2777
2789
خدا دوستم داشت بچمو بهم برمیگردوند وگرنه ی دختر ک داشتم  


عزیزم منم ۳ تا از دست دادم میفهمم منم دلم پسرم میخاد دلم میخاد حسرت آرسامم و وسایلاش رو دلم نمونه مثلا وانمود کنم همون پسرمه ولی الان ارزوم بود حداقل جای تو بودم دست خالی نبودی ببینی چه حسیه تو خونه تنها دق کنی چه حسیه ناشکری نکن میفهمم حست رو انشاله پسر دارم میشی 

بیاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد ......

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



بچه هاکی گفت ازعلائم بارداری جوش ریزقرمز؟حقیقته؟

من!! 🙈پوست صورت من توی بارداری اول کمی تیره شد و جوش های قرمز زده بود. همش احساس میکردم خیلی زشت شدم. یعنی قشنگ مشخص بود تغییر هورمونی توی بدنم رخ داده.

سلام  من این تاپیکو یه ماه پیش دیدم و خوندم ولی اون موقع عضو نبودم...تاپیک هایی مثل این که راج ...

الهی بمیرم 😢😢😢😔😔😔 چقدر سختی کشیدی..‌ من درکت میکنم.. حس ی مادر که بچشو از دست داده فقط همونی میفهمه که این بلا سرش اومده😭😭😭 منم همیشه دلم آتیشه ..امروز ۱ ماه از روزی که بدنیا آوردمش میگذره... همش گریه میکردم ..فیلمای سونو رو نکاه میکردم اون دست و پای کوچیک و قشنگش ...اون ورجه وورجه کردناش...😢😢😢 ولی بخاطر شوهرم جلوش خودداری میکنم  غافل از اینکه بغض رفتنش گلومو فشار میده... عزیز دلم ما اینجا هممون داغ داریم ... هممون غصه داریم ..‌ ولی راهی جز صبر و توکل نداریم و اینکه به هم دلداری بدیم هر چند دل هممون خونه... ولی حداقل با هم‌همدردیم و به هم امیدواری میدیم... گلم بخاطر تو راهیت به خودت کمک کن خدای نکرده غم و غصه ات به دخترت آسیبی نرسونه... خدا شاهد احوال  ما مامانای مظلوم هست... انشالله غمت کم بشه و  دلت آرامش بگیره

بمیرم برای دلت عزیزم دقیقا میفهمم و درکت میکنم که چی میگی،ولی اینجوری نگو ناشکری نکن به این فک کن هس ...

عزیزم... الهی بمیرم برا این غمت...قلبم داره از جا درمیاد بقراااان ..😢😢😢قربون صبرت برم... الهی بحق این دلهای شکسته خدا بهت آرامش بشه و زودتر باردار شی .. خیلی شرایطت سخته ولی خدا  هیچ وقت تنهات نمیزاره...

عزیزم تا حالا خواب دخترتو دیدی .من چند روزه دارم آیه و سوره واینا میخونم منتطرم بیاد بخوابم  س ...


هدانا جان منم خیلی دلم میخواد خوابشو ببینم ولی نمیبینم .. من عکس بچمو دیدم تو گوشی شوهرم بود 😭😭😭😭چقدر خوشگل بود پسرم... اول که دیدمش (ابته دور از چشم شوهرم رفتم سر گوشیش بهم نگفته بود ازش عکس گرفته ولی من مطمئن بودم ازش عکس گرفته)ی حس آرامش عجیبی بهم داد از بس زیبا بود و صورتش آرامش داشت😢😢ولی بعد از اون همیشه صورتش و دستاش جلو چشممه... آتیشم میزنه .. 

نمیدونم دیگه.عزیزم دعاکن مشکل نداشته باشم چون واقعا دیگه حوصله دوا دکترو ندارم.ان شااله هممون بزودی ...

انشالله که مشکلی نیست.. این تاپیک با تمام غصه و غمی که توش هست تنها جاییه که من آرامش میگیرم ..الهی خدا بحق فاطمه زهرا به هممون نظر کنه و بزودی زود دل هممون شاد بشه

دوستای عزیزم میخوام ی جریانی رو واستون بگم نمیدونم درسته یا نه؟؟؟اصلا دلم نمیخواد دل نازنین هیچکدومتون رو ناراحت کنم.. ولی احساس میکنم باید بگم و اینکه دلم میخواد بدونم واسه هیچکدومتون همچین اتفاقی یا مشابه ش واستون افتاده یاه نه... تا جایی که میدونید همه دکترا بهم گفتن نه خودم نه بچه  مشکل نداشتیم و دلیلی واسه این اتفاق پیدا نکردن...یکم طولانیه تو چند تا پست واستون میگم

@mary_ryan       @آرسااام      

@mehraaa         @هدانا    


@pariyaporiya       دنیا و باران نتونستم تگتون کنم ولی مطمئنا  پستامو میخونید همینطور بقیه دوستان




من تو ایام عید باردار بودم ولی خودم هنوز خبر نداشتم که خواب دیدم توی ی باغ بزرگ و قشنگم که صدای پرنده میومد ی لباس ساتن قرمز بلند تنم بود و ی کمربند مروارید دور کمرم بود که ی زنگوله کوچیک بهش آویز بود را میرفتم صدا میداد ی صدایی تو خواب شنیدم از تو باغ که گفت  بارداری و اگه راه میری و صدا زنگوله میاد بچت پسره...منم تو خواب از ذوقم راه میرفتم و میدیم از کمربندم زنگوله آویزه و صدا میده خوشحال بودم و میگفتم‌پسره ولی میدیم روی زمین باغ نیست حدودا نیم‌متر با زمین فاصله داشتم یعنی تو هوا راه میرفتم😔😔😔😔خلاصه بعد ۱۰ روز فهمیدم حاملم و بعد از سونو آنومالی فهمیدم پسره.. تا اینکه چند شب فبل از او اتفاق خواب پدرم رو که فوت شده دیدم

تو خواب بابام تکیه داده بود به دیوار و خیلی بی تفاوت یعنی ناراحت یا خوشحال نبود خیلی سرد و بی احساس به شوهرم میگفت این بچه براتون نمیمونه به دخترم بگو بهش دل نبنده😔😔😔 از خواب بیدار شدم به شوهرم گفتم .. خیلی ترسید گفت آدینه تو خوابات همش درست در میاد نکنه اتفاقی بیافته منم با اینکه ترسیده بودم گفتم نه عزیزم زن باردار از این خوابا میبینه چون ترس  و استرس داره با این حال صدقه دادیم و قرآن خوندیم ... شب بعدش باز خواب دیدم موقع اذان صبحه واز آسمون اسم الله و محمد و علی آویزونه و ی صدای اذان خیلی قشنگ از آسمون میاد.. من تو خواب رو به قبله کردم و به اسماء نگاه میکردم واسه سلامتی پسرم دعا میکردم ی آن دیدم پشت سرم ی  ج ن  سیاه ی عبا انداخته رو خووش و خلاف قبله سجده رفته  و داشت نماز میخوند و تو سجده حرف میزد ... تو خواب ترسیدم گفتم  وااا این چرا خلافه قبله نماز میخونه و گفتم بسم الله... باز برگشتم دیدم سر جاشه واز سجده بلند نمیشه...خلاصه از خواب پریدم تا رسید به شب جمعه پنج شنبه عصر نی نی قشنگم ... عشقم...نفسم... تکوناشو طبق معمول زد.. آخرین  ضرباتش😢😢😢...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز