سلام عصرتون بخیر دوستان
از پریشب بگم که رفتیم لباس فرم علی جون رو گرفتیم،همگی خسته بودیم قرار شد فقط داروهای پدر همسرم رو بریم بدیم و برگردیم خونه
رفتیم خونه پدرشون، همه جمع بودن، شام موندیم و بعدشم بازی شروع شدو باز هم تا اذان صبح به طول انجامید(خوب شد فقط میخواستیم بریم دارو بدیم برگردیم اگه به قصد موندن رفته بودیم چی میشد😅😁.
رسیدیم خونه نماز صبح خوندیم و خوابیدیم
جمعه:
حدود ظهر بیدارشدیم
خونه رو مرتب کردم و نپتون کشیدم و به روال تمیزش برگشت
نهار از بیرون گرفتیم چون خیلی دیر بود.
ظرف شستم
یسری لباس اتو زدم
علی جون مشقاشونوشت کیفش رو آماده کردم
حاضر شدیم رفتیم باغ
اونجا با دوستان خیلی خوب بود. تا آخر شب بودیم و بعدش برگشتیم خونه و خواب.
امروز :
خدا نصیب شما نکنه، از صبح با زلزله های پی در پی درگیرم🥴🥴🥴.
خیاطی کردم
برای مهدی جون نهار داشتیم آوردم
خودم روزه م
نمازمم خوندم
نماز آیات به تعداد خوندم🤐.
لباسشویی روشن شد و لباس پهن شد
دوباره خیاطی کردم.
برای افطاری سوپ درست کردم
ادامه لباسای دیروز اتو شد و جم شد
علی جون اومد نهار اونم کشیدم و خورد.
یکم استراحت کنم بعدش برم سوپ رو تکمیل کنم
نقشه راه خیاطیم رو بنویسم و خورد خورد انجامش بدم (خیلی پارچه دارم و خیلی لباس لازم دارم باید کم کم انجامشون بدم)
مامانم برامون شیره انگور و کدو حلوایی فرستادن بریم شب از خواهرم تحویلشون بگیریم
بقیه شو میام بعدا مینویسم