عزیزم به هیچ وجه نمیخوام دلهره پیدا کنی فقط منظورم
این بود که ایمان داشته باش که طبیب واقعی ما خوده
خدای مهربون هست و این دکترا در بهترین حالت فقط
وسیله ان
تجربه خودم رو بهت میگم
هفته 13 از دکتر برادران خواستم منو سرکلاژ دوبل کنه
به من گفت اینا همه الکیه و همون یکبار کافیه
و همون سرکلاژش هم باز شد
ساعت 3 صبح کیسه آبم سوراخ شد و آبریزی م
شروع شد. 7صبح رفتم بیمارستان
بهم گفتن بچه 10 سانت توو واژن هست و اگر 1ساعت
دیگه خونه میموندی بچه ت توو خونه بدنیا می اومد
همیشه روو دلم مونده که یه روز به خودش بگم
که اگر بعد از اون همه التماس من، کم کاری کرده باشه
اون دنیا ازش نخواهم گذشت
هفته 19 واسم سونو آنومالی نوشت برم پیش دکتر مرادی
صبح رفتم پیش دکتر جوابش رو عصر بردم واسش
گفت خودمم باید سونو کنم
با دستگاه سونوش کاسبی میکنه
من اصلا نیازی به سونوی مطبش نداشتم
دهانه باز شده بود بود بچه اومده بود پایین
مثه ابر بهار توو مطبش اشک میریختم و هق هق میکردم
اومد سونو کرد گفت پاشو برو خونه استراحت کن
چنان بی تفاوت برخورد کرد که بی عاطفه تر از این
آدم، در زندگیم سراغ ندارم
توو اون لحظه هایی که بچه م داشت
از دستم میرفت، اصلا بهم نگاه هم نکرد چه برسه به اینکه
حتی بهم بگه غصه نخور
سریع رفت نشست جلوی مریضِ بعدیش
رفتم بهش گفتم دکتر من الان چی کار کنم؟
گفت برو یه کوسن بذار زیرِ باسنت، بعدم روشو کرد
به مریضِ بعدیش
دکتر ارجمند سه بار منو زایمان داد سه بار قبل باز کردن
سرکلاژ و زایمان منو توو بغلش میگرفت و باهام گریه میکرد
من به تخصص دکتر برادران کاری ندارم هرچند واسه من
عُرضه یک سرکلاژ خوب رو هم نداشت ولی بیشتر از
هر چیزی اون بی احساسی و بی عاطفه ایش منو رنج داد
به خدا واگذارش کردم و اگر کوتاهی کرده نمیبخشمش
خیلی واسم عجیب بود که همون فامیلی که بارها به من
گفته بود تو اگر پیش برادران بودی خیلی زودتر از اینا
بچه دار میشدی و منو ترغیب کردکه برم پیش این دکتر،
خودش بعد از یکسال از سزارینش مجبورا رفت اتاق عمل
و به گفته خودش دوباره شکمش رو باز کرده بودن و سزارین
رو مجدد انجام داده بودن
یعنی توو فامیل ما دونفر رفتن پیش این دکتر
واسه من یک سرکلاژ داغون انجام داد واسه نوه عمه م یک
سزارین داغون تر.
خوشگلم دکتر منصوری یک دکتر واقعی هست و به
معنی واقعی دلسوز
من که احساس میکردم واسه مریضاش مادرانه و دلسوزانه
احساس مسئولیت میکرد.