سلام
دوستان امیدوارم همه تون از دست اگزما و زخمهاش راحت بشین❤️❤️💝💝
امروز صبح صبحانه رسمی نداشتیم، کیک و آبمیوه خوردیم و تا ظهر پسرا هی رفتن سراغ یخچال و بالاخره اون تو یه چیزایی پیدا میشد تا سرشون رو گرم کنه
منم پای لپتاپ بودم و مشغول دست و پنجه نرم کردن با قورباغه م.
نهار داشتیم فقط گرم کردم، بعد نهار پسرا قرار بود بخوابن ولی نشستن پای کارتن و هی به من وعده دادن همین یه دونه تموم شده میخوابیم، و بعدی که شروع میشد دوباره همین جمله تا شد غروب و دیگه اعلام کردن که نمیخوابن.
نماز خوندم و شروع کردم مدل تراکتوری خونه رو جم کردم و مرتب و گردگیری کردم و جارو کشیدم
لباس خشکها تا شدن
یه کوه لباس اتویی جم شده که باید حداقل دو ساعت براش زمان بزارم
اتاق پسرا و اتاق خودم هم گردگیری و جارو شد
شام آماده کردم صرف شد
همسرم کلی خرید داشت
یکسری رو جابجا کردن و صیفی جات و میوه ها رو گذاشتم بشورم
پدر و مادر همسرم از مسافرت برگشتن و همسرم باید میرفت فرودگاه دنبالشون، پسرا هم همراهشون شدن و رفتن
و من ظرررررف شستم، یه عالمه بود بعدش میوه و سبزیجات رو شستم
و نهایتا نشستم قرانمو رو خوندم
و منتظرم اهل بیت بیان بخوابیم، تنهایی میترسم بخوابم
کارهایی که موند
اتویی ها موند
سرویس شستن اساسی میخواد
سبزیجات شسته شده خشک بشن جم کنم(بامیه هاشو رو یکم تمیز کنم و بسته بندی بشه بره فریزر)
فردا شب قرار شد بریم باغ، باید شام خودم درست کنم با خودمون ببریم. احتمالا خواهر همسرم هم همراهمون بیان که اگه بیان برای اونا هم شام درست کنم.
صبح فردا هم علاوه بر موارد بالا یکم با لپتاپ کار کنم