2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2058633 بازدید | 88660 پست

سلام 

من لیوانا و قاشق چنگالارو تو وایتکس گزاشتم بعد با مایع شستم 

یه کشو آشپزخونه رو ریختم بیرون وسایل ها پلاستیک پلاستیک بودن ظروف خالی مربا اینا پیدا کردم ریختم تو ظرف کلی دمنوش  وانواع  چایی از سبز و قرمز و ترش و چایی زنجبیل و انواع خار و بار پیدا کردم که مامانم کلا یادش رفته بود از اینا🤣🤣🤦

توالت هم وایتکس زدم 

چون دیر از خواب بلند شدم فعلا همینکار هارو کردم 



برگشت به آزادی🕊

رها چی کار کردی لباسو ؟ مریضیت رو چی ؟

سلام سوسن جان 

خوبی؟ 

اون روز زنگ زدم مادرم، و با اینکه چندان تمایل نداشت براش تا خونه مون اسنپ گرفتم. 

بعد سریع رفتم بازار، لباس مشکی گرفتم. وقتی داشتم برمیگشتم یهویی چشمم به یه کلینیک خورد واسه بعد از ظهرش وقت دکتر گرفتم. 

باز برگشتم خونه مادرم میخواست بره به زووور بهش گفتم نه بمون تا من برم دکتر و برگردم. 

رفتم و اتفاقا دکتر خوبی بود. بهم گفت تو بیماری گوارشی رو که به ارث نبردی چون وراثتی نیستند، ولی اضطراب و اعصاب ضعیف رو از اونا گرفتی. خلاصه کلی دارو برام نوشت. الان هم تا یه ماه دیگه باید داروها رو استفاده کنم اگه تاثیری نداشت باید ازمایش بدم.  

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

بچه ها من فهمیدم چقدر برای تصمیم گیری وسواس دارم. مثلا میخوام یه لباس بگیرم بعد میگم نه بذار حالا مغازه های اون ور شهر رو هم ببینم، اونجا رو میرم بعد میگم بذار نتی بخرم، بعد نتی نمیخرم میگم بذار به فلانی هم بگم همراهم بیاد اون بهتر نظر میده. 

خلاصه اونقدر دست دست میکنم اخرشم یه چی بنجل میگیرم که نمیپوشمش.‌🤦

انشاالله تو این مورد خودم رو اصلاح میکنم. 

🌺🌺🌺

 برنامه ی امروز صبح: 

جارو دستی✅

مرتب کردن✅

ناهار✅

خوردن دارو✅

شستن ظرف ✅

در ادامه:

مرتب کردن

شام: پیتزا

شستن لباس 

شستن ظرفها 

جارو برقی

حموم کنم 

بچه ها رو حموم بدم

شست و شوی سبک سرویس 

شستن دو تا روشویی با مواد شوینده

مسواک بزنم 

دو تا خروجی بذارم

کاردستی پسرم

مانتو رو ببرم پیش خیاط

یعنی وقت میکنم این همه کار رو انجام بدم یا نه؟ 🤔

شب میام گزارش میدم. 


سلام من لیوانا و قاشق چنگالارو تو وایتکس گزاشتم بعد با مایع شستم یه کشو آشپزخونه رو ریختم بیرون وسای ...

سلام. ببخش  منو رفتم خونه به کل یادم رفت از بس کار داشتم

❤️❤️❤️❤️❤️ 


من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
سلام سوسن جان خوبی؟ اون روز زنگ زدم مادرم، و با اینکه چندان تمایل نداشت براش تا خونه مون اسنپ گرفتم. ...

ان شالله که خوب میشی ❤️❤️


من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
بچه ها من فهمیدم چقدر برای تصمیم گیری وسواس دارم. مثلا میخوام یه لباس بگیرم بعد میگم نه بذار حالا مغ ...

منم تاحدودی این طوریم 

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
بچه ها من فهمیدم چقدر برای تصمیم گیری وسواس دارم. مثلا میخوام یه لباس بگیرم بعد میگم نه بذار حالا مغ ...

من کلل لباس مسکی زیاد میگیرم  چون پر کاربرد تره 

همیشه رنگای کرم  مشکی سفید  طوسی بیشتر بخر  هم استایل رو شیک تر میکنه هم به همه چی ست میشن 

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
خدا ببخشه گلم خداروشکر روزت خوب بود ؟

خوب بود شکر خدا هر  چند کارا ۱ سوم کرده شد ولی از حالت بحرانی دراومد 

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
بچه ها من فهمیدم چقدر برای تصمیم گیری وسواس دارم. مثلا میخوام یه لباس بگیرم بعد میگم نه بذار حالا مغ ...

