بخدا بعضی مردا رو میبینم وقتی زنشون حاملن مبادا زنشون ویار کنه نمیذارن حتی غذا بپزه اگر بچه دارن خودشون بچه رو دستشویی کنه عوض میکنن حموم میبرن غذا میدن...
من حسرت کوچیکترین چیز ب دلم مونده شوهرم هیچ کار نمیکنه برام
یه بار بچم شاید ۶ماهش بود گفتم ب شوهرم توروخدا ۵دیقه بگیرش من یه برم حموم کنم بویه گند گرفتم ۱هفتس حموم نرفتم گفت ن یا بچه رو بخابون برو یا باخودت ببرش منم کم تجربه بچه رو بردم باخودم وانشو پُرکردم نشوندمش تو وان بچمم نشستن بلد نبود داشتم موهامو میشستم یه لحظه چشممو باز کردم دیدم دخترم تهِ وان کبود شده فقط خدا رحم کرد ک بچم خفه نشد...
انقد خاطراتِ تلخ از بچه ی اول ب جا مونده ک دیگه اصلا دوس نداشتم حامله شم نمیدونم خدا صلاحمو تو چی دید
خدا کمکم کنه واقعا