سلام
تا اینجای روز
صبح کارم خیلی سخت و پیچیده پیش رفت
مجبور شدم دوتا بانگ مختلف برم
تقریبا سه ساعت تو اداره بیمه کارم طول کشید
و نهایتا وقتی رفتم اداره دومی بهم گفتن قرارت فیکس نشده، تقریبا دود از سرم بلند شد، بخاطر این قرار کلی برنامه هام رو عقب جلو کرده بودم. اعتراضم رو بیان کردم و بالاخره بعد از 45دقیقه کسی که باهاش قرار داشتم هماهنگ شد و تا حدود سه صحبتمون طول کشید.
رسیدم خونه نماز خوندم نهار خوردم
با پسرا خوابیدیم هنوز اول خوابم بود که یه تماس داشتم ، بیدار شدم و یکم بیدار موندم و دیگه بیخیال خواب شدم
یکم کتاب خوندم
همسرم یه مشورت میخواست براش پیگیری کردم
یکی از نزدیکان فوت شده و فردا مراسم تدفینه،نمیدونم هماهنگ میشه ما هم بریم یا نه
لباسشویی روشن کردم
اتاق خودمون رو مرتب کردم و جارو زدم
چایی دم کردم
یه دونه ریختم اومدم تراس بخورمش یکم از هوای بیرون استفاده کنم.
بعدش باید اتاق پسرا و راهرو رو تمیز کنم
دو سری دیگه لباسشویی روشن بشه
همسرم میاد دنبالمون بریم کارای بیرون رو انجام بدیم
حمام برم و پانسمان دستم رو عوض کنم
با علی جون فارسی کار کنم
شام هم مهمون یخچال بشیم تا خلوت بشه و تمیزش کنم