سلام عزیزم خوبی؟ نه گلم شیر خشک میخوره دخترم. اره ۳۸ هفته سزارین شدم خودم خواستم. تو خوبی هفته چندی؟ به نظر من از الان نگیر همون سایز نوزادی بگیر و سایز ۰-۳ ماه. بعدش معلوم نیس نی نی تپل میشه لاغر میشه لباساش سایزش اوکی نمیشه😅 اگه تلگرام یا واتس اپم رو هنوز داری اونجا بهم پیام بده عزیزم
اره
حق باتوست.باید سایز دستم بیاد بعد بگیرم.همون صفر تا سه کافیه.کدوم شیر خشک خوبه؟ چون سه روز شیر نمیاد
من از سز خیلی میترسم.طبیعی هم ریسک داره.شکم بند بارداری میزدی؟
بعد سز چه گنی لازمه بخرم؟
به نظر من ریسک نکن سزارین شو من استرس داشتم نمیخواستم حتی یک روز بیشتر تو شکمم بمونه میترسیدم طبیعی هم باید وایستی تا دردت شروع بشه.
من شیر خشک سوپرامیل دادم خیلی راضی بودم وزن دهیش عالیه. الان بعد شش ماهگی آپتامیل ۲ میدم.شکم بند نبستم بعد سز هم میگن خونریزیت که تموم شد گن ساعت شنی ببند که اونم نبستم خخخخخ کلا تحمل ندارم بهم فشار بیاد
سلام دوستای خوشگلم خوبید؟ ممنون بابت پیگیریتون. خدا رو شکر بهترم. استراحت دارم و شیاف استفاده میکنم. التماس دعا مهربونا🙏
سلام
۲۸ ام زایمان کردم و دخترکم ۳۶ ساعت تو دستگاه زنده بود ولی وقتی رفتم بیمارستان شیر بدوشم واسش،دیدم دورش جمع هستن و نشستم اونجا و دو ساعت بعد دستگاه ازش جدا کردن
جلو خودم جون داد
الان دیوانه ای بیش نیستم براش،اصلا همش جلو چشمم میاد
۶ روز بعد از فوتش همسرم آوردش شهرمون
من هم فرداش پرواز داشتم که اومدم برا خاکسپاریش،هر چند اوضاعم داغون از زایمان و شیر تو سینه هام دردناک و تحملش سخت بود
همون روزا قول گرفتم از همسرم باید برام بیارتش بغلش کنم و ببوسمش و کسی بهم کاری نداشته باشه و نخواد ازم بگیرتش،بعد می سپرمش به خاک
تو بیمارستان نامردها نذاشتن درست بغلش کنم و ببوسمش،آخه تا زنده بود دستگاه بهش وصل بود حتی نتونستم ببوسمش
سوختم
از درون سوختم
تمام تلاشم رو کردم که بچم بمونه و عمل بشه و سلامتیش رو به دست بیاره
ولی متاسفانه از دستش دادم
همین پنجشنبه گذاشتمش زیر سنگ و خاک و سیمان توی این هوای گرم جنوب
بچه نوزادم رو زیر خاک داغ گذاشتم
منو کشوندن بردن برام کولر ماشین روشن کردن ولی بچم زیر خاک بود فقط ی لا پارچه دورش بود
نمی دونم کی حالم بهتر بشه ولی می دونم داغش هیچوقت کمرنگ نخواهد شد
فقط خودم براش سیاه پوشیدم
همش میگن تو زایمان کردی نرو قبرستان نرو واسه خاک کردنش سیاه نپوش و... یا میگن ایشالله چند وقت دیگه یکی دیگه
اصلا قابل درک نیست
بچم بود زاییدمش با گریه می پرسیدم زندس
حالا انتظار دارن زود بیخیال بشم
بخیه دارم به زور پا میشم و میشینم و شیرم هنوز میاد گاهی تب شیر
کم خون شدم شدید
ولی بغلم خالیه،می سوزم ولی هیچ کاری ازم برنمیاد
نمی تونم به بارداری دوباره فکر کنم
من بارداری های خیلی بدی دارم با ویار های شدید
مردم و زنده شدم تا ۹ ماه گذروندم ولی گلم دخترکم نماند
اینهمه زحمت کشیدم
با سرم و آمپول گذروندم ویارم رو ولی بچم نموند
امروز سر خاکش نشستم
دست می کشیدم به سیمان داغ
میخواستم نازش کنم ولی پوست بچم کجا و زبری و داغی سیمان کجا
چجور گذروندید؟من چکار کنم؟
سلام عزیزم
مریم جان تسلیت میگم
من از مرداد ۹۹ اینجام.از اون موقع خیلی ها به جمع ما اضافه شدن.الان خدارو شکر همشون دوباره باردار شدن و نی نی جدیدشون که اومده غمشون کمرنگ شده. خیلی هاشون حتی دیگه به این تایپیک سر نزدن.بچه های ثابتی موندیم اینجا و مدام سراغ همو میگیریم. ما همه غمتو و داغتو درک میکنیم. فقط زمان میتونه درستش کنه.مراحل سوگواری باید طی بشه. اون بچه رفته ذخیره اخروی تو بشه. مطمین باش این داغ پیش خدا اجر داره. مثل منو تو خیلی هستن.منم اول فک میکردم فقط این بلا سر من نازل شده.بعد فهمیدم قسمت اون بچه ها زندگی دنیایی نبوده و مقدار حیات همه موجودات روی زمین رو فقط خدا تعیین میکنه و بس.
مادرهای مهربون دیگه هم میایند و دلداریت میدن.
بچه ها یه گروه واتساپ هم دارند.
اونجا یه گروه چهل پنجاه نفری هستن که خیلی کمک میکنن بهت.
شما هم الان بارداری؟
خیلی واسم سخته
می دونم بدتر از من هم بوده
چند تا بچه از دست داده
نمی خوام خودم رو داغون کنم
من ی پسر دارم
قشنگ متوجه میشم که چقدر عصبی شده،دلم نمی خواد اینجوری باشم
ولی دست خودم نیست،دلم براش کبابه
حس میکنم چشمام ی حالت دیگه شده،کمرم خم شده
دلم میخواد میرم اونجا بلند بلند گریه کنم
ولی نمیزارن تنها برم
همش هم یکی خونم هست،میخوام تنها باشم نمیزارن
اصلا دلم نمیخواد کسی پیشم باشه ولی نمیزارن،خسته ام از همه
اتفاقا اینکه تنهات نمیزارن خیلی بهتره
دیدی کسی عزیزی رو از دست میده همه پیشش می آن و تنهاش نمیزارن
چون تنهایی ادمو دیونه میکنه
خانواده با احساسی داری
چون اینجا کسایی هم بودن که اطرافیان اونارو مقصر کرده بود و داغون بودن.
منم باردارم.
بسلامتی عزیزم
انشالله بارداری راحتی بگذرونی و نی نی سالم و سلامت بغل بگیری
ولی من میخوام تنها باشم،حوصله هیچکس رو ندارم
خیلی زیاد می خوابم
بارداری های من آنقدر سخته که هیچکس دلش نمیخواد من باردار بشم دوباره
همین که به بارداری مجدد فکر کنی،شاید یکم دلت آروم بگیره،اما من بارداری دوباره واسم عذاب آوره،مردم تا ۹ ماه رو گذروندم ولی بچم نموند،حتی نمی تونم دلم رو خوش کنم که خدا ی گل دیگه بهم بده🖤
