2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2043724 بازدید | 88182 پست

سلام برهمگی

جمعه

☘️در صحبت کردن با دیگران هیچوقت راجع به خودت بد حرف نزن

🔹زبان(مرور لغات)

🔹روشن کردن لباسشویی(تیره و روشن جدا)

🔹لباس اتوشد+دوختنی ها انجام شد

🔹پالتو خودم و دخترم باچسب5سانتی پرز گیری شد

🔹جرم گیری اتو با سرکه

🔹شکستن بادام+آماده کردن خوراکی خانگی

🔹کشمش پاک شد+چندمدل دمنوش برای سرکارم آماده کردم

🔹سمبوسه با خمیر نانوایی درست کردم

🔹نهار فردا

🔹پختن بلال

🔹رسیدگی‌ به گلها(جای بعضی‌ها عوض شد تا نور بیشتری داشته باشن+شستن زیرگلدانیها+آبیاری +تمیز کردن برگها+قلمه و هرس)

🔹نمایشگاه رفتیم، دوتا کتاب خریدم،20صفحه ش هم خوندم🤗

🔹مایع ظرفشویی را داخل قوطی کوچکتر ریختم +کمی سرکه(به نظرم ظروف بزرگ باعث مصرف بیشتر میشه)

🔹نظافت آشپزخانه+تی

🔹رسیدگی‌های شخصی

🔹دستمال خیس و زباله ها رفت حیاط


☘️الهی...!

می بینی و می دانی و برآوردن میتوانی.

حاجت ما عفو است ومهربانی.

(خواجه عبدالله انصاری)

         شاد باشید

        🍀با خودت قهر نکن بانو! 🍀هرروز صبح مقابل آینه به فکر زندگی که باید میداشتی و نداری،کارهایی که باید میکردی و نکردی،و روزهایی که از عمرت گذشت و به سن و سالت افزود نباش🍀یک روز هم برای خودت باش... آزاد و رها...🍀فکر کن قرار نیست هیچ مردی برایت مردی کند🍀خودت مرد خودت باش...🍀 تو هنوز هم در اعماق وجودت،آنجا که پر از دلشوره و تشویش است، آنجا که سرشار از اندوه است،هزاران آغوش پنهان کرده ای که جان می بخشد🍀زندگی از تو جریان خواهد گرفت🍀 نگاهت هنوز هم آرامش را در هر دلی می ریزد🍀هنوز هزار هزار دل،در پیچ موهای مجعدت سرگردانند🍀با خودت قهر نکن بانو!🌸تو هنوز زیباترینی🌸                                                        💞خودت را دوست بدار💞

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سلام امروز صبح بعد از خوردن صبحانه و جمع و جور کردن ظرفا با دخترم تکالیفشو کار کردم وسایل خمیر نو ...

ماشالله چقدر کارهای کدبانویییی انجام دادیا

این نیز بگذرد...                                                       
کبکاب عزیزم با گردو چرخ میکنم و ارده و پودر نارگیل و کنجد میریزم  میریزم تو قالب سیلیکونی شکل ...

اوه دیگه بمب اتمی میشه که 


من از تصورش هم صورتم دونه زد، 🤪

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند
سلام به همه شما عزیزان ان شاءالله که حال همه اتون خوب باشه، منم بالاخره تصمیم گرفتم بعد از تقریبا۵س ...

به به خوش اومدین 

چقدر شرایط تون مثل منه 😉

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند
البته به پسرا دیگه نمیشه گفت بچه و برا خودشون آقایونی هستن☺️که خب در بهم ریختن خونه همچنان مثل یه بچ ...

ای بابا پس امید به اصلاحشون نداشته باشم 🙄

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند

سلام صبح بخیر 

دیروز با این که جمعه بود بازم همه به جز  از 6 بیدار شدن 

تا 7 صبحانه رو هم خورده بودیم 😍

همسرم یکم خونه بودن و با بچه ها وقت گذروندن بعد که محمد بیدار شدن با هم رفتن شرکت 

ما هم سرعتی کارهای خونه رو انجام دادیم 🏃‍♀️

علی و ثنا اتاق جمع کردند، علی به سبک خودش البته 😐

پارسا اتاقش تمیز بود کتاب میخوند 

منم لباس ریختم ماشین 

مرغ شستم و بسته بندی کردم و یک مقدار هم گذاشتم سرخ بشه برای نهار، برنج هم  خیس کردم 

ظرف شستم 

آشپزخونه رو مرتب کردم 

و.... 

