2777
2789
عنوان

مامانایی که بچه بیش فعال دارن یا تو اطرافیانشون چنین بچه ای دارن.......

| مشاهده متن کامل بحث + 981866 بازدید | 11748 پست
اینم برای پروین جونم
یادمه یه همکلاسی داشتم فوق العاده تمیزو مرتب و اروم و درسخون و خلاصه ایده آل مامان و باباها
یعنی باری نبود مامانم منو با این همکلاسی که خونشون دیوار به دیوارمون بود و تمام دوره دبستان تا دانشگاهو با هم بودیم
مقایسه نکنه و تو سر من نزنه
مثلا من عادت داشتم وسط دو تا خط بنویسم همیشه بهم میگفت ببین مریم چقدر تمیز و مرتب روی خط مینویسه یاد بگیر تو هیچی نمیشی!
خوب البته چیز خاصی نشدم ولی تو زندگیم خیلی موفقتر از مریم بودم و هستم
اسم خطو اوردی یادم افتاد چقدر دلم میخواست مریمو خفه کنم!!

خوب جان دلم خودت داری اتو میدی دست پسرت برای مقایسه خودش با اون همکلاسیش و چون مثل اون نیست پس فکر میکنه بده و تو دوسش نداری و .... اعتماد به نفس میره زیر خط فقر و مضطرب میشه و ادامه ماجرا

انقدر این داماد منو اذیت نکن مادر شوهر دخترم!
مقایسه نکن
به روش نیار
کاری نکن فکر کنه اگه اینطور و اونطور نباشه تو ناراحت میشی و دوسش نداری و ...
فکر میکنم جو مدرسه و کلاس هم طوریه که اغلب بچه ها آرومترن و پسرت بیشتر به چشمت میاد
بخدا تازگیا دقت میکنم همه بچه ها چل شدن والا
بعضی مامانا خونسرد و بی خیالن بعضیا حرص میخورن
و این اثر مستقیم داره روی بچه

متفاوت بودن این بچه ها یعنی متفاوت بودن ما مادرا
به جان همین ووروجک زلزله که الان غش کرده خوابیده هر بار تو دلم با بچه خواهر شوهرم مقایسه اش میکنم دلم میخواد خودزنی کنم
الان خیلی کم پیش میاد این کارو بکنم و تا هم به فکر مقایسه میافتم فوری خودمو با خواهر شوهرم مقایسه میکنم و به خودم میگم عوضش من این کارو و اون کارو با رکسانا میکنم و این جور و اونجور هستم و اون نیست!!!
خوشیفته هم نیستم ها نه اشتباه نکن!

شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
ممنون بهاره جون از راهنماییت.درسته ساعت مدرسه طولانیه براش حتما به معلمش میگم این موضوع رو.خیلی نگرانم حس میکنم اشتباه بود به این زودی گفتم بیش فعاله و دارو میدم بهش .ترسیدم بقیه مامانها شاکی بشن بالاخره تمرکز بقیه هم به هم میریزه

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



بهاره جون من هم پستهات رو خیلی دوست دارم خوش به حال دختر گلت که مامانی با روحیه عالی داره .من هم متاسفانه دایم دخترم رو با همسنهاش مقایسه میکنم و ناراحتم که چرا باید دخترم بیش فعال باشه .
بهار جون امروز دو یا سه بار به پسرم گفتم بشینه مشق هاش رو بنویسه هی اومر نشست یک کلمه ننوشته بود میگفت خسته شدم ویه دادمیزد و بلند میشد میرفت منم امروز دیگه خودم رو زدم به بیخیالی و هیچی بهش نگفتم الانم مشق هاش رو کامل ننوشته ببینم فردا میره مدرسه چه اتفاقی میفته خدا کنه معلمشون هکچین حالش رو بگیره که از فردا خودش بیاد بشینمه مشق بنویسه
سومیسو جان امروز پسرم اومده میگه اگه شعر یار مهربان رو حفظ کنیم بهمون کارت امتیاز میدن یه دور با حواس کاملا پرت از روش خوند با کلی غلط موندم چطور میخواد حفظ کنه اخه خیلی ذوق داشت که حفظ کنه و کارت امتیاز بگیره
سلام

از همه شما بابت راهنماییهاتون و دلسوزیهاتون ممنونم شما تنها کسایی هستید که همه چی رو راجع به پسرم بهتون میگم نه ترس از آبروریزی دارم نه نگران بد شدن ذهنیت

بهاره جونم انرژی مثبت تاپیکی ها الهی همیشه باشی.

نیلو جان پسر من تا قبل از کلاس اول و خوردن ریتالین هیچ تیