سلام دوستای گلم ببخشید همتونو نگران کردم، اگه میدونستم قراره این بلاها سرم بیاد هیچ وقت خبر بارداریمو نمیدادم. خودم هر وقت یکی خبر بارداری میداد کلی خوشحال میشدم و امیدوار، فک کردم منم بتونم شما رو خوشحال کنم نمی دونستم خوشحالی سهم من نیست، حلالم کنید که نگرانتون کردم.
دیروز مرخص شدم، متاسفانه لوله راستمو هم با بچه برداشتن. دیگه نمیدونم قراره چه بلایی مونده که سرم بیاد.
آخه چرا حکمت خدا چیه من که صبر کردم من که کفر نگفتم،من که توکل کردم، این چه سرنوشتیه آخه. تازه ماه اول اقدامم بود از اول اقدام کلی روحیه امو شاد کردم تازه داشتم لباس تیره هامو می ذاشتم کنار، دیگه اهنگ غمگین نمیذاشتم اما خوشحالی من دوام نداشت، من فقط شدم دردسر برا بقیه، آخه مامان من چه گناهی داره که تو یکسال اینجوری بیاد بیمارستانی که همه مامان ها با ساک و کلی شوق اومدن نوشونو ببرن، چه قد آخه التماس خدا کردم من به جهنم فقط به خاطر مامان و بابام که میدونم برات ارزش دارن ولی چی شد آخرش. حتی خدا رو به دل شکسته شما قسم دادم که بذار خوش خبری بهشون بدم، من اصلا جایی ندارم آخه.
دیگه نمیدونم رو پیشونیم چه بلایی نوشته شده، ببخشید نرسیدم به همه جواب بدم همه متن هارو خوندم، میدونم درداتونو تازه کردم مخصوصا آرسام عزیز، بازم شرمنده ام ناراحتتون کردم فقط التماس دعا دارم.