مادرهایی که بچه از دست دادین والان دوباره یا اقدامین یا باردارین و یا هم دوباره مامان شدین بیان با

عریزم متاسفم واقعا

فک کنم الان بارداری خداروشکر

واقعا انتظارات الکی دارن از آدم،یهو فراموش کنی همه چیز رو......

رفتم روز دختر رو به گلم تبریک گفتم امروز،واقعا نمی دونم چجور دلم طاقت آورده که زیر خاک باشه و من راحت برم و بیام

نمی دونم چقدر دنیا می تونه بد باشه که گرفتن بچم از من،می تونه ی نوع امتحان باشه و یا ی تنبیه واسه ی کاری که احتمالا انجام دادم و خودم نمی دونم

عزیزمممم روز گل دختر تو آسمونا مبارک مامان مهربوون 

خدا گل پسرت برات حفظ کنه عزیز دلم 

غمت تازه ست و سخت میگذره این روزهات درکت میکنم با تمام وجودم 

خودتو تقصیر کار ندون بخاطر اتفاقی ک افتاده 

چون مثل منو شما و بچه های این تاپیک خیلیای دیگه هم داغ فرزند دیدن فقط ی مادر دلشکسته و داغ فرزند دیده میتونه درک کنه 

خودتو بسپار ب زمان

بنظرم تنها نبودنت برای  ی مدت خوبه 

منم مثل شما خیلی میرفتم ۱۰ روز گذشته بود ک اولین بار رفتم دیدنش عزا داری کردم قرآن خوندم خیلی آروم میشدم ب مرور بهتر و بهتر شدم تا لطف خدا شامل حالمون شد و مجدد باردار شدم 

خدا هوامونو داره درست مثل ی معجزه یکسال بعد  روزی ک فهمیده بودم دیگه تمومه بی بی چکم مثبت شد این شد برام ی نشونه از طرف خدا و دلمو حسابی باهاش صاف کردم اونم با عظمتش دلمو روشن و شاد کرد 

دوست خوبم من جز اولین کسایی هستم ک تو تاپیک اومده البته ۵ ۶ ماه از اون اتفاق تلخ گذشته بود..

 ترس از بارداری مجدد بخاطر ویار سخت درک میکنم ولی چ ب بارداری مجدد فکر میکنی یا نمیکنی ب خاطر فرشته ای ک تو خونته و همسرت باید حال روحت و دلت رو خوب کنی میفهمم سخته ولی شدنیه 💪💪💪💪 

من ک سه سال و شش ماه و چند روز گذشته گااهی تو اون تاریخ گیر میکنم و مرور میکنم ولی خدارو شکر میکنم ب حکمتش ب عظمتش 

سلام عزیزم

ممنون واسم نوشتی

من هم دارم از اول تاپیک رو میخونم دیدم پیام هاتونو

حالم رو بهتر میکنه

بچه ها میگن بهتر که نموند و بزرگ می شد و می رفت چکار می کردی،اما من دلم براش می سوزه

میگم حتی نشد ی بار براش پوشک عوض کنم،بچم حتی ی تیکه لباس هم تنش نکردم

دو تا عکس نیم تنه ازش دارم که بینی و دهان زیر چسبه و چشم ها بستس

هیچی دیگه ازش ندارم

گرچه همین ی روز و نیم هم که بود،داغونش کرده بودن از رگ گرفتن و....

نمی دونم چرا انقدر فکرهای متفاوت میکنم 

واقعا فقط زمان بگذره و آروم بشم وگرنه دردیست همیشگی

اره خداروشکر باردارم و هنوزم میرم سر خاک پسرم...هنوزم اون گریه های سرکوب شده گاهی سرباز میکنن...بااینکه حتی یک لحظه هم پسرم از یادم نمیره اما دیگه داغش سرد شده ...واقعا درد آوره که سهمی از زندگی در دنیا نداشتن اما من بازم خوشحالم که نه ماه براش مادری کردم هر چند هیچوقت ندیدمش...

سلام مهربونم

خوش خبری سلامتی

من خوبم کوچولو هم خوبه خداروشکر

الهی که بلرداری راحتی داشته باشی فندقت باعمر نوح و صبر ایوب بیاد بغلت

مریم جانم بهت تسلیت میگم عزیزم این درد بدترین دردیه که یک زن میتونه بکشه... فقط مادری که بچه از دست داده حال مارو درک میکنه

گریهه هاتو بکن نذار تو دلت بمونه... همه رو بریز بیرون

 ماهمه این دورانو گذروندیم متاسفانه...

الان فقط خودت میتونی حال دلتو خوب کنی گلم

چیزای طبع گرم بخور تا زودتر سرپا بشی برای روحیتم بهتره من با چای زعفرون خیلی شارژ میشدم... اابته اگه منع مصرف نداری هفته ای دوباری دم کن بخور

به خودت برس گل دخترت الان تو بهشته داره با بچههای ما بازی میکنه خیالت راحت باشه براش... ذخیره آخرتته

به خودت برس و تا شش ماه دیگه برو اقدام توکل برخدا

عریزم انشالله به سلامت زایمان کنی و نی نی خوش قدمت رو با دل خوش بغل بگیری

خوندن این تاپیک برام شده ی مرهم

امروز شد دو هفته که گل دخترم پر کشید و یک هفتس که به خاک سپردمش

امیدوارم حالم زودتر خوب بشه،حال بدم برا پسرم هم عصبی هستم و آرامش ندارم

گناه داره

ممنون عزیزم

واقعا اینجا دارم میخونم می فهمم من نرمال هستم و اطرافیان درک نمیکنن و انتظار های الکی از من دارن که یهو بیخیال همه چیز بشم

باید خیلی کارها انجام بدم ولی واقعا الان حوصله هیچ کاری رو ندارم

ممنون بابت توصیه هات سعی میکنم کم کم شروع کنم

عزیزم حرف قشنگی زدی

حتما الان سالم و سرحال و بدون درد و مشکل از اون بالا بهم نگاه میکنه

هر چند من چشم بازش رو فقط ی بار برای چند لحظه دیدم

 امیدوارم حالش خوب خوب باشه من هم با دل تنگم کنار میام بالاخره

سلام

حالت بهتره؟

سرپا شدی؟

میتونی آشپزی کنی؟

خوبی

ویارات شروع شده؟

انشالله که بارداری سختی نداشته باشی

سلام عزیزم واقعا متاسفم

خدا بدلت آرامش بده

یه گروه واتساپ هست مخصوص مادرایی که بچه هاشونو از دست دادن 

اگه دوس داشتی بگو لینکشو بفرستم

سلام عزیزم

ممنون

فعلا می گذرونم

می تونم آشپزی کنم ولی حوصله اش رو اصلا ندارم

از اونوقت که برگشتم خونه خودم حتی جارو هم نزدم

حتی به زور حمام میرم

عزیزم ممنون

من هم امیدوارم آروم بشم حداقل

میخوام عضو بشم ولی الان نه

ممنون میشم فرصت بدید بعدا ازتون بخوام بهم لینک بدید

خواهش میکنم عزیزم

منم این دوران رو گذراندم خیلی سخته

حرفایی که میخواستم بهت بگم رو بقیه دوستان گفتن

فقط باید بخودت فرصت بدی زمان بگذره

هیچی مثل گذر زمان آرامت نمیکنه

روزای اول واقعا وحشتناکه هچی دلتو آرام نمیکنه 

من روزای اول میگفتم خوش بحال اونایی که پارسال بچه شونو از دست دادن

ولی خداروشکر اون روزای سخت گذشت

انشالله شما هم خدا کمکت میکنه زودتر با این قضیه کنار بیای

سلام عزيزم بهت تسليت ميگم واقعا بغض گلومو گرفت وقتي پياماتو خوندم تك تك روزهايي كه گذروندم برام زنده شد منم يكسالو نيم پيش بچمو به خاك سپردم دقيقا روز وفات حضرت زهرا. بنده خدايي كه تو غسالخونه بچمو كفن كرد خودشم داغ ديده بود رو پارچه دور تنش برام نوشت يا زهرا و سپردش بخاك، خيلي سخت بود نزاشتن ببينمش بغلش كنم بوش كنم پسر معصوممو غريب بخاك سپردم.. من با كلي مشاوره تونستم سرپا شم بنظرم شما هم برو مشاوره خيلي بهت كمك ميكنه

الان خيلي آرومترم باهاش كنار اومدم گاهي فكر ميكنم شايد يخواب بوده.

خدا بشما هم صبر بده بتوني با اين غم كنار بياي

منم دخترم هنوز سراغ برادرشو ميگيره دلم براش كباب ميشه ولي چاره اي نيست 

ببخشيد ميپرسم شما يسري مسائلي گفتيد كه بخاطرش قرار بود عمل كنه نوزادتون

مگه تو غربالگري مشخص نبود ؟؟