2777
2789
عنوان

مراسم سپند ،‌ پرنده کوچک مهاجرمون ( امروز )

| مشاهده متن کامل بحث + 22458 بازدید | 110 پست

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

لازمه به همه دوستانی که اینجا جایی برای بحث و تبادل نظر در مورد سپند عزیزمون و مانی فداکار باز کردید بگم که :


سپند عزیزمون ... متولد 25 اسفند 1386 بود ... (اینو گفتم که هی نگید 27 ماهه و 2 ساله و 3 ساله)


و روز پر کشیدنش هم 21 اردیبهشت 1390 بود .. سه سال و دو ماه


و مهم نیست که چه بیماری داشت .. مهم اینه که یه مادر داشت که نمونه بود و اسطوره و توی این چند وقت یک بار خستگی و ناله از دهانش بیرون نیامد ..

و میدونم که چه فداکاری‌ها برای سپند گلمون کرد ... صبح تا شب .. شب تا صبح بیدار ..

پس مهم نیست که سپند چه مشکلی داشت که بخواهیم به جای حرفهای دیگه .. مریضی حرف اصلی باشه ...



******مهم اینکه که مادری داشت و دارد که اسطوره بود ..*******
ماندانا و شوهرش و خانوادش صبورترین و موقرترین آدمایی بودند که تا حالا دیدم
فکر نمی کنم بعد از پر کشیدن سپند گلمون که مثل بچمون بود احتیاجی باشه که بگیم بیماریش پوکی استخوان یا هر چیز دیگه ای بود بهر حال اون رفت و ماندانا سربلند از این امتحان بیرون اومد
سپند عزیز جاش خیلی خیلی خوبه. اون و همه پروانه های قشنگ که الان پیش مامان و باباشون نیستند الان توی بهشتند. خداوند بهشون صبر بده و انشاءا... دوباره یه پروانه قشنگ بهشون هدیه بده. غم فرزند خیلی خیلی سخته من خودم یه پسر یکسال و نیمه دارم و شاغلم. از صبح تا بعد از ظهر که صدراجونو نمی بینم دلم یه ذره میشه واسش. نمی دونم اون بابا و مامانا چی میکشن. خدایا کمکشون کن و دلشونو شاد کن.
بیایید با هم یک فاتحه بخونیم واسه شادی روح همه اون گلایی که الان پیش خدا هستند.
مامان پرهام عزیز
شما نباید از دست دوستانی که سئوال میکنند ناراحت بشی. خودت بطورکامل در جریان بودی و برات عجیبه که چرا دیگران کنجکاوند.
بالاخره دردی هست برای همه ما که شاید داشتن کمی اطلاعات هم عیبی نداشته باشه .
من به شخصه میدونم که چهار ساله که مادری به نام مامان سپند با وجودی که ما هیچکدوم هم ندیدیمش ؛ عضو بسیار بسیار فعال نی نی سایت و راهنمای خیلی صبوری بود برای همه ما ها .
پسر عزیزش تقریبا یک سال پیش بیماری لاعلاجی گرفت که امید بهبودی بود و نبود!
و بالاخره هم چند روز پیش بدن کوچولوش نتونست تحمل کنه و روج قشنگش پرواز کرد به آسمون و بهشت . و در مورد اسطوره بودن مادرش هم هیچکس شکی به دلش اصلا راه نمیده .

ولی شما هم بهتره که روی این مسئله که تمام مادران اسطوره هستند ؛ کمی تامل کنی و بدونی که اگر کسی سوالی کرده ؛‌از روی ناراحتی و همون حس مادرانه و دلسوزانه اش بوده و بس .
این دیگه نباید ناراحتی شما یا اشخاص دیگر رو باعث بشه...
بی تو برای من ، فردا پراز غمه / بی تو هوا پسه ، دنیا جهنمه
مامان سپند عزیز! نمیدونم اصلا میشه که بیای و اینجا رو بخونی یا نه. اما میخوام برات بنویسم که هیچوقت تا حالا هیچی برات جایی ننوشتم اما من حتی از قبل از بارداریم مطالبت رو میخوندم و ازت خیلی چیزا تا حالا یاد گرفتم. از دستورات غذای بچه ها بگیر تا روحیه جنگجویی و مقابله با مشکلات و بیماری و ... از دست دادن گل زیبات خیلی خیلی آشفته ام کرد. برات از خدا صبر آرزو میکنم و امیدوارم بازم بتونم ازت یاد بگیرم.
سپندمون خوب شد...
خوب خوب...
اینقدر خوب که خدای مهربون گفت حالا که اینقدر خوب شدی برگرد پیش خودم...
سه سال تمام یه تیکه از بهشت رو به ما داده بود و مزه اش رو به ما چشونده بود و بعد که دید سیراب سیراب شدیم دوباره برش گردوند پیش خودش...
من و همسرم با وجود این فرشته ی آسمونی که خدای بزرگ بهمون عطا کرده بود معنای پدر مادر بودن و انسان بودن رو درک کردیم...
فهمیدیم هنوز هم آدمهای خوب زیادی دور و برمون هستن...
آدمهایی که حتی یه بار هم ما و کوچولومون رو ندیدن اما با تمام وجودشون برامون دعا میکنن و از خدای بزرگ برای آرامشمون بهترین ها رو آرزو میکنند...
فهمیدیم عشق یعنی چی...
تسلیم یعنی چی...
توکل یعنی چی...
و معنای صبر یعنی چی...
فهمیدیم اینکه میگن بچه ها امانتهایی هستن که خدا بهمون دادن یعنی چی...
و فهمیدیم وقتی به خدا توکل میکنی و دوستای خوبی دور و برت هستند چقدر تحمل کردن این مشکلات برامون راحت تره...

دوستای نازنینم نمی دونم چطوری ازتون تشکر کنم.
چه در دوران بیماری سپند که همیشه دعاهای خیرتون همراهمون بود و چه در این دوران سخت که هنوزهم دارین با پیام ها تماس ها و محبت هاتون ما رو شرمنده ی خودتون میکنین...
از همتون ممنونم ... ممنونم برای این همه عشق و امید و محبت و دعای خیر که نثار من و همسر و فرشته ی کوچولومون کردین و میکنین...

اثر همین دعاهای شما هم هست که من و همسرم اینقدر آرومیم و خدای مهربون رو شکر میکنیم....
باور کنین نه شوکه هستیم و نه بهت زده...
وقتی برای آخرین بار فرشته ی قشنگم رو دیدم و باهاش خداحافظی کردم فقط صورت گلش رو که مثل همیشه بوی گل میداد بوسیدم و توی گوشش آروم گفتم:
مامانی مواظب خودت باش...
سپردمت به خدای مهربون که میدونم حسابی حواسش بهت هست و خیالم راحته...

و بعد هم سرمو بلند کردم و گفتم خدایا شکرت...
شکرت...
شکرت...
و بازهم شکرت...
واقعا کم میارم نمی دونم چی بگم ؟؟؟؟
سلام ماندانای عزیزم ..............مهربونم اشکمو در آوردی .......خدا بهت ایشالله بیش از این صبر میده ....خیلی دوست داشتم در مراسم سپند شرکت می کردم و کفش میهمانهاشو جفت می کردم ولی ببخش عزیزم به خاطر مسافت زیاد..... برای مامانم گفتم خیلی گریه کرد اخه مامانم شما رو از تاپیک آشپزی می شناسه همیشه می گفت مامان سپند چه همت والایی داره .....می بوسمت
Lilypie Maternity tickers
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

کادوی مامانم

faniii_1371 | 41 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز