سلام
اقا من بر خلاف زهرا تو این شرایط سخت کم آوردم 🤪
یعنی یجورایی زندگی انگار تعطیل شده
کارهایی که شده این چند روز :
اول اینکه یسری جابه جایی داشتیم،،
تو اتاق خودم دراور و پاتختی ها رو جمع کردیم و گذاشتیم تو راهرو، تخت رو چسبوندیم به دیوار و کنارش اندازه ی یک تشک دونفره جا خالی شد و اونجا تشک پهن کردیم و روز اول 5 نفره اونجا خوابیدیم و بعدش هم همسرم رفتن اتاق ثنا و 4 نفره تو این اتاق خوابیدیم
در طول روز پکیج سمت اتاق خواب ها کم میشه و تو هال هستیم و شب باز پکیج اینور کم میشه و تو اون دو تا اتاقیم، در اتاق علی و پارسا هم تا اطلاع تاتوی تخته شده 😁
تو هال هم همه ی مبل هارو جابه جا کردم و فرش رو کشیدم جلو شوفاژ که چسبیده به شوفاژ بشینیم و غذا بخوریم، البته که بازم سرده
هر چی هم که بگید لباس پوشیدیم 😬
همسرم هم که صبح میرن و شب میان اما شب ها با پارسا مشغول میشن درها رو پتو زدن، پنجره ها و کانال کولر رو نایلون زدن و هر چی درز بوده پوشوندن
کار خونه هم در حد آشپزی وظرف شستن انجام شده فقط بعد جابه جایی ها جارو زدم، یسری هم لباس تا زدم و باز چیدم تو سبد و هنوز نرفته تو کمد ها
برای یادآوری بگم آب که جوش میاریم میریزیم تو فلاسک که تایم کمتری گاز روشن باشه، برق هم که میدونید برای تولیدش گاز مصرف میشه و تو مصرف اونم باید حواسمون باشه ❤️
روز مادر برای نهار رفتیم خونه مامانبزرگ همسر براشون کیک پختم و بردم، قبلش یه سر سرعتی رفتیم خرید علی و پارسا لباس لازم داشتن و خریدیم و همونجا پوشیدن و رفتیم مهمونی 😁
عصر هم یک سر رفتیم خونه مامانم ( اونا هم لوله های آبشون یخ زده و همچنان آب ندارن)
بچه ها هم که از سه شنبه تعطیلن و کلی هم تکلیف نوشته نشده دارن، امروز باید دیکتاتور طور مجبورشون کنم به نوشتن 😈
دیگه همین دیگه، از جارو و گردگیری و جمع و جور و شستشو خبری نیست 😁
به خاطر حضور بچه ها کتاب صوتی هم تقریبا متوقف شده، درس هم همینطور 😑