بچه ها واقعا بعد دوباره بچه دار شدن میشه واقعا این داغ تحمل کرد
هنوزم حالم خیلی بد میشه
امروز از اون روزهای سختمه
خیلی کلافه ام انگار تو این دنیا گم شدم کجام و چیکار می کنم نمی دونم
اصلا نمی دونم تلاشی که تو این دنیا میکنم جواب داره یا نه
من همیشه به خودم و دیگران انگیزه و انرژی میدم، اما خب راستش این درد لعنتی مثل دندون دردی میمونه که دلت هم نمیاد بندازیش دور. ده تا دندون دیگه هم دربیاریم درد داره. برا من بعد بیشتر از پنج سال سنگینیش کمتر نشده. روزهام با استرس میگذره. انگار منتظر اتفاق بد دیگه ای هستم🥺
درسته بخشیش طبیعی هست و احساس مادرانه؛ اما بخش دیگش تلقین و بسط دادن این غصست. در واقع این امتحان الهی دو مرحله داره. دوران سوگ رو که بتونیم از خدا دور نشیم میرسیم به مرحله بعد اگر خدا برات جبران کنه انگار بهونه گیر شدیم، که مطمئنا کار شیطان لعینه.
موقع نعمت حفظ ایمان سخت تره.چون هیچ دلیل و توجیهی نداری. بدتر از اون اینه که وقتی از خدا دور میشی حالت بدتر میشه. انگار شیطون دستش بازتره. خودم اوایل خیلی به خدا نزدیک تر بودم،بیشتر انگیزه داشتم چون به لطف خدا امیدوار تر بودم و آرامش بیشتری داشتم، درنتیجه تمام تلاشم رو میکردم😔
برای دل هم دعا کنیم🌱
دنبال ی عکس بودم،اتفاقی ی فیلم دیدم از بارداری قبلم که از شکمم گرفتم که داره تکون میخوره تو شکمم
گریم گرفت براش،اون تنها فیلمی که ازش دارم،جون داره تکون بخوره
فیلم و عکس دیگه توی دستگاه و بعد زایمان هست که هیچ تکون نمی خوره
هر روز یادش می افتم،بلا استثنا
فراموش نمیشه،نمی دونم کی ممکنه ،ولی هنوز لحظه به لحظه اون روزها منو می سوزونه
الان پسر باردارم،دیروز داشتم کشو ها رو نگاه می نداختم
حتی دلم نمیاد وسایلش رو در بیارم که دخترونست،بردارم جا باشه برای وسایل این پسرم
منم هر روز و هر لحظه به یاد درد و غمی هستم که کشیدم و فرزندی که از دست دادم
از قبل خیلی بهترم اما .....
من حتی به شدت از بارداری مجدد میترسم،احساس میکنم نمیتونم تحمل کنم و یبار دیگه روزهایی که گذروندما مجدد با ی بچه دیگه تجربه کنم
میترسم هیچوقت دلم آروم نشه و ...🥺😭
