2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2043372 بازدید | 88176 پست

بچه ها در مورد غذا من بچه بزرگ ندارم شاید شرایط درک نمی کنم ولی تو ذهنم این هست که قانون بذارم الان من بعضی غداها دوس ندارم ولی به خاطر همسرم می خورم ایشونمبعضی غداها باب میل شون نیست ولی به خاطر همراهی با من می خوره.برای بچه هه توضیح بدین حتی اگه دوست ندارن باید بخورن یا مثلا خورشت بادمجون دوس ندارن گکشت وسس اش بخورن باومجونش نخورن.واقعا همین جوری ام ادم صبح به صبح تو وعده غذایی اش می مونه چی درست کته حالا یا وسیله اش نبست یا تازه خوردیم یا زمان پختش طولانیه وای به اینکه بچه نداره پدر خانواده فلان چیز نخوره همین گزینه های محدودم محدودتر میشه.میگم من بچه نوجووون یا ابتدایی ندارم ولی واقعا سخته حالا یه دوره ای باشه دو هفته یه ماه متطقیه ونه اینکه کلا همین روال باشه‌خودتونم مهر مادری تون نمی ذاره از همسرتون بخواهید که بچه ها مدیریت کنه.


شادی صدام کنید

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



بچه ها در مورد غذا من بچه بزرگ ندارم شاید شرایط درک نمی کنم ولی تو ذهنم این هست که قانون بذارم الان ...

من الان برای اینکه دخترم زود بخوابه خودمم باهاش می خوابم همسرمم کمی بعد از ما می خوابه این همراهی تمام اعضای خانواده نی طلبه‌ یا یه مدت همسرم نهار وشام دیرتر می اومو من واقعا کلافه می شدم چون دوبار میز می چیدم بعد دیزاین عذا برام مهم بود که مقدور نمی شد خوشبختانه الان دیگه برگشتیم به روال.اجتناب ناپذیر در طول هفته یه روز یا دو روز با هم  غذا نخوریم ولی بقیه روزهای هفته باید روی روال باشه

شادی صدام کنید
mrc azzm baram doa Kon gahi mikham nabasham khasteam  chera hichkas negarani Mano dark nemikon ...

عزززززیزم،خیلی خوب حال شما رو درک میکنم چون برای خودم اتفاق افتاده...پارسال توی زمستون دخترم بعد از شب یلدا آنفولانزا گرفت و خیلی حالش بد بود،سرفه نمیذاشت نفس بکشه....این جور وقتا اگه بقیه به خصوص همسر با آدم همدلی کنن خیلی دل آدم قرص میشه،اما همسر من هم مثل همسر شما(البته از روی ناراحتی بود،اما باید حال من رو هم درک میکردن)من توی ماشین که داشتیم از مطب به طرف بیمارستان کودکان برای بستری کردنش میرفتیم،گریه میکردم و خیلی خیلی نگران حالش بودم،راننده هم از آشناهای همسرم بودن.با نگرانی از همسرم چند تا سؤال پرسیدم درباره ی دخترم،،،،اما ایشون با یه لحن بد و عصبی جلوی آشناشون در مقابل چشمان گریان و نگران من گفتن تو اگه راست میگی مواظب بچه بودی مریض نمیشد،،،به بچه میرسیدی....

یا چه میدونم از این حرفها....

نمیخوام پستو طولانی کنم...

اما فقط میخوام بگم شما به فکر خودتون و فرزندتون باشید و سعی کنید روی همین متمرکز باشید.به اندازه استراحت کنید و اگر افرادی از خانوادتون هستن کنارتون که میتونید ازشون کمک بگیرید،کمک بگیرید.این روزها خیلی زود میگذره.من خودم بعد از ترخیص دخترم چون تمام مدت خودم پیشش بودم،خیلی زار و ناتوان و خسته شده بودم برای همین به مدت ده روز با دخترم رفتم منزل خواهرم و اگه کمک خواهرم و همسرشون و خواهرزاده هام نبود،به سختی سرپا میشدم.

