سلام سلام
گزارش جمعه تا دوشنبه :
همسرم علاقه ی بسیار زیادی به نگهداری از یادگاریا داره مخصوصا گل هایی که از زمان اشنایی برام خریده ...همشونو خشک کرده بود هردفعه که حرفش پیش میاومد بریزمشون دور میگفت باورم نمیشه که احساسی نسبت بهشون نداری و من محکوم میشدم به بی احساس بودن ...جمعه شب تو یه جابه جایی که تو اتاق خواب داشتیم ظرف گل ها از بالا افتاد پایین و همشون ریخت اینور اونور ... بهش گفتم این دفعه ۵ام که میریزه و من جمع میکنم دیگه حوصله شونو ندارم
گفت اگه مشکلت جمع کردنشونه من جمعشون میکنم
گفتم جمع کن
در حین جمع کردن فکر کنم لابه لاشون حشره ای چیزی دید که سریع همه رو به سمت سطل زباله هدایت کرد (همسرم یه نه به حشرات خاصی تو چشماشه و واقعا از حشرات میترسه )نمیدونید که چقدخوشحال شدم البته یه بخش دیگه از گل های اصلی مونده ولی همینکه استارت دل کندنشون زده شد عالیه
پرداخت قرعه و اجاره
شنبه صبح درمورد لوازمی که برای سفر تدارک دیدم به همسر توضیحات لازم رو دادم و بدرقه اش کردم (اون از رفتن چشماش پر بود و من از این دوری دلم تقريبا شاد که قراره برم تو غار تنهاییم _تناقض یا پارادوکس عجیبی بود ولی به نظرم هردومون به این تنهایی نیاز داریم)
خونه رو به مرتب ترین حالت ممکن دراوردم (جاروبرقی _گردگیری_شستن لباسا _سرو سامون دادن خشک شده های قبلی_تی کشیدن سرامیک _شستن بالکن و سرویس ها_خالی کردن سطل های زباله_شستن ظرفا_پاک کردن اجاق گاز_پاکسازی یخچال_گردگیری جاکفشی و کمد_مرتب ترکردن لباسا _شستن کتونیا _واکس زدن کفشا)
کثیفی پنهان (نپتون _براش های ارایشی _برس و شونه_لوازم مربوط به واکس زدن (اسمشون چی بود یادم رفت )
چندتا آیتم دیگه گذاشتم برای فروش تو کمدا و دیوار
بعد از دوش گرفتن ،نشستم پای دو جلسه ای که از گروه عقب افتادم و تمرین های مورد نظر فرستاده شد_ بخاری خاموش کردم درو پنجره ها رو بستم به برگ انجیریم آب دادم فلکه آب و گاز و بستم لوازم شخصیمو برداشتم و راهی خونه مامانم شدم
یکشنبه
۲۵تا ویدیو دیدم و ۱۰تا ویس گوش دادم و نکته برداری کردم و بعدشم حذف از گالری
۱۰۰تا از اسکرین های گوشیم که پر از نکته بود به دفترم انتقال داده شد و حذف از گالری
بعد از كلي سرچ کردن تونستم یه مقاله درمورد یلدا تهیه کنم و تو گروه فرستادم تا بقیه نظر بدن _مقاله های بقیه اعضارو بررسی کردم
دوشنبه
۲۰تا ویدیو و ۵تا ویس نکته برداری و حذف شد
۳۰تا از اسکرین ها نکته برداری و حذف شد
به گروهم رسیدگی کردم و تقسیم وظایف شد
متن مورد نظر بازنویسی شد
بازم باهام تماس گرفتن قراره بازم برم برای یه همکاری پاره وقت (جلسه دوم _اصلا کم بودن دستمزدش به چشمم نمیاد ولی عجیب بهم مزه میده من حدودا پنج شش سال سرکار رفتم میخوام بگم دفعه ی اولم نیست که حقوق بگیر جایی ام فقط برام دعا کنید بتونم اعتمادشو جلب کنم و استخدام همون مجموعه بشم)
@مهربانوکوشا   جان به نیت تو اومدم گفتم در کنارش یه گزارشی هم بدم
اگه اشتباه نکنم امشب شب سالگرد ازدواج تونه مبارکا باشه رفیق
بمونید برا هم
روز و روزگارتون خوش
(بعدا میخونتمون)