اومدم آزمایش مجدد قند بدم،آزمایش اولم قند یک ساعتها کمی بالا بود،الهی که هیچ مشکلی نباشه،اصلا نمی تونم به رژیم رعایت کردن فکر کنم....
امروز یک ماه از رفتن پسرم میگذره درحالیکه تازه باید به دنیا میومد😭
ارزوم خدا منو ببره سه تا بچم زیر خاکن،با اینکه انقدر با خدا بودم بازم بهم رحم نکرد و الان هیجده روزه پسرم زیر خاک،شیش ساله دو تا دخترام اسمونی شدن،دو تا دخترام از همسر اولم بودن ک همسرم پنجاه روز بعد دختر دومم فوت کرد
و دوبار سزارین شدم و میترسم از بارداری،اخه منکه اینهمه با خدام چرا از زندگی سیرم کرد
دختر اولم دو ماه بعد بدنیا اومدن فوت کرد
شما میگی کاش بچت یکم میموند،باور کن اگه میموند باز خدا میبردش سخت تر بود برات
افسردگی،خودکم بینی وسواس فکری،احساس پوچ بودن ادم اضافه بودن بدرد هیچی نخوردن همه در وجود منه داره منو نابود میکنه😭
چندساله خیلی ذوق لحظه ای رو دارم ک بمیرم و بچه هام میان استقبالم وای چ لحظه شیرینی،کاش خدا زودتر منو ببره از استرس این دنیا خلاص بشم
بابت اینکه بچم محبت منو نداره ناراحت نیستم،چون میدونم جاش خیلی بهتره،اون سری سر خاکش ک بودم گفتم مامانی دنیا اصلا جای قشنگی نیستا اصلا دلت اینجارو نخواد،دنیا جایی ک هرچقدر شکسته باشی عذاب کشیده باشی مجبوری بلند شدی و ادامه بدی،عزیزم من دیگه توانی برام نمونده ب خدای خودت بگو مامانم ازت انتظار وعده شکستن نداشت مگه خودش نگفت فان مع العسریسرا،پسرم ب خدای خودت بگو مامان خیلی خسته دلش میخواد بیاد،خدایا دنیات جای قشنگی نیست سیرم از دنیات اخه یه مادر چندبار امتحان میکنی
همش میشینم پای گوشی راجع ب مرگ و اخرت میخونم
دخترم ک رفت با این حدیث ها ک اخرت با گریه هاشون مارو وارد بهشت میکنن دلم گرم میشد ولی حالا چی،شدم گاو پیشونی سفید بین فامیل