منم همچین وسواسی دارم 

اما نه تو خریدن 

معمولا هرچیزی به چشمم بیاد رو میخرم گرچه همه میگن از اینترنت لباس نخرید من همیشه میخرم و خیلی هم راضیم 🤣

ولی وقتی میخوام لباس هارو دور بندازم همش با خودم میگم نکنه به کارم بیاد یا بعدا بپوشم و اینطوری کلیییی لباس جمع شده تو خونه که سالی یبار هم بعضی هاشونو نمیپوشم 

یا کلی کیف که اصلا انداختم ته کمدم و باز میرم کیف میخرم 🤦

امیدوارم منم امسال اصلاح شم همه اینارو بدم برن

برگشت به آزادی🕊

خوب بود شکر خدا هر چند کارا ۱ سوم کرده شد ولی از حالت بحرانی دراومد

وای من که کمر درد گرفتم انقد کار کردم ب مامانم میگفتم چطوری هم سرکار میری هم ب خونه میرسی خیلی سخته واقعا 

برگشت به آزادی🕊

وای من که کمر درد گرفتم انقد کار کردم ب مامانم میگفتم چطوری هم سرکار میری هم ب خونه میرسی خیلی سخته ...

خیییلی 

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
وای من که کمر درد گرفتم انقد کار کردم ب مامانم میگفتم چطوری هم سرکار میری هم ب خونه میرسی خیلی سخته ...

خدا قوت ❤️

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }

سلاااام بر عزیزانم

دیروز:

صبح رفتم سرکار 

سرما خوردم

ولی مجبور بودم برم ،کار مهمی داشتم که باید هماهنگش میکردم.

علی کلاس مجازی بود

قبل رفتن براش لپتاپ روشن کردم و نت وصل کردم ،کانال کلاسش که تکالیف میذارم رو وصل کردم 

به خاله ش هم سپردم تکالیف رو عکس بگیره برام بفرسته تا خودم برای معلمش بفرستم


رفتم سرکار، تا میومدم تمرکز کنم روی کارام، باز باید پیگیری میکردم تکالیف برام ارسال بشه و من برا معلم بفرستم، 

برای مثال یه دونه ش این بود: علی باید یه ویس ضبط میکرد، خاله ش با تلگرام ویس رو گرفته بود و برای من فرستاد

اولش که نمی‌تونستم ویس رو ذخیره کنم،مجبور شدم تلکرامم رو آپدیت کنم تا ویس ذخیره بشه، وقتی ذخیره شد بدم اینا از فایل پشتیبانی نمیکنه(باید به پی وی معلمش تو اینا می‌فرستادم)🥴🥴🥴

آخر مجبور شدم ویس رو با گوشیم پلی کنم و با گوشی همکارم ضبط کنم ، بعد همکارم برام فرستاد و بالاخره محموله به دست معلم رسید

تقریبا نصف تایم کاریم درگیر تکالیف بودم😭😭


ساعت دو و نیم مدرسه علی جلسه اولیا بود

از محل کارم مستقیم رفتم مدرسه

اونجا مراتب اعتراضمون رو به معلم رسوندیم و بنده خدا با روی باز قبول کرد تکالیف. رو شب بفرستیم

بعد شاومدم خونه غروب شده بود سریع نهار خوردم

ساعت ۶:۳۰ نوبت سونو داشتم رفتم تا ۸ نشستم تا نوبتم شد🤐🤐

خداروشکر نی نی خوب بود و قرار شد یه داداش کوچولو بهمون اضافه بشه😍🥰


این وسط با همسرم و پسرا رفته بودیم مهدی خیلی سرفه میکرد و تو ماشین بیتابی میکرد، همسرم گفت مهدی رو تا درمانگاه می‌بره نشون بده

منم از سونوگرافی اسنپ گرفتم و بالاخره ساعت ۹رسیدم خونه.

نیم ساعت بعدش همسرم و پسرا با یه کوه دارو برگشتن خونه


من اعلام کردم باتریم تموم شده و رفتم خوابیدم 

بقیه هم با نون تست و گوجه و پنیر شام خوردن طفلیا


و بالاخره روز تموم شد


امروز: باز هم باید میرفتم سرکار، خیلیییی هم روز شلوغی بود، بالاخره کار جمع شد

همسرم اومد دنبالم اومدیم خونه

فایده سوپ گذاتشه بود

نهار خوردیم

سعی کردم بخوابم ولی انقد ذهنم درگیر بود نخوابیدم


نماز خوندم و بقیه رو بیدار کردم

همسرم رو فرستادم بره خرید، یخچالمون برهوت شده بود🤦

و خودم نشستم کنار علی تکالیفش رو بنویسه.



خدایا هوا خوب بشه اینا برن مدرسه

الهی امین

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792