وقتی رفتم واسه کورتاژ، از من اجازه خواستند اگه ممکنه چند تا از دانشجویان دکترای زنان فقط بیاند و ببینند.
من هم گفتم نه. بعد شوهرم گفت: باران جان این دانشجوها قراره دکترای آینده باشند. تو که دلت نمیخواد هیچ خانمی در اینده اذیت بشه، پس اجازه بده بیان و ببینند و یاد بگیرند.
من هم اجازه دادم ولی خودم هیچ کسی رو ندیدم، فقط پزشک بیهوشی رو دیدم و بعدش توی اتاقم که به هوش امدم، پزشک زنانی که کار کورتاژ رو انجام داد، آمد و توضیحات رو به من و شوهرم داد.