دیگه 10 و ربع به بچه ها گفتم برن لباس بپوشن و تا علی آقا هی تیپ و مدل مو عوض کنه و هی غر  بزنه این به اون نمیاد، کنار موهام بلند شده ، برش این آستین خوب نیست و..... شد 11


بعد هم 4 نفری رفتیم جمعا بازار کتاب 🤩

کلی دور زدیم  و کلی کتاب خریدیم، بماند که اونجا هم علی رو اعصاب پیاده روی می‌کرد اما با این حال خوش گذشت 😍

کارمون که تموم شد بچه ها گفتن گشنمون شده و از دکه رضوی چیزی بخریم دیدم ساعت 1 و نیم شده و موقع نهار هست همونجا رفتیم یک اغذیه به دور از چشم همسر که مامور بهداشت خونه ست. ساندویچ کثیف خوراک  سفارش دادیم 😁 البته اونجا هم علی آقا کسر شانشون شده بود و جلو خود مغازه دار میگفتن کثیف نیست؟ مریض نشیم؟ و.... 🤦‍♀️

هنوز ساندویچ هارو نیاورده بودن همسر زنگ زد دارم میام خونه چی لازم دارین سر راه بگیرم 😬 گفتم ما هنوز بی ونیم و اومدیم غذا بخوریم، گفتن برای ما هم سفارش بدین الان میام 


اومدن و خداروشکر اعتراض نکردن، میگفتن اینجا برام خیلی نوستالژیک بوده و از بچگی هی رد میشدم و بوی خوب ساندویچ هارو حس میکردم و هیچ وقت جرعت نکرده بودم بیام چیزی بخورم، و خلاصه باعث رسیدن به آرزوهای بچگیش شدم 😁

اینم بگم محمد هم تب کرده بود و هیچی نخورد 


بعد هم جاتون خالی رفتیم حرم و تا برگردیم دم اذان مغرب بود 

دیدم دیگه خوابیدن فایده نداره نماز خوندم، با بچه ها کتابهامون رو دیدیم و کیف کردیم 

به محمد رسیدگی کردم، کم کم تبش اومد پایین و همون ساندویچ مضر رو یکم خورد 

بعد هم رفتیم تو کمدا یسری کتاب سرچ کردیم و نشان کردیم که بخریم 

که یهو پدر خانواده بیدار شدن و متفرقمون کردن چون تایم درس بچه ها بود 🤭 به من هم اعتراض کردن که خودت عامل اغتشاش هستی 😬

محمد باز بی‌حال شده بود بردمش رو تختمون خوابید خودم هم یک نیم ساعتی کنارش خوابیدم 

بعد هم پاشدم مرغها رو گذاشتم بپزه، برنج هم دم کردم، مشق های علی رو چک کردم، لباس پهن کردم، با همسرم صحبت کردیم 

تا شام آماده بشه بچه ها همه خوابشون برد، البته عصر چیزی خورده بودن،

خودم و همسر شام خوردیم و برای نهار امروز هم موند

ظرف هاش رو شستم، جمع و جور کردم، به محمد دارو دادم 


قرآن و کتاب و اندکی هم درس‌خوندم 

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند

سلام.  امروز صبح بیدار شدم پسرم راهی مدرسه کردم دوباره خوابیدم تا الان 

از الان 

یه چایی بیسکوییت بخورم 

تخت و اتاقم مرتب کنم 

ظرفای دیروز یه کوهه رو بشورم 

آبنبات سنتیمون به سفارش همسر درست کنم

نهار درست کنم 

ظرفای نهار بشورم 

برم دنبال پسرم 

شیر بخرم بجوشونم 

مایه ماست بزنم 

نمازا خونده بشه 

داروها هم خورده بشه 

سطل زباله خالی بشه

پذیرایی مرتب بشه 

لباس بشورم و پهن کنم 

لباس خشک ها تازه بشه بره سر جاشون 

با پسرم درس کار کنم 

یک ساعت کتاب بخونم 

شام درست کنم 

ظرفای شام بشورم 

ظرفای ابچکون رو جا به جا کنم 

همه جا برقی کشیده بشه 

همه جا طی کشی بشه 



من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
ای بابا پس امید به اصلاحشون نداشته باشم 🙄

😂نمیخوام نا امیدتون کنم ان شاءالله که درست میشن،منم مثل شما از همون بچگیشون تو خونه بهشون مسئولیت میدادم ولی خب تا الان تا من نگم کارشونو انجام نمیدن

سلااااام

دوستان خوبم

امروز صبح زود بیدار شدم علی جون رو اماده کردم نشستم منتظر سرویس

یه عالمه نشیتم منتظر یهو مامانم گفت نکنه واسه الودگی هوا تعطیله

گروه کلاسشو چک کردم دیدم بلللله تعطیله🥲😁.  ضایع شدیم دوباره به تنظیمات قبلی برگشتیم، علی طفلی خیلیم خوابش میومد به زور بیدار شد ولی دیگه خوابش پریده بود. 

صبحانه خوردیم. 

چادر رنگی که مامانم برام اورده بود رو دیشب برش زده بودیم

نشستم دوختمش و پایینشو صاف کردیم

یه وسیله ای پشت بوم بود باید میاوردم پایین واسه بابام،  پسرا رو با بابا گذاشتیم با مامان رفتیم پشت بوم

انباری پشت بود یه قورباغه بززززرگ بود، یهو تصمیم گرفتیم تمیزش کنیم،  کلی خروجی داشت و کلی گلدون که گذلشتم ردش کنم

جارو زدم و دوباره چیدمش. 

برگشتم رفتم حمام(خاکی شده بودم). 

مامام بابام نهار خونه ابجیم باید میرفتن، حاضر شدن رفتن. 

منم نشستم چادرمو کامل کردم فقط اتوش موند. 

به مسئله ای رو باید به صورت تلفنی پیگیری میکردم،  (اینم یه ماه بیشتر بود قورباغه شده بود) انجامش دادم و نتیجه ی خوبی در پی داشت،  حین تلفنم مهدی چشماش پر اشک شده بود و دماغش قرمز بود اومد پیشم،  دماغشو پاک کردم دیدم بازم بیقراره،  یکم بغلش کردم بازم دماغش انگار اذبت بود،  علی گفت مامان دماغش فک کنم انار رفته توش،  نگاه کردم دیدم بله یه دونه انار رفته تو دماغش🙄🙄🙄🥲،  یکم تلاش کردم موفق نشدم بیرونش بیارم،  به همسرم زنگ زدم جواب نداد،  دوباره تلاش کردم و موفق شدم اروم اروم به پایین هدایتش کنم،  این اقای مهدی دیگه خیلی شیطون شده. 


خونه رو گردگیری کردم و جارو کشیدم، همه جا مرتب شد 

برنج درست کردم خورشت داشتیم

الانم نهار بخوریم و بریم بخوابیم یکم



سلام برنامه امروز من 

از صبح دور خونه رو جمع کردم صبحانه خوردم نادرشوهرم اومد بالا یکم حرف زدیم 

باید ۳۰ صفحه که از دیروز عقب افتادم بخونم 

یک دور دیگه کتاب بخونم 

نمونه سوال بخونم 

ناهار احتمالا وقت نکنم سیب زمینی و تخم مرغ ابپز بذارم (شانس من شوهرم عاشق این غذاست )

و اما شانس بد من خاستگاری قبلی نتونستم برم بچه اذیت میکرد این جلسه مجبورم برم چون خواهر شوهرم گفته وایمیسته نگهش داره دعا کنید بتونم بپیچونم چون درس دارم و اصلاح نکردم و اصلا اماده نیستم )

حبوبات فریز کنم 

شامم احتمالا اگه بریم خاستگاری خونه مادرشوهرم میخوریم وگرنه باید یه چیز حاضری بخره شوهرم

ممنون عزیزم 🌹همیشه از خودن گزارشاتون لذت بردم من بچه زیاد دوست دارم ،خدا براتون حفظشون کنه ان شاءال ...

ممنون 

خدا بچه های شما رو هم براتون حفظ کنه 

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند
[QUOTE=264278306]ای بابا پس امید به اصلاحشون نداشته باشم 🙄[/QUO فکر کنم پسر سومم همسن پارسای شما ب ...

ما شاء الله خدا حفظشون کنه 

چقدر دوقلو دوست دارم 😍

پارسا آذر شد 16 سالش متولد 85 

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز