2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2043416 بازدید | 88177 پست

سلام صبح که چه عرض کنم ساعت ده بیدار شدم بساط صبحانه آماده کردم ظرفا رو گذاشتم ظرفشویی

با بچه ها رفتیم حمام 

از اکالا جرمگیر قهوه ساز اومد و ی ساعت درگیر بودم 

ناهار بچه ها رو گرم کردم 

خودم هم تخم مرغ خوردم هرچند بوش 🤢

کلی لباس اتو کردم 

همسرم بیاد بگم ی جارو بزنه 

هیچ ایده ای برای شام ندارم 

چقدر ناهار و شام پختن سخت شده

سلام برنامه امروزم

بچه ها رو بردم حمام ، ویدا رو بردم  عکاسی برای مهدکودک  لازم بود ، ناهار پختم ، لباس های دیروز جمع شد و دوباره لباسشویی زدم و چند تا لباس با دست شستم ، ظرف ها رو شستم ، رفتم باشگاه و اومدم دوش گرفتم ، شام سبک گزاشتم ، روتین پوستیم  و انجام دادم ، میخواستم خیاطی کنم خیلی خسته ام بمونه فردا ، 

 و اینکه چالش گزاشتم برای خودم واسع عصبانیتم امروز خیلی خوب پیش رفت ، انشاللع از فردا بجای چای بیشتر دمنوش ارامشبخش بخورم ❤️

ارزش خودت رو بدون ، مالیات هم بهش اضافه کن 🦋

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام صبح که چه عرض کنم ساعت ده بیدار شدم بساط صبحانه آماده کردم ظرفا رو گذاشتم ظرفشوییبا بچه ها رفتی ...

دوست عزیزم خدا قوت

یه سوال جرمگیر قهوه ساز رو برای کدوم قسمت استفاده کردی؟؟

برای من نازل فوم دهی جرم گرفته بخار نمیده بیرون؟؟ برای شما هم این مورد پیش اومده؟؟؟ 

سلام عزیزان وقت همگی بخیر

امروز با اتفاق بدی از خواب بیدار شدیم ۶ و نیم صبح بود متوجه صدای وحشتناکی شدیم . همون لحظه برق ها قطع شد. من سریع پاشدم دوشاخه همه  لوزام برقی ها رو از محافظ کشیدم که نسوزن

ماجرا از این قرار بود که گربه ای که توی حیاط مجتمع بزرگ شده بود و ازش نگهداری میکردیم رفته توی اتاق برق. برق سه فاز کشته بودش.. برق اصلی کل مجتمع ترکیده بود و موتور منبع آب هم شدیدا آسیب دیده بود

در اصل دیگه نه آب داشتیم نه برق نه گربه🐈

و یک روزه فلج که واقعا هیچ کاری نمیتونستیم بکنیم

چند تا از همسایه ها گربه رو بردن خاک کردن. خداییش برامون عزیز بود. بهش فادت کرده بودیم و حالمون واقعا خراب بود.

خلاصه که توی تاریکی و گرما و بدون آب سر میکردیم. 

منو همسر صبحانه و ناهار رو یکی کردیم نون پنیر و گوجه خیار خوردیم

برای پسرم یکم برنج از دیشب مونده بود. یه گوجه کبابی کردم گذاشتم روی برنج خورد

زنگ زدم سوپری یه باکس آب معدنی سفارش دادمبرامون آورد.

حساسیتم دو سه روزه به شدت عود کرده. هر سال باید یه آمپول کورتون بزنم که کمی بهتر شم.امروز دیگه بدنم کلا کهیر زد.  دیدم مقاومت کردن در برابر تزریق کورتون فاییده نداره رفتم. کلینیک تزریق کردم

یه مقدار داروی دیگه هم از داروخونه گرفتم

برگشتم دیدم آب و برق وصل شده و  همسر جان کل خونه رو گردگیری کرده. در کابینت ها و یخچال و بقبه لوازم برقی ها رو هم برقی بورقی کرده. تراس رو شسته .میوه پوست کنده گذاشته رو میز. کلی ازش تشکر کردم وسه تایی نشستیم کلی گپ زدیم و میوه خوردیم

پاشدم کلی ظرف شستم

مرغ آبپز کردم .یه کم برنج هم کته کردم برا شام

پسرم رو آماده کردم بردمش حیاط پیش دوستاش.

