سلام صبحتون بخیر
حال و هوای پاییزی شهرتون چطوره
من دارم از صدای بارون اول صبح لذت میبرم 😍
و اما بعد...
جمعه یک کوچولو بیشتر از روزای دیگه خوابیدیم اما بازم صبح زود تقریبا بیدارشدیم و سریع صبحانه خوردیم
بچه ها یکم اتاقهاشون رو مرتب کردن، منم یه دوری زدم تو خونه و وسایل بچه هارو هم آماده کردم و لباس پوشیدیم و راه افتادیم
اول من و پارسا رو گذاشتن جمعه بازار کتاب و بقیه هم رفتن خونه مادرشوهر
یسری کتاب درسی میخواستیم که هیچکدوم رو نداشتن اما خب نشد با وسوسه اون همه کتاب اونم ارزون کناربیایم و کمی من برای خودم و یه تا کوچولوها و یکم بیشتر هم پارسا کتاب خریدیم 📚📚
جذاب ترین بخشش هم دوتا کتاب کار بود که برای محمد خریدم تا بتونم مدون تر باهاش تمرین کنم
بعدم یه سر رفتیم بازار خوداشتغالی بانوان و یکم خرت و پرت و یدونه سرمه خریدم
با مترو برگشتیم خونه و ساعت 2 شده بود، برای پارسا سیب زمینی سرخ کردم خودم هم یکم ته دیگ کدوحلوایی با اندکی سینه مرغ تو یخچال بود خوردم
بعد قرار بود درس بخونم ها گفتم حالا یکم گوشی رو چک کنم و یکم چرت بزنم و خوابیدم و شد 6 و نیم 😐
پارسا زودتر بیدارشده بود درس میخوند
کلی ظرف بود شستم
میوه شستم
جا میوه ای رو تمیز کردم و میوه هارو چیدم
نیم ساعت درس خوندم که بقیه اومدن
شام از خونه مادرشوهر آورده بودن گرم کردیم و خوردیم و یکم دیگه خوراکی آورده بودن جابه جا کردم
حبوبات خیس کردم برای اش نهار فرداش
و شنبه
اول حس کردم دلم میخواد بخوابم و گذاشتم بچه ها خودشون چاشت آماده کنم باز لحظه آخر پاشدم ببینم پارسا غذاش رو یادش نره و دیگه بیدار شدم، محمد هم یکم بعد بیدار شدو روزمون شروع شد
لباسشویی رو روشن کردم، تخت خودم رو مرتب کردم، حبوبات رو گذاشتم بپزه
آشپزخونه رو جارو زدم و روی سطوح رو دستمال کشیدم
ظرفهای شسته شده رو جمع کردم
باز نون نداشتیم به محمد شیر و کیک دادم و خودم سیبزمینی مایکروفری خوردم
کابینت حبوبات رو مرتب کردم و لیست خرید نوشتم
گوشی گردی کردم
ظرف شستم، لباسها رو پهن کردم
یکم هال رو مرتب کردم اما خیلی کار داشت همه جارو محمد ترکونده بود
لباس تا زدن، اتاق خواب رو مرتب کردم
با محمد رفتیم خرید سبزی آماده اش و قورمه و کوکو و یکم خرت و پرت دیگه و نون خریدیم، یک ساعتی طول کشید و کلی پیاده روی کردیم
اومدم سریع سبزی اش رو اضافه کردم
پیاز خشک خریده بودم باهاش پیاز داغ درست کردم چون دفعه اول بود یکم خوش سوخت شد 😬 سیر داغ هم با روش مرسوم درست کردم اما اونم خوش سوخت شد 😬
نون هارو برش زدم و گذاشتم فریزر، خریدها و جابه جا کردم،. سبزی هارو بسته بندی کردم، سبزی های قورمه رو گذاشتم سرخ بشه
در حین کار عادتهای اتمی هم گوش دادم
اهالی خونه اومدن نهار خوردیم و جمع کردیم در حد گذاشتن رو اپن 😬، خیلی خسته بودم رفتم یکم دراز بکشم، اول یکم گوشی گردی کردم بعد گفتم یکم چشمام رو ببندم و شد 7 و نیم 🤦♀️
پاشدم سریع وسایل روی اپن رو جمع کردم، ظرفها موند 🤪
علی تکلیفی داشت که معلمش گفته بود ما بالاسرشون باشیم و دیگه منتظر مونده بود من بیدارشدم، یکم نوشت اما خسته بود و حالم نداشت و خوابید
مواد سالاد الویه رو گذاشتم بپزه برای چاشت بچه ها
باز یکم گوشی گردی کردم
سالاد الویه رو تکمیل کردم، فقط نخود سبزها گرم بود مخلوط نکردم
پارسا تا 8 مدرسه بود و دیگه حال درس نداشت و آخر شب بعد خوابیدن بچه ها میخواست فیلم ببینه و محمد نمیخوابید هی باج هم میگرفت از داداشش اما باز میزد زیرش😁 دیگه بردمش تو اتاق خودم تا پارسا راحت باشه، در حد یک ربع درس خوندم، یک ربع هم گوشی و باز بیهوش شدم 🤦♀️
محمد هم کنارم خوابید
پارسا و باباش هم فیلم میدیدن
وسایل سالاد مونده بود رو اپن لحظات آخر بیهوشی از همسرم پرسیدم گفت من جمع کردم