تو بیمارستان هم خیلی هوامو داشتن،اما من خودم حاضر نبودم کسی بیاد پیش دخترم چون میخواستم خودم کنارش باشم.همسرم هم رفتارشون بهتر و دلسوزانه تر شد،،،چون حرف اون روزشون از روی ناراحتی زیاد بود به خاطر مریضی دخترم،،،اما با اینکه تو بیمارستان که میومدن رفتارشون با من خوب بود اما من از اون حرفشون دلشکسته شده بودم و شاید اگه این حس « مادر بد بودن» رو به من انتقال نمیدادن،تا اون حد احساس ضعف نمیکردم و قوی و محکم می موندم....

بعدها یکی دیگه از خواهرهام که خیلی باهم درد دل میکنیم(چهار سال فاصله سنی داریم) به من گفتن که مردها از اینکه زنهاشون ضیف باشن،خوششون نمیاد و دوست ندارن که ضعف خانمشون رو ببینن و گفتن که همسرت شاید از اینکه حس کرده بود که داری ضعف نشون میدی اون برخورد رو کرده...

دوست عزیزم حتماً براتون دعا میکنم که حال روحی و جسمی تون خوب خوب باشه و فرزندتون هم هر چه زودتر  سلامتیش رو به دست بیاره.نگران  نباشید بهار مریضیهاش خیلی جدی نیست،فقط تقویتش کنید و سعی کنید استرستون رو به اون طفل معصوم انتقال ندید.

من البته نمیدونم فرزندتون چند سالشه و دختره یا پسر.

خدا همه ی بچه ها رو از بلایا و بیماریها حفظ کنه.🤲 

بازم ببخشید که طولانی شد.

هر که را اسرار حق آموختند،مهر کردند و دهانش دوختند
بچه ها در مورد غذا من بچه بزرگ ندارم شاید شرایط درک نمی کنم ولی تو ذهنم این هست که قانون بذارم الان ...

همه ی حرفاتون درسته.پسر من رفته رفته اینجور شد،خورشت قورمه سبزی رو فقط لوبیاهاشو جدا میکنه میخوره،لب به گوشت قرمز نمیزنه.بادمجونم قبلاً میخورد مثلاً کشک و بادمجون دوست داشت(من سیر نمیزنم بعضی ها میزنن) میخورد.اما الان نه.قیمه درست میکنم،بادمجون سرخ میکنم برای خودمون سیب زمینی برای بچه ها.😐☺


هر که را اسرار حق آموختند،مهر کردند و دهانش دوختند
عزززززیزم،خیلی خوب حال شما رو درک میکنم چون برای خودم اتفاق افتاده...پارسال توی زمستون دخترم بعد از ...

مرسی عزیزم از وقتی که گذاشتی ی دختر ۸ ساله و ی دختر ۳ ساله دارم 

مرد واقعی مردی هست که تو سختی زنش رو همراهی و درک کنه


مرسی عزیزم از وقتی که گذاشتی ی دختر ۸ ساله و ی دختر ۳ ساله دارم  مرد واقعی مردی هست که تو سختی ...

خدا حفظشون کنه. دخترا عشقن.إن شاءا... یواش یواش دختر بزرگترتون میاد کمکتون میکنه، توی خیلی از کارها میتونه کمکتون کنه که در حد توانش باشه.

شما که قوی باشید،بچه ها هم حالشون خوبه.

خیلی مراقب خودتون باشید.

إن شاءا... همسرتون هم با شما همراه و همدل باشن.

بچه ها دیگه به این سنشون برنمیگردنااا،،،از وجودشون،از بامزگی هاشون،شیطونی هاشون و حتی خرابکاریهاشون،خصوصاً اون جوجه ی سه ساله تون،،،، لذت ببرید.خستگی تونو با اونها به در کنید،محکم بغلشون کنید و چشماتونو ببندید و به هیچ چیز فکر نکنید جز حال خوب بچه ها.🤗

هر که را اسرار حق آموختند،مهر کردند و دهانش دوختند
سلام مامانا  اینجا دقیقا از چی صحبت میکنید؟.چندتا صفحه آخر رو خوندم انگار هر کسی میگه در طول ر ...

