سلام روزتون قشنگ
امروز فایزه صبح اومد پیش پسرا
دیشب اخر شب همسرم صیفی جات خریده بود وقت نشد بشورم و جم کنم
صبح فایزه زحمتش رو کشید و من نشستم پای لپتاپ
یه مبحثی رو دو روز بود درگیرش بودم، انصافا هم سنگین بود، ولی تا جمش نمیکردم ذهنم نفس نمیکشید
انقدر پای لپتاپ نشستم که دیشب چشمام قرمز شده بود
و بالخره امروز موفق شدم خروجی دلخواهم رو بگیرم و اینگونه پیروزی از آن ماست❤😍😍. فایلش رو کامل کردم و فرستادم.
فایزه نهار درست کرد صرف شد
میوه هم خوردیم
یه خربزه داشتیم برش زدیم دیدیم قبل ما کرمها ترتیبش رو دادن، مستقیما رفت سطل اشغال.
فایزه رفت و پسرا خوابیدن
و باز ذهن من حاموش نمیشه، تلاش کردم بخوابونمش ولی نمیخوابه.
برم یه چایی دم کنم و بشینم پای پروژه جدید. حدود یک ماه برای انجامش وقت دارم.
فردا عصر مهمون دارم مهمونی خانمانه هست و در ادامه اقایون اضافه میشن.
شب باید بریم یکم خرید کنیم
جمعه علی جون قراره با مدرسه بره استخر
نوبت دندونپزشکیم افتاد اوایل مهر.
چند روز پیش بیرون بودم باز نفسم بر من غلبه کرد و پارچه خریدم، البته خیلللی دوسشون دارم و جزو لیست نیازسنجی هفته پیش بودن ولی الان وقت خریدش نبود حداقل به لحاظ برنامه مالی. ولی دیدم دوسش دارم از برنامه تخطی کردم🙄😁.
دو هفته ای میشه خواهرام رو ندیدم
ببینم پنج شنبه برنامه شون چیه یه دورهمی بزاریم دلم براشون تنگ شده
برم تا پسرا بیدار نشدن یکم با لپتاپ کار کنم قول دادم شب باهاشون بازی کنم