از روز عید به اینور خیلی تو خونه درگیری و جنگ اعصاب داریم یه 20 روزی پسر عمه اش با برادرش که دوتاشون مجردند یه باغ تفریحی راه اندازی کرده از مغازه مستقیم میاد تو باغ تا 11 و نیم شب بعدش میاد خونه امشب گفتم منم میام ساعت 9 و نیم اومدیم از خونه بیرون پسر عمویش بهش زنگ زد که ماشینم خراب شده تو راهم بیا پیشم تا اونجا رفت و برگشت دو ساعت میشه منم گفتم من و دخترم بذار تو باغ و برو شوهرم با بچه های مجرد رفت و اومد داره دو سال اول زندگی با هزار مکافات بهتر شد اما دوباره شروع کرده الانم ما تنها تو باغ نشستیم نمیدونم چیکار کنم هفته گذشته رفتم خونه پدرم گفتم طلاق پدرم گفت اصلن حرفش نزن میگم همه تردت کنند آخه خودم ایشون خواستم بگید چیکار کنم راهنمایی ام کنید مغزم به جایی نمیرسه
در دنیایی که گرگها زوزه می کشند بره شدن تاوان سختی دارد ،،،،،، قلبم ساده بود اما عقلم دیگه همراش نیست
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.