سلام‌ ‌در مورد برنامه ی روزانه و کارهایی که میخوایم انجام بدیم صحبت میکنیم. 

وقتی با بقیه برنامه مون رو به اشتراک میذاریم، هم کارهامون رو انجام میدیم و هم به همدیگه انگیزه میدیم. 

در ادامه ی روز یه ساعت استراحت کردم بعد:

خونه رو جارو برقی زدم 

دوقلوها رو حموم دادم 

شام درست کردم 

خونه رو مرتب کردم 

یه کابینت دیگه رو تمیز کردم *

ظرف شستم

یه طبقه از یخچال رو تمیز کردم *

ماشین لباسشویی رو روشن کردم 

💫💫💫

مادرم در ادامه ی روز باز هم غیبت کرد، من توجهی نکردم کارهام رو انجام دادم. 

فقط یه بار دیگه یه چیزی گفت من گفتم فلانی اخلاقش... سریع حرفم رو خوردم فکر کنم نشنید. 🙃

یه بار هم خواستم یه چیزی معمولی از یکی از اعضای خونواده ی شوهرم بگم پشیمون شدم. 

( من با خودم قرار گذاشتم دیگه تا حد ممکن نه از خوبی خونواده ی شوهرم بگم و نه از بدیشون.)





خدا حفظشون کنه. دخترا عشقن.إن شاءا... یواش یواش دختر بزرگترتون میاد کمکتون میکنه، توی خیلی از کارها ...

ممنون عزیزم با حرفات بهم انگیزه و روحیه دادی .ی دنیا ممنون ♥️♥️♥️

ممنون عزیزم با حرفات بهم انگیزه و روحیه دادی .ی دنیا ممنون ♥️♥️♥️

خدا رو شکر.امیدوارم همیشه حالتون خوب باشه.


مهمترین کسی که همیشه هست و ناظر اعمال ماست خود خداست و مطمئن باشید که زحمتهاتون بی اجر و نتیجه نخواهد بود.بالأخره بهشت زیر پای مادران دلسوزی چون شماست دیگه.

ما پنج خواهریم و دو برادر،پدرم خدابیامرز همیشه میگفتن که دختر رحمته،پسر نعمت.خدا برای رحمت حسنه میده و از نعمت سؤال میکنه.

پس قدر خودمونو بدونیم.یه کلیپ دیشب خواهرزادم برام فرستادن که خیلی حال ما خانمها و خصوصاً ماها که مادریم،رو خوب میکنه،کاش میشد اینجا براتون بفرستم اما نشد لینک نداشت،اگر هم داشته باشه فکر کنم سایت اجازه ی اشتراک گذاری لینک رو نده.

خلاصه خوش به حالتون که دو تا دختر گل دارید.روزشون هم که نزدیکه.باید دختردارها سنگ تموم بذارن براشون.نیازی هم به ریخت و پاش نیست،فقط کاری کنیم که اون روز بهشون خوش بگذره.بازم طولانی شد،خیلی خیلی ببخشید.💖💖💐💐

هر که را اسرار حق آموختند،مهر کردند و دهانش دوختند
در ادامه ی روز یه ساعت استراحت کردم بعد: خونه رو جارو برقی زدم  دوقلوها رو حموم دادم  ش ...

اگه به مامانتون غیر مستقیم بگیدکه نمیخواهید غیبت کنید،ناراحت میشن؟ یا مثلاً هربار به یه بهونه ای حرفو عوض کنید که البته داشتن این مهارت واقعاً هنره،اینکه بدونید در لحظه چه جوری حرفو عوض کنید 😉😉

هر که را اسرار حق آموختند،مهر کردند و دهانش دوختند
اگه به مامانتون غیر مستقیم بگیدکه نمیخواهید غیبت کنید،ناراحت میشن؟ یا مثلاً هربار به یه بهونه ای حرف ...

من مستقیم بهش گفتم ولی فایده ای نداشت. متأسفانه این اخلاق بد رو داره و نمیخواد ترکش کنه. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز