من ک هنوزم با چیزهای بزرگ خوشحال نمیشم باور میکنی وقتی ماشین مورد علاقمو خریدم انقدر خوشحال نشدم اونروز تو بالکن نشسته بودم خوشحال بودم حس عجیبی داشتم .بخوام از اینا بگم ی کتاب میشه نمیدونم شما ها هم از این موردها داشتین یا نه ولی میگم تو کوچه کش بازی میکردیم سه نفری ی مرحله داشت اخرش کش مینداختیم تو گردنمون خیلی بلند میشد ی پا اینور میپریدیم. ی پا اونور بعد وسطش بعدشم بیرونش چقدرم بلند میپریدیم 😂😂یا اون پفک هایی ک توش جایزه داشت .
مدرسمون ک هرکی اگه بیست میگرفت خانوم زیرش برچسب ستاره ماه میزد ده تا ک میشد میبردیم تو سالن ی بوفه شیشه ای بود از توش مدادرنگی گلسر برمیداشتیم .یا عیدها با اون کفش های پاشنه بلند من اگه عیدی دیر میدادن انقدر کفش پوشیدنو لفتش ممیدادم تا بگیرمش😂😂 و پیک هایی ک مدرسه میداد مینوشتیم من مال چند نفر دیگه رو هم مینوشتم .
حالا ما ی بار سیزده به در رفته بودیم روستامون همگی پشت ی تراکتور نشسته بودیم ی نوشابه سفید هم گرفته بودیم چقدرم ذوقشو داشتیم منتظر بودیم برسیم مقصد بعد بازش کنیم بخوریم 😂😂حالا وسطا ی ناخنک هم میزدیم
ی مدتم حسابی مذهبی شده بودم با دوستم سر وقت اذان میرفتیم مسجد نماز میخوندیم چ میچسبید هرکی بیشتر حجاب میکرد انگار باخداتر بود
زیرزمین های پشت مدرسمون ک کلی دربارش داستان میساختیم بعضی وقت ها چند نفری میرفتیم میشستیم اونجا حرف میزدیم
کارت تلفنی های جلو درمدرسه تو دبیرستان
حتی کرسی خونه مامانبزرگم ک زمستون زیرش جمع میشدیم دسته جمعی ک ی طرف خونشون دار قالی داشتن
یادتونه نیمه شعبان کوچه هارو با اون زر ورق ها دور درخت ها میپیچوندیم یا سه تا سه تا میبستیمشون به طناب بزرگترمیزدیم ب کوچه وطشم از این پرچم سه گوش ها کوچه رو میشستیم وسطشم گلدون میزاشتیم بعد پز میدادیم کوچه ما تزعینش بهتر شلوغتره