولی چه کنم همش بفل تختش گریه میکنم من میدونم میمیرم میدونم دق میکنم
دوقلوهم سخته ولی دکترم خیلی خوب
رئیس بیمارستان
ای خدااای من دل تو که خونه دیگه..بمیرن این مسئولین که فقط فکر جنگیدن با همه دنیان.خودمون دهه شصتیا تو جنگ بدنیا اومدیم و هنوزم با مشکلات اون سال ها دست به گریبانیم کم نبود بچه هامونم چوب جنگ افروزی رو دارن میخورن
دکترمونیگم
اره ادم ببینه وبچش بره سخته خیلی
اره علتشوپیداکن ولی من مشکلی نداشتم
من فقط نمیدونم چراخدابهم صبرنمیده چرادلم اینقدرتوش آتیش نمیدونم چرازنده ام به چه امیدی من اززندگیم بیزارم
مری جان منم تو بارداری انزیم های کبدیم رفت بالا بعد سقط وقتی ازمایش ایمنی انعقادی دادم دکتر گفت مشکل انعقاد خون داری باید اسپرین بخوری تو بارداری هپارین بزنی گفت این کارو کنی مشکلی برای کبدت پیش نمیاد