دو ساعت توی حیاط بودیم. بدون حضور گربه 😭بچه ها همه دپرس بودن. 

همسرم رفت ورزش و پیاده روی.. ما هم برگشتیم خونه.شام رژیمی مون رو آماده و تزیین  کردم خوردیم.فردا پسرم صبح باشگاه داره. زودتر خوابوندمش که فردا سرحال بیدار شه. جعبه دارو ها رو آوردم وسط مرتبشون کردم. یه بخششون خروجی بود. بقیه استفاده شده ها رو قیچی کردم که جا کمتر بگیرن

با همسر کمی گپ و گفت کردبم . رمان خوندم و چای سبز دم کردم خوردیم . الانم براتون مینویسم و  یکم نت گردی کنم و کم کم برم مسواک بزنم . کرم پا و مو هام رو ببندم آماده شم برای خواب

ان شاالله فردا که از خواب پا میشید پر انرژی و سرحال باشید

برکت و سلامتی از زمین و زمان براتون بباره🙏

دوست عزیزم خدا قوتیه سوال جرمگیر قهوه ساز رو برای کدوم قسمت استفاده کردی؟؟برای من نازل فوم دهی جرم گ ...

دستگاه قبلی من قهوه نمی‌گرفت مجبور شدم یکی دیگه خریدیم و مداوم ۳ ماه یکبار هم نازل بخار هم عصاره‌گیری رو جرمگیری میکنم 

دیروزم


اهداف من :

⭐بیداری ۶ صبح 🌄✅

⭐ لاغری  رژیم داشتن و‌کالری شماری✅

⭐مراقبت غذایی  ✨سالم خوری✅   ✨نخوردن برنج و نون✅خیلیییی کم نون خوردم. خیلی راضی بودم 

⭐ورزش کردن روزانه❌

⭐ مراقبت و زیبایی   ✨مسواک زدن هر شب  ✅    ✨روغن زدن به پاها❌

⭐ احترام به پسرم✅

⭐مرتب بودن خونه✅

⭐مطالعه   حتی شده روزی ۱ صفحه❌

⭐ خوندن ذکر بعد از نمازها✅


برنامه ی خونه  برا امروز 

ظرفا شسته بشه ✅

ماشین خالی بشه ✅

نهار درست کنم ✅

پذیرایی مرتب بشه ✅

تخت و اتاقم مرتب بشه ✅

 برم مرکز استانمون دکتر ✅ ساعت دوازده شب نوبتم شد 🙄

دارو ها ✅

شام بپزم ✅

لباسا شسته و پهن شه ✅

لباس خشک ها تا زده بشه ✅

میز نهار خوری مرتب بشه ✅

آشپزخونه مرتب بشه ✅

جانبی. رفتم خونه ی خالم.    رفتم مغازم یه سر 

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }

سلام خانما روز و روزگارتون بر وفق مراد ان شالله✨

من حدود 15 روزی هست ک واقعا برای اومدن نتایج دپرس هستم و این مانع شده ک مثل قبل باشم. 

کم کم داره صدای اعتراضات بلند میشه 😄

خب عارفه از امروز برمیگرده و مثل قبل گزارش میفرسته، راستی قصد دارم کتابی ک هر روز میخونم هم نکته ای متنی چیزی داشت براتون بفرستم بنظرم خوب باشه



اها اینم بگم ک ان شالله با اومدن نتایج اهداف امسالم کامل تیک بخورن😍

سلام من امروز ساعت ۸ بیدار شدم با چندتا پیام غافلگیر شدم حسابی حالمو خراب کرد بعدش توجه نکردم پاشدم جاهارو جمع کردم جارو برقی کشیدم  صبحونه اوردم خوردیم چندتا وسیله خروجی داشتم ک صاحبش اومد و برد مغزم اروم شد بعدش اماده شدیم با بچه ها رفتیم ازمایش بدیم ک نشد یادم نبود این ازمایش باید ناشتا باشم برگشتیم خونه ناهار اماده کردم ی سری ظرف شستم روی گاز تمیز کردم دیدم پسرم هرچی لحاف تشک بود ریخته زمین خودمو تونستم کنترل کنم و اروم باهاش حرف زدمو جمعشون کردم  لباس خشک هارو تا زدم سرجاشون گزاشتم الانم میخوام اماده بشم برم دکتر بیام شام بزارم بعد شام هم ظرف هارو بشورم و خونه رو مرتب کنم  

میشه لطفا برام صلوات بفرستین  ممنونتون میشم

سلام من امروز نمیدونم چرا اعصاب ندارم ی خرید پرینتر از اس نپ داشتم کنسل شد کلی اعصابم بهم ریخت تا پولم برگشت و برای فردا سفارش دادم ب نظرم پرینتر ب کار میاد چون مدارس داره باز میشه برای بچه ها سیب زمینی گذاشتم تو سرخ کن

رفتم ی دوش گرفتم و ی سری لباس ریختم سرویس و حموم شستم 

همسرم بیاد برم باشگاه ی دوساعت مغزم نفس بکشه 

سلام برنامه امروز 

گرفتن عکس از عکاسی ، ناهار پختم ، لباسشویی زدم و لباس های دیروز و جمع کردم ، رفتم دوش گرفتم بعدشم رفتم باشگاه و دوباره دوش گرفتم ، یکم خیاطی کردم ‌و از پارچه ام خوشم نیومد 😕 گزاشتمش تغییر بدم باهاش برای بچه هام بدوزم ، امروز کنترل عصبانیت داشتم  ( از وقتی باشگاه میرم حال روحیم خیلی خیلی بهتر شده ) ، روتین پوستیم و انجام بدم انشاللع فردا بیشتر به کارهای خونه رسیدگی کنم ❤️

ارزش خودت رو بدون ، مالیات هم بهش اضافه کن 🦋

اهداف من :

⭐بیداری ۶ صبح 🌄❎

⭐ لاغری  رژیم داشتن و‌کالری شماری✅

⭐مراقبت غذایی  ✨سالم خوری ✅  ✨نخوردن برنج و نون✅

⭐ورزش کردن روزانه✅

⭐ مراقبت و زیبایی   ✨مسواک زدن هر شب ✅     ✨روغن زدن به پاها✅

⭐ احترام به پسرم✅

⭐مرتب بودن خونه❎

⭐مطالعه   حتی شده روزی ۱ صفحه

⭐ خوندن ذکر بعد از نمازها✅


امروزم 

یه سر رفتم مغازم 

رفتم چند تا داروخونه برای داروم 

رفتم بازار هفتگی 

نهار درست کردم 

شام درست کردم 

سبزی خوردن تمیز کردم و شستم 

یه سر رفتم صنف برا جواز کسبم 

رفتم خونه ی بابام یه سر 

پیازا رو خالی کردم تو جا پیازی 

یکم خونه رو سامون دادم   

چند تماس تلفنی گرفتم 

ابلو مغازم زد چشمام قلب قلبی شد 


من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }

سلام عزیزان. شبتون به قشنگی خودتون🥰

امروز ساعت ۸ بیدار شدم . دست و صورتم رو شستم .مسواک زدم. اومدم چایی دم کردم.صبحانه رو هم چیدم. پسرم رو بیدار کردم.همسر هم بیدار شد

صبحانه خوردیم .آرایش کردم . پسرم رو آماده کردم رفتیم باشگاه ژیمیناستیک

من یکم رمانم رو خوندم تا کلاس تموم شد.برگشتیم خونه. ناهار عدس پلو گذاشتم. ناهار رو خوردیم. ظرفا رو شستم. وقت آرایشگاه برای فردا گرفتم برم ترمیم ابرو.یکم تی وی نگاه کردیم همه خوابیدیم. یه چرت یکساعته زدم.پاشدم گردگیری کردم. اتاق ها رو مرتب کردم. لباس ها خشک شده بودن تاشدن رفتن توی کمدها. لباس ورزشی پوشیدم. یه بطری آب معدنی توش تخم شربتی و آبلیمو تازه ریختم  یکساعت رفتم پیاده روی.توی مسیر سنگدون مرغ گرفتم که شام خوراک سنگدون درست کنم

از پلاسکو دو سه قلم جنس خریدم اومدم خونه.دیدم بچه ها همه پایین توی حیاط دارن بازی میکنن

رفتم خونه دیدم همسر نسکافه درست کرده .کلی تشکر کردم دور هم خوردیم. پسرم رو آماده کردم اومدیم حیاط. بعدش کلاس کاراته اش شروع شد

من و مامان ها توی حیاط نشستیم گپ زدیم. به گربه ها غذا دادم.به مامانم زنگ زدم

خلاصه کلاس تموم شد رفتیم خونه. من شام رو آماده کردم .سبزی خوردن گرفته بودم پاک کردم.همسر از پیاده روی و ورزش برگشت چای سبز دم کردم خوردیم.یک ساعت بعدش شام آماده شد. خوردیم . ظرفا شسته شد.آشپزخونه تمیز شد

هر کی سرش رفت تو گوشیه خودش. نت گردی میکردیم و میوه خوردیم. من حموم رفتم . موهام رو خشک کردم. روتین مو انجام شد. یکم با پسرم مشغول بازی شدم بعدش کارتون نگاه کردیم .برق ها رفت. الانم براتون مینویسم

بعدش هم مسواک و کرم پا و لالا

سلام خانما روز و روزگارتون بر وفق مراد✨

من این چند وقت کامل انرژی منفی بودم یعنی کامل ها ک برمیگشت ب استرس اومدن نتایج ک بازم نیومد☹️

دیگه تصمیم گرفتم رهاش کنم و به خدا بسپرمش، حالا یا قبول شدم یا نه دیگه کاری ک از دستم برنمیاد. 

خب از دیروز دوباره برگشتم ب حالت قبل😍



ساعت 7 از خواب بیدار شدم

همزمان پسرم هم بیدار شد، بهش شیر دادم و دیگه نخوابید. 

با همسرم صبحانه خوردیم و ایشون رفتن سرکار. 

پسرمو خوابوندم و با نام و یاد خدا روزمو شروع کردم. 

دفتر شکر گزاریمو باز کردمو از خدا بابت تموم نعمت هام تشکر کردم. 

خب از اتاق خوابمون شروع کردم، آنا جون کمد رخت خواب ها رو ریخته بود بیرون و بازی کرده بود، رخت خواب ها رو مرتب چیدم کمد و تخت و روتختی رو هم منظم کردم. 

آبجوش برای پسرم گذاشتم و شیشه هاشو هم با آب جوش شستم. 

هال رو جمع و جور کردم

بند رخت رو جمع کردم و لباسها رو تا کردم و گذاشتم کشو. 

سه تا پتو و دوتا تشک از پسر کوچولوم توی حموم بود سه دور لباسشویی و دو دور مینی واش لباس شستن. 

پسرم بیدار شد، باهاش بازی کردم و چندتا اسباب بازی گذاشتم جلوش ک باهاشون بازی کنه. 

ظرفها رو چیدم ماشین ظرفشویی، آشپزخونه رو مرتب کردم و نهار خوری رو هم دستمال کشیدم

به پوستم ماسک و به موهام سرم زدم. 

به پدرشوهر و مادر شوهر و مامانم چندبار زنگ زدم. 

کتاب خوندم. 

نهار ته یخچالی هست همونا رو گرم کردم و همسرم اومد و نهار خوردیم. 

پسرمو خوابوندم و نیم ساعتی استراحت کردم و بعدش رفتم دوش گرفتم. 

ظرفها رو چیدم ماشین و آماده شدیم و رفتم خونه مامانم. 

مامانم مهمون داشتن و من رفتم کمکشون علی رغم اینکه اصرار داشتن ک تو با بچه کوچیک کاری از دستت برنمیاد ولی من کار خودمو کردم💪🏻

پسرمو سپردم دست داداشام و با آنا جون یکم صحبت کردم( از صبحش رفته بود خونه بابام اینا) 

حیاط رو آب و جارو کردم و سالاد درست کردم. 

ظرفهای پذیرایی رو آماده کردم و با اومدن مهمونا ازشون پذیرایی کردم و خلاصه کلی خوش گذشت. 

آنا جون با اصرار زیاد شب رو همونجا موند و ما برگشتیم. 



نکته ای ک دیروز از کتابم یاد گرفتم: 

ریچل هالیس توی کتاب خودت باش دختر میگه که اگر قرار باشد به عهدی که با خود بسته اید وفادار باشید، از همان لحظه شروع میکنید. ✨

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز