دختر من تا سه سالگی فقط گریه می کرد و جیغ می زد روزانه یک ساعت هم نمی خوابید شبا تا صبح بیدار بود مادرم نداشتم که کمکم بکنه الان بزرگ شده و خدا را شکر شده کمک حالم
پسرمن تایکسالگی انقد خوب و آروم و خنده رو بود که نگو! کلی باهاش حال میکردیم، از موقعی که راه افتاد پدرمونو درآورده و هی بدتر و شلوغتر و لجبازتر و زر زرو تر میشه و مدام در حال دعوا کردن و داد زدن سرشم ولی کو گوش شنوا! دارم فک میکنم بیش فعاله حتما، دیروز خیلی خوب بود البته و کلی دوسش داشتم باز و کلی بازی و بوس بوس کردیم ولی خیلی بهم وابسته س و هرجا میرم مثل دممه دنبالم راه میفته و خیلی نزدیک بهم میشینه و این رو نرومه! نمیتونم قایمکی ازش کاری کنم، گلاب به روتون دسشویی هم میرم پشت در میشینه و هی صدام میکنه و در میزنه و گاهی گریه زاری راه میندازه و کلا با اعصابم بازی میکنه و آرامش نذاشته واسم ولی در هر صورت عشقمه دیگه بیشعور
سلام مامان کوچولو خوبی؟
من میفهمم استارتر چی میگه بچه منم شبانه روز گریه میکرد و درمانی نداشت، الانم که بزرگ شده گریه نمیکنه ولی خیلی شیطونه، گاهی منم کفری میشم از دستش.... میدونی چیه فقط بچه نیست که مشکلات دیگه هم هست که باعث میشه طاقت ادم کم بشه.... بعدم بی خوابی واقعا ادمو داغون میکنه
کاش منم بچه داشتم
یه چی میگم منو نمیکشی؟ من از همون یچه هایی بودم که شدیداااا زار میزدم و گریه میکردم، مادرم که هیچ، بعد ۲۸ سال دوست و آشنا هم یادش میافتن میگن وای تو چیییی بودی فقط جیغ و گریه، پدره مادرم فوت شده بود میگفت تو مراسم سه روز نخوابیدم آخرش یه بنده خدایی من رو میخوابونه که مادرم بعد سه روز چند ساعت استراحت کنه
دختر منم شش ماه تمام کولیک داشت افسردگی گرفتم صبح تا شب جلوی شومینه میشستم دخترمم کنارم دوست نداشتم کسی بیاد دوست نداشتم جایی برم
خونه پدرمم میرفتم سفره جمع نشده بدو بدو میومدم خونه ام انقدر که گریه میکرد
الان وارد 12 ماهگیش شده بازم سختیای خودشو داره همش دنبالمه میچسبه بهم
وقتی بچگیای خودم یادم میاد که چقدر مادرم از اینکه بهش میچسبیدم ناراحت بود بهش حق میدم
کلا تو این یه سال دو ماهشو راحت بودم بقیه اش همیشه کمبود خواب و مشکل اعصاب....
الانم قرص ضدافسردگی میخورم
پدرمو درآورده، حتی صبحا پاشم از رو تخت بیدارمیشه میفته دنبالم! ده و نیم بیدارشدم ولی واسه اینکه اونم بیدار نشه تا الان از جام پانشدم! بعدازظهر باشگاه دارم زودتر از 12 پاشه بداخلاق میشه اون تایم! تو باشگاهم بااین اخلاقش مسئله دارم دیگه همش زیر و دست و پای من و بقیه س! یااینکه دنبال علایق خودش مثل دستگاه پز یا آبسرد کن و قایم شدن تو کمدای باشگاهه که خیلی میترسم یوقت دره قفلشه یا قفل کنن خفه بشه همش استرس دارم دیگه از مرداد نمیرم بیشتر از اینکه حالم خوبشه اعصابم خراب میشه!
مثل بچه های دیگه نمیره اونور باهاشون بازی کنه اصلا
دوستانی که میگن شایدبچه مشکلی داره من خودم یه مادرم که ازدست بچه ام گاهی به جنون میرسم.بچه ام به شدددت فضول وخرابکاره باخانواده شوهرمم زندگی میکنم جرئت هم نداریم چیزی بهش بگیم خودشو میزنه یاازشدت گریه خفه میشه همشم به خاطراینه که ازاول به گریه هاش اهمیت دادیم
والا شرایطِ شما خوبه😔
منم سزارین شدم با همه ی دردی ک داشتم خودم بچه رو شیر دادم ن خونه ی مامانم بهم نزدیک بود ک کمکم کنه ن خونه ی مادرشوهرم یکبار نشد شوهرم بچه رو بخابونه یا بهش غذا بده هرموقع خونه رسید شام خاست از من بعدم خسته بودوخابید چ شبایی ک تا صبح بیدار نموندمو اشک ریختم ک چقدر تنهام و حتی شوهرمم ک پیشمه کمکم نمیکنه...
الان دخترم ۱سالونیمشه و انقدر بدشانسم و بدبختم ک دوباره حاملم.. نمیدونمم واقعا چجوری چون جلوگیری داشتیم(ک.اندوم)
الان واقعا اعصابم ناراحتو خرابه خابه خوش نداره فقط از خدا میخام بهم آرامش بده
