دیشب همه خونه مادر شوهرم جمع بودیم. بعد شام مادر شوهرم گفتند ما دلمون میخواد سال دیگه تا کریسمس کلی نوه دور و برمون باشه.
من اینطوری بودم🙄🙄🙄
خواهر شوهرم سکوت کرد اما شوهرش گفت ما که یکی داریم، نوبت باران است که برات نوه بیاره🙈🙈🙈
من اینطوری شدم😳😳😳 اما جوابی ندادم، همسرم هم سکوت کرد و جوابی نداد.
مادرشوهر هرجای دنیا که باشه، یه مدل اند😅😅