سلام روزهاتون با شادی همراه
ممنونم از دوستای مهربونی که برای بازگشت مسافرامون دعای خیر کردن😍😍❤️❤️.
من نمیدونم کی همسرم رو گذاشته بود تو یخچال، به هر حال دیگه به درد پیراشکی نمیخورد، پیتزاش کردیم😅💝
پریشب خواهرم خیلی یهویی خبر داد که تو راهه و چند ساعت دیگه میرسه مشهد، چند روزی پیشمون میمونه تا کارهاش رو انجام بده
با هم یبار خرید هم رفتیم و از اونجا که دوتامون خیاطی بلدیم، یکی از آیتمهای خریدمون پارچه بود،😍.
امروز هم رفتیم خرید و یکم وسایل آشپزخونه خریدیم.
برگشتیم خونه
فایزه زحمت نهار رو کشیده بود
نهار خوردیم
یکم بخوابیم
عصر مامانم نوبت دکتر داشتن، دارن میان مشهد ولی میرم پیش اون یکی خواهرم
احتمالا فردا بیان پیش ما🥰.
به مدرسه علی جون زنگ زدم و برای سرویس هنوز نتوانسته بودن قطعیش کنن، باید خودم دست به کار بشم
پروژه ای که دستم بود خداروشکر تقریبا تموم شد و فقط باگهایی که از این به بعد پیش میاد باید حل بشه
پروژه جدید رو شروع کردم و دیشب یکم روش کار کردم
یکم خیاطی دارم
خرید مهر ماه مونده هنوز
ماشین همسرم خراب شده بود تعمیرگاه بود انشالله امشب به آغوش خانواده برگرده
از فردا شب باید بریم دنبال کارهای عقب مونده
یکم قورباغه ها و کارهای عقب مونده زیاد شدن ولی یه چند تا پرونده باید بسته بشه تا بتونم به جمع بندی بهتری برسم.
انشالله به مهر برسم کلی از این کارها انجام شدن ولی این ده روز آخر خیلی کارهام زیادن