سلام عزیزان
دیشب خواهر همسرم اومدن خونمون
برای شام املت درست کردم و کدو حلوایی
شام صرف شد
بهم کمک کردن یکم برش زدم
دوخته هامو بهشون نشون دادم و مشورت گرفتم راجب بهتر شدنش و نکات خوبی رو گفتن.
با همدیگه یه چادر مشکی ساده برش زدیم
پسرا این وسط خیللللی شیطونی کردن
مهدی ماشینشو محک زده بود به دیوار
اومد پیشم گفت با ماشینم دیوار رو خراب کردم، گفتم باشه و توجه خاصی نکردم
دوباره تکرار کرد گفت دیوار خونه رو خراب کردم، گفتم بچه حالا چیزی میگه.
بعدا رفتم اون سمت دیدم یه دونه قرنیز دیوار شکسته و افتاده رو زمین🤐🤐🤐🥴🥴.
شدت ضربه باید خیلللللی زیاد باشه که اینجوری دیوار رو یترکونه، خلاصه رالف خرابکارمون دیوار رو واقعا خراب کرده بود.
هندونه آوردیم با هم خوردیم
یکم با خواهر همسرم نشستیم غیبت زنونه کردیم😅😁.
و بالاخره خوابیدیم
صبح بیدار شدم چایی و صبحونه آماده کردم
همه بیدار شدن، صبحونه خوردن و همسرم علی جون و عمه شو برد برسونه، عمه جون کار اداری داشت وگرنه دوست داشتیم امروز پیشمون بمونن.
با مهدی صبحونه خوردیم
حوله علی جون رو تکمیل کردم
چادرمم دیشب برش زده بودیم امروز دوختم فقط پایینش موند که قرار شد شب بریم پیش عمه جون تا تکمیلش کنیم.
همسرم و علی جون اومدن نهار خوردیم
یکم پسرا فیلم دیدن
با علی جون جنگ کاغذی انجام دادیم
در ادامه:
علی خواست پیشش بمونم تا خوابش ببره
بعدش برم سراغ خونه یکم جمع و جور کنم ولی جارو نمیزنم میذارم بعد تموم شدن خیاطیم جارو بزنم.
بازم خیاطی انجام بدم امیدوارم طی امروز و فردا جمع بندی بشه
جمعه قراره بریم باغ بیرون شهر با دوستان.
شب باید بریم برای علی جون چینه برای ریاضیش بخریم(با همسرم هماهنگ کنم زودتر بیاد).