نیلو امروز منم داغون بودم.عصبی بودن دست خودم نیس.خیلی اعصابم خورده....
هستی جان این مطلبو از تاپیک جامع زایمان طبیعی پس از سزارین پیدا کردم برات میذارم کاربری به نام ذوالنون نوشته....
🌺براي دوستان تهراني كه حالا دنبال اصلاح مزاج هستن هم آقاي سلسله جو رو معرفي ميكنم....ايشون طب اسلامي سنتي رو بلدن. طب فشاري و طب سوزني هم بلدن هم حجامت و فصد و غمز( ماساژ عمقي) و از روي عنبيه چشم و زبان و آناتومي بدن كل مشكلات رو تشخيص ميدن حتي كيست تخمدان رحم چسبندگي ها و غيره...و هيييچ نيازي به آزمايش و سونو نيست...مثلا مامايي كه باهاشون كار ميكنه از روي شكم تشخيص ميده لوله هاي فالوپ باز هستن يا بسته...و با ماساژ و اصلاح مزاجي لوله رو باز ميكنن...نيازي به عكس رنگي نيست چون تو عكس رنگي اون ماده اي كه وارد واژن ميشه به شدت رحم رو سرد ميكنه....خلاصه كسي خواست بياد بهش معرفي كنم
همين ايشون ماما زهرا عباسي رو بهم معرفي كردن كه تو كرج مطب دارن...ماما عباسي هم دوره هاي طب اسلامي رو گذروندن و خيلي از ناباروري ها رو از طريق طب اسلامي درمان كردن....
در مورد ويبك هم معتقد هستن بله ميشه. من خودم مراجعه كردم به ايشون كه دارويي بدن دو قلو سه قلو باردار بشم..پرسيدن براي چي دوقل سه قلو ميخواي؟؟ گفتم آخه دو تا سزارين داشتم بارداري سومم قطعا سز هست ميخوام با يه تير چند نشون بزنم...كه گفتن كي گفته دوباره مجبوري سزارين بشي و ميتوني طبيعي..بنده گفتم آخه اصصلن دردم نميگيره سر اوليم هم به زور سه كيسه سرم فشار و زور دست سه سانت باز شدم با درد وحشتناك طاقت نيوردم رفتم سز...ايشون گفتن هييچ مشكلي نيست حتما اصلاح مزاج انجام بدين كه غلبه نداشته باشين ما كاري ميكنيم دردت هم بگيره...بهم گفتن مگه شربت جلاب زعفرون رو نميشناسي
خلاصه كه از نظر ايشون سزارين بسيار عوارض بدي داره. ميگفتن بي حسي كمر كه ميزنن تمام اندام تحتاني بدن رو چنان سرد ميكنه كه بيرون كشيدن اين سردي از رحم و لگن متاسفانه زمانبر هم هست🌺
یعنی‌واقعا همچین کسی وجود داره که تا این حد معجزه کنه؟! من نمیدونم چرا میترسم از این چیزا...حتی اول میگفتم عکس رنگی هم برم با بیهوشی میرم بعد الان توهم اینو زدم که نه اگه بیهوش باشم نکنه بلایی سرم بیارن بزنن لوله هامو پاره کنن به هوش باشم بهتره😀 از این دکترای سنتی که دیگه خیلی بیشتر میترسم
آخ چقد داغونم.خیلی داغونم.حس میکنم غمم مثل روزای اول سنگینه برام.با شوهرمم دعوام شده.تمام هم تقصیر من بود.
دارم پیر میشم توی این فشار .
مریم جون یکم مطالعه کن ببین چطور میتونی حالتو خوب کنی من چند روزیه خیلی رو خودم کار کردم حس خوبی دارم خدا رو شکر میفهممت بعضی موقع ها ادم کم میاره ولی چاره چیه با بی تابیهامون بچه هامون برنمیگردن هیچ اونا رو هم ناراحت میکنیم با این حالمون فکر میکنی دخترت دوست داره مامان باباشو‌تو این حال ببینه ؟! معلومه که نه باور کن با ناراحتی ما اونا هم به هم میریزن عزیزم عشق بین مادر و فرزند دو طرفه اس
عزیزم.خوبی.من خیلی حالم خرابه.امروز از اون پنج شنبه ها بود.دقیقا مثل اون روزی که از دست دادم برام داغ دغ داغ بود.چشام اشک و قلبم داغ.انگار دیگه هیچ امیدی ندارم.به یه در بسته رسیدم.خدایا چقد دلم میخاد بمیرم.همه امیدمو به بچه و زندگی از دس دادم.انگار هیچ کس از اطرافیان نمیتونن حالمو خوب کنن.حتی خودم.روزای تکراری رو سپری میکنم.روزای تحمیلی .خدایا گاهی نفس بالا نمیاد.
@saiare مهربان جونم کجایی عزیزم دلتنگت میشیم
@dew شبنم جون از تو چه خبر چه کارا کردی؟
@ارمیاکوچلوم مامان کوچولو تو هم بیا از خودت یه خبر بده
قطرات اشکم با سرعت جاری میشه رو بالش.از دیروز حالم خرابه.قبلا خوب بودم
مریم جون نمیدونم اینو خوندی یا نه اگه نخوندی بد نیست یه نگاه بنداز...
🔴 داستان عبرت آموز
#گریه‌برای‌مرده
مردی که همسرش را از دست داده بود دختر سه ساله اش را بسیــار دوست می داشت .
دخترک به بیماری سختی مبتلا شد ...
پدر به هر دری زد تا کودک سلامتی اش را دوباره بدست بیاورد، هرچه پول داشت برای درمان او خرج کرد
ولی بیماری جان دخترک را گرفت و او مرد...
پدر در خانه اش را بست و گوشه گیر شد. با هیچکس صحبت نمی کرد و سرکار نمی رفت.
دوستان و آشنایانش خیلی سعی کردند تا او را به زندگی عادی برگردانند ولی موفق نشدند.
#شبی‌پدر‌رویای‌عجیبی‌دید، دید که در بهشت است
و صف منظمی از فرشتگان کوچک در جاده ای طلایی به سوی کاخی مجلل در حرکت هستند
همه فرشته های کوچک در حال شادی بودنند .
هر فرشته شمعی در دست داشت و شمع همه فرشتگان به جز یکی روشن بود
مرد جلوتر رفت و دید فرشته ای که شمعش خاموش است، همان دختر خودش است
.
پدر فرشته غمگینش را در آغوش گرفت و او را نوازش داد
از او پرسید : دلبندم، چرا غمگینی؟ چرا شمع تو خاموش است؟
دخترک به پدرش گفت: باباجان، هر وقت شمع من روشن می شود، اشکهای تو آن را خاموش می کند و هر وقت تو دلتنگ می شوی، من هم غمگین می شوم هر وقت تو گوشه گیر می شوی من نیز گوشه گیر می شوم نمی توانم همانند بقیه شاد باشم .
پدر در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، از خواب پرید.
اشکهایش را پاک کرد، ناراحتی و غم را رها کرد و به زندگی عادی خود بازگشت.
