*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

کفش نو مبارک😃

،😍😍😘

عزیزم🤩 اومدم ولی نمیدونم درست انجام داده باشم یانه😅

خدا رو شکر بابت سلامتی خودتون و کوچولوی قشنگتون،و گذر از روزهای سخت🤲🤲

به نظر من هم دو ماه اول خیلی سخته و به کندی میگذره گرچه مادر بودن کلا سخته ولی ارزشش رو داره😍

😍😍😍ماشاءالله به این همه سلیقه👌🌹

آماده کردن ناهار یا مقدماتش از شب واقعا کمک میکنه و باعث میشه روز بعدش بهتر به کاراتون برسید👌

ان شاءالله که تو چالشاتون موفق باشید🤲

ممنون خدیجه مهربونم ♥️😍

سلام دوستان خوبم 

روز همگی بخیر و شادی 

فعلا که سرکارم و نت قطع و کلی کار نکرده 🙄

اگر وصل بشه میمونم تا انجام بدم کارها رو،پس شاید یه کم دیرتر برم خونه 

دخترم همچنان مریضه، شام باید غذای آب‌پز بذارم، فعلا برنامه ای ندارم 

کارهای امروز 

مرتب کردن خونه 

شستن ظرف 

چای دم کردن 

شام درست کردن 

رسیدگی به دخترم 😍

دیشب رفتیم دکتر، همسرم گفت بریم شیر موز بخوریم 😑

حداقل 200 تومن هزینه ش میشد و چون این ماه خیلی خرج غیر مترقبه(خرابی پکیج، رادیات، ماشین و...) داشتیم و این ماه رستوران هم باید بریم 

 به همسرم گفتم موز و خرما داریم نگه دار یه بطری شیر بخرم 😬😬😬و اینگونه شد که با یه بطری شیر 30 تومنی شیرموز درست شد 🤭🤭🤭

در مورد خوراکی بچه ها هر روز از خونه میوه و لقمه و.... میدم ولی 4 شنبه ها روز آزاده، که پول میدم بچه ها خوراکی از بوفه شون بخرن یا خودم خوراکی میخرم(هر جور خودشون پیشنهاد بدن) 

4 تا خوراکی که هیچ فایده ای هم نداره قطعا، شد 60 تومن 😢😢😢

خداروشکر حداقل امسال این رو جا انداختم که یه روز در هفته مجازید. من حاضرم چند برابر هزینه کنم ولی حداقل مقوی و سالم باشه. ولی برای خوراکی زورم میاد ولی خب  میخوام هم یاد بگیرن پول تو جیبی شون رو مدیریت کنند هم خب بچه ن، خوراکی دوست دارن 😄😄😄😄

ان شاء الله دنیا به کام همه مون باشه 

الهی آمین 

والا دخترای منم از اول مهر مریضن سرفه ها هر از گاهی هست خودمم درگیرم 

خدارو شکر معلم دخترم گفته خوراکی سالم باید ببرن و هر روز تست و کره بادام زمینی یا پنیر و میوه می‌بره 

پارسال بیچاره شدم از بس خوراکی خریدم

سلام به همگی. 

صبح ساعت هشت بیدار شدم. رختخوابمو جمع کردم. پسرم هم همون موقع بیدار شد. سرما خورده سرفه و ابریزش بینی داره کمی  بی حوصله بود صبحانه نخورد فقط یه لیوان شیر خورد.  منم فقط شیر خوردم.  یه کم خونه رو مرتب کردم.  زباله ها رو از حیاط و آشپزخونه جمع کردم. 

زودتر از همیشه از خونه زدیم بیرون. 

پرده هایی که سفارش داده بودیم پیگیری کردم گفتن هر وقت آماده شد خبر میدیم. 

میخواستم برم اداره ثبت دنبال سند خونه جدید، با خودم گفتم احتمالا تا الان فرستادن اداره پست  و چون اداره پست نزذیکتر بود تصمیم گرفتم اول از اونا بپرسم رفتم و مسئولش گفتن همین الان تحویل پستچی دادیم که بیارن چون معمولا تایم اداری خونه نیستیم با پیگیری پستچی رو پیدا کردم و سندهارو گرفتم. 💪💪

رفتم پمپ بنزین، بنزین زدم و رفتیم خونه مامان. 

دوش گرفتم. 

از پرده فروشی زنگ زدن گفتن پرده آماده شده.  

با پسرم ظهرونه خوردیم🫤😂آماده شدم اومدم سر کار.

الان بچه ها دارن امتحان میدن منم گفتم گزارشمو بنویسم. 

شب احتمال زیاد بمونم خونه مامانم فردا اگه خدا بخواد برای مامانم  آشپزخونه تکونی کنیم. 

فعلا همینا. 

سلام عزیزم برات پیام گذاشتم❤️❤️❤️

سلام عزیزان

دیشب خواهر همسرم اومدن خونمون

برای شام املت درست کردم و کدو حلوایی

شام صرف شد

بهم کمک کردن یکم برش زدم

دوخته هامو بهشون نشون دادم و مشورت گرفتم راجب بهتر شدنش و نکات خوبی رو گفتن.

با همدیگه یه چادر مشکی ساده برش زدیم

پسرا این وسط خیللللی شیطونی کردن

مهدی ماشینشو محک زده بود به دیوار

اومد پیشم گفت با ماشینم دیوار رو خراب کردم، گفتم باشه و توجه خاصی نکردم

دوباره تکرار کرد گفت دیوار خونه رو خراب کردم، گفتم بچه حالا چیزی میگه.

بعدا رفتم اون سمت دیدم یه دونه قرنیز دیوار شکسته و افتاده رو زمین🤐🤐🤐🥴🥴.

شدت ضربه باید خیلللللی زیاد باشه که اینجوری دیوار رو یترکونه، خلاصه رالف خرابکارمون دیوار رو واقعا خراب کرده بود.

هندونه آوردیم با هم خوردیم

یکم با خواهر همسرم نشستیم غیبت زنونه کردیم😅😁.

و بالاخره خوابیدیم

صبح بیدار شدم چایی و صبحونه آماده کردم

همه بیدار شدن، صبحونه خوردن و همسرم علی جون و عمه شو برد برسونه، عمه جون کار اداری داشت وگرنه دوست داشتیم امروز پیشمون بمونن.

با مهدی صبحونه خوردیم

حوله علی جون رو تکمیل کردم

چادرمم دیشب برش زده بودیم امروز دوختم فقط پایینش موند که قرار شد شب بریم پیش عمه جون تا تکمیلش کنیم.

همسرم و علی جون اومدن نهار خوردیم

یکم پسرا فیلم دیدن

با علی جون جنگ کاغذی انجام دادیم 

در ادامه:

علی خواست پیشش بمونم تا خوابش ببره

بعدش برم سراغ خونه یکم جمع و جور کنم ولی جارو نمی‌زنم میذارم بعد تموم شدن خیاطیم جارو بزنم.

بازم خیاطی انجام بدم امیدوارم طی امروز و فردا جمع بندی بشه

جمعه قراره بریم باغ بیرون شهر با دوستان.

شب باید بریم برای علی جون چینه برای ریاضیش بخریم(با همسرم هماهنگ کنم زودتر بیاد).

سلام عزیزدل،عید شما هم مبارک،با تأخیر.

سپاسگزارم از مهر بیکرانتان برای کسی که نمی شناسیدش.

امروز حالم خوب نبود،گفتم فقط پستهارو میخونم و لایک میکنم،اما پست شما رو که دیدم نتونستم از این همه لطف بی دریغ تشکر نکنم....

براتون سلامتی و دل خوش آرزو میکنم.💚

وقت اذان،ازهمه،التماس دعا دارم...🌼

سلام

😘😘😊😊🤗🤗خواهش میکنم عزیزم.خوشحال شدم.

سلام ادامه از عصر

یکم دیگه خیاطی کردم و به مرحله خوبی رسیدم

برای شام دلمه درست کردم( آماده داشتم فقط مرحله اخرپختش مونده بود).

میخواستم فقط مرتب کنم ولی دلم راضی نشد ،تمااام خونه رو گردگیری کردم جارو زدم و کلی وسیله ریخت و پاش شده بود جم شدن

کلی ظرف شستم

سطوح آشپزخونه تمیز شد

نماز خوندم

لباس خشکها جم شد

وسایل علی جون رو برای فردا آماده کردم

خونه به وضعیت خوبش برگشت

برای همسرم لیست خرید فرستادم

امشب کار داشت نمی‌ریم خرید.

در ادامه:

یکم استراحت کنم

دوش بگیرم

لباس خشکها تا بشن

الگوهای خیاطیم رو مرتب کنم

وسایل خیاطیم رو نظم بدم

یه برنامه واسه پارچه هام داشته باشم کم کم بدوزمشون.

همسرم از حوله علی خوشش اومده، درخواست حوله داره باید برم براش پارچه بخرم و بدوزم.

برای گروه مسجد یه پیام بلند بالا باید بنویسم و بفرستم(یکم نیاز به سرچ و تمرکز داره انشالله فردا صبح.

امشب یکم دیگه خیاطی کنم.

فردا:

نهار مرغ بزارم

باید برم دنبال علی از مدرسه بیارمش

لباس فرمشم باید بریم بعدش تحویل بگیریم

اول هفته دیگه قورباغه مو بخورم و نوبت دندونپزشکی بگیرم

فعلا شبتون بخیر

سلام دوستان🌹.حالتون چطوره؟

من بالاخره بعد از چند روز تمیزکاری،امروز به روال و برنامه خودم برگشتم خداروشکر.

فقط من روزهایی که طبق برنامه ام پیش میرم،تقریبا کارهام یکنواخت هست.

فقط زمانشون جا به جا میشه.

برای همین نمیدونم گزارش بدم یا نه.

میترسم دوستان پیش خودشون بگن تکراری مینویسه😄🙈.