سلام ظهر بخیر
چند روزه باز تنبل شدم 😐گفتم بیام گزارش بدم بلکه انگیزه بشه باز راه بیفتم
روتین روزانه خونه تقریبا همچین بگی، نگی انجام شده، اما خب بیرون زیاد رفتم و خیلی سر وقت و کامل نبوده 😬
یکشنبه عصر که رفتم مدرسه پارسا کارنامه گرفتم، باید با همه ی معلم ها صحبت میکردیم و تو هر کلاس کلللللی صف بود، ما هم زنبیل میزاشتم میرفتیم کلاس بعدی 🤦♀️ دیگه 3، 4 ساعتی در رفت و آمد بودم و تقریبا فقط فرصت شد با معلم های دروس اصلی صحبت کنم و تا بیام خونه 10 شب بود
دوشنبه صبح محمد رو بردم کلاس و از اونجا رفتیم خونه مامانم، علی و ثنا رو هم ظهر همسر از مدرسه آورد رسوند و خودشون و پارسا رفتن خونه، (تحت تاثیر جلسه روز قبل گفتیم پارسا نیاد و درس بخونه 🧐)
همه ی خواهرها و برادرم جمع بودیم به جز خواهر کوچیکه که تهران بود
موهام رو هم خواهرم رنگ کرد 😁 هر وقت میاد مشهد نهایت استفاده رو ازش میکنیم 😉 والا خب تو دوره کارآموزی رو سر ما اوستا شد بعد رفت بیرجند به قوم شوهر خدمات بده 😒
سه شنبه صبح هم با همسرم رفتیم مدرسه پارسا باز تحت تاثیر همون جلسه وقت مشاوره تحصیلی و روانشناسی گرفته بودیم، و چند ساعتی هم اون طول کشید
دیگه همسرم سرکار نرفت
عصر هم بچه ها لباس پوشیدن که با همسر برن خونه مادرشوهر که پارسا درس بخونه چون چهارشنبه آزمون داشتن، لحظه آخر پدرشوهرم رسیدن، یکم نشستن و بعد با هم رفتن
پارسا درس خوند منم یکم اتاقم رو مرتب کردم
بعدم نشستیم پای فوتبال و وسطش بقیه هم اومدن، پارسا هم باز تحت تاثیر همون جلسه 😬 بعد فوتبال تا 1 و نیم بیدار مونده بود درس خونده بود
چهارشنبه پارسا 10 رفت مدرسه برای آزمون قبلش هم درس میخوند ، ثنا هم حال نداشت و مدرسه نرفت
منم 3 تا کیک درست کردم
دنبال علی خودم رفتم و بعد مدتها با اتوبوس برگشتیم و کلی از سال پیش و روزهایی که با هم میرفتیم خاطره بازی کردیم 😍
نهار هم درست نکردم😁 قرار بود رویدادهای هفته بخوریم، اما دم ظهر بچه هل نفری دو تا برش بزرگ کیک با شیر خوردن و میل نداشتن، کلا نهار کنسل شد
ععصر هم دو تا از کیک هارو با شیر کاکائو برداشتیم، مامان دوست پارسا اومد دنبالمون و با علی رفتیم هیئت
یک برنامه چند وقته راه انداختیم برای هیئت مدرسه پارسال پارسا و هر هفته یک منو انتخاب میشه و هر کس هر چقدر تونست به عهده میگیره و نذری میده 😍 یک هفته کوکو یک هفته پلو خورشت یا آش این هفته هم کیک و شیر کاکائو بود
خیلی حال و هوای جذابی ایجاد شده همه مشارکت دارن و هیئت هم رونق گرفته
بعد هم باز با همون بنده خدا برگشتیم و دیگه کاری نکردم به جز فوتبال دیدن
اامروز صبح هم 7 بیدار شدم و تا 8 بیدار بودم و دوباره خوابیدم تااااااااا 11و نیم 🤦♀️
محمد و پارسا هم پا به پای من خوابیدن، علی بی سروصدا بازی میکرد، ثنا هم مدرسه بود
پاشدم صبحانه خوردیم، لباس ریختم ماشین، ظرف شستم، ماکارونی پختم و دیگه همین فعلا
شوهر آهو خانم هم همچنان میگوشم
کارهایی که باید بکنم
نهار بخوریم و ظرفهاش رو بشورم
لباسها رو پهن کنم
اتاقم رو مرتب کنم
پذیرایی رو مرتب کنم
ظرفهای شسته شده رو جابه جا کنم
با کمک علی اتاقش رو مرتب و کنم و کوه احتمالی لباس کثیفی که از اتاقش درمیاد بشورم و پهن کنم
یسری لباس شسته شده از قبل هم هست تا کنم
شام بپزم و ظرفهاش رو بشورم
الان که خونه جارو لازم نیست اما احتمالا شب لازم میشه و جارو بزنم