با دیدن تاپیکتون یاد خودم افتادم خیلی بارداری سختی داشتم اول بارداری خانواده شوهرم گفتن زوده باید سقط کنی شوهرمم گاهی خام حرفاشون میشد میگفت سقط گاهی میگفت نه رفتم پیش بابام گفتم بابا میخوان بچمو ازم بگیرن نزار اون جوون داره قلب داره بابام گفت بشین خونه من تکلیفتو مشخص کنم رفتم خونه بابام اینا بابام با مامانم رفت خونه پدر شوهرم بعد کلی بحث گفته بود یکی به نوه و دختر من دست بزنه دستشو میشکنم بچه مال منه دوتاشم مال منه دوتاشم نگه میدارم خوشتون نیومد طلاق بدید برید به شما ربطی نداره و... خلاصه بابام جمع جورشون کرد قبول کردن همین که این ماجرا تموم شده بود ابله مرغان گرفتم😐گفتم خدایا دورت بگردم بچمو از دست اونا گرفتم از دست ابله مرغان چیکار کنم توکل کردم به خودش رفتم دکتر گفت خانوم بچت از ۵۰ درصد ۵ درصد احتمال موندن داره برو خونه منتظر باش سقط میشه دارو داد برای سقط گفتم استفاده نمیکنم بزار بمونه و معلول باشه بعد یماه رفتم سونو ازمایش شکرخدا بچم سالم سالم بود همین که رسیدم ۳۰ هفته تصادف کردم شدیددد سریع با امبولانس منو رسوندن بیمارستان گفتن دهانه رحم باز شده با کلی دارووو سروم تونستن دهانه رو ببندن بچه نیاد کلی هم اونجا سختی کشیدم همش با جون بچم داشتم تلافی میدادم انقد خدارو التماس کردم خدایاا ازم نگیرش شدم ۳۵ هفته چشام ندید فشارم بالا۱۴ شدرفتیم بیمارستان بعد کلی ازمایش گفتن کلیه هات دفع پروتین داره بستریم کردن یک هفته بستری بودم بچم از حرکت افتاد ضربان قلبش داشت میومد پایین تنفس قطع شدبردنم سز اورژانسی همین که بچه رو در اوردن بچه سیاااااااه شده بود نفس نداشت وحشت کردم یه لحظه نشونم دادن و بدو بدو بردنش نوزادان فرداش رفتم دیدمش مثل گنجشک نفس میکشید لباش رنگش زرشکی بود بچم نفس نداشت بمیرم براش الانم یادم میوفته گریم میگیره گفتم خانوم دکتر بچم چطوره گفت حالش بده میفرستیمش ان ای سیو من کلی گریه کردم بیحال شدم منو برگردوندن اتاق خودم ضعف کرده بودم فرداش که مرخص شدم رفتم ان ای سیو وای مادر فداتشه بچم همههههه جاش سوراخ دهنش اکسیژن سرش کلا سیم پیچی ده تا دستگاه وصلش کرده بودن مثل سردخونه سرد بود با گریه رفتم خونه حموم کردم بخیه هامو باز کردم برگشتم بیمارستان ۹ روز شبووو روز نشستم بالا سرش با کلی بخیه اصلا زاعو نشدم نخوابیدم اونجا خیلی سرد بود با خودم پتو بردم میذاشتممش بغلم دهنش شیلنک داشت کلی سیم پیچیده بود همنجوری بغلش میکردم پتو مینداختم روش گرمش کنم دکترا میگفتن امیدی نداره میگفت میمیره اگه بخوایین زنده بمونه باید ۷۰ ۸۰ میلیون هزینه کنید تازه ماشین در اورده بودیم از نمایندگی صفر بود شوهرم برد فروخت پولشو اورد داد به بیمارستان دوتا امپول زدن بهش هر کدوم ۴۰ میلیون از المان اوردن اونا نجاتش دادن بچم اصلاااااااااا ریه نداشت کلا شش هاش تشکیل نشده بود خدا نگه دارشون باشه هرکی این امپول هارو درست کرده تو ۴۸ ساعت شش های پسرم کامل شد خیلی سختی کشیدم خیلی با جوون بچم خدا به امتحان کشید منو ولی از دست ندادمش الان چهار ماهشه کنارم دراز کشیده خدایااا هزار مرتبه شکرت امیدوارم همتون صاحب فرزند بشید خدا دامن همتنو سبز کنه بزودی
یادم رفت بگم تو هفت ماه خودمم قلبم ناراحت شد دلیچه های قلبم داشت بسته میشد کلی هم اونجا اذیت کشیدم و مشت مشت دارو خوردم