ان شاءالله همونطور که دلت میخواد زودتر برات اتفاق بیوفته عزیزم💜
منم لحظه ای از جلو چشمم کنار نمیره
دلم برای تکوناش تنگ شده
گاهی وقتها یادم میره حامله ام ناخوداگاه دستم میره رو شکمم بعد میبینم وای بچم دیگه نیست بکه با هر تکونش قند تو دلم آب شه😔
چقدر روزام داره بسختی میگذره
چون خونریزیم کامل تموم نشده باشگاه هم نمیتونم برم
به زور میرم بیرون یه چرخی میزنم و برمیگردم خونه
یا گاهی وقتها خودمو مجبور میکنم کتاب بخونم
یه خرده آشپزی یا کارای خونه
در کل همش تو فکرمه
اصلا باور نبودنش واسم قابل هضم نیست
خدا کمکم کنه بتونم صبوری کنم...
بیشتر از سنم ناراحتم
به تاریخ تولدم نزدیک میشم حالم بدتر میشه..
کاش میشد یه جایی زمان و نگه داشت..
خدایا درد و دادی صبرشم بده
توکل به خودت خدا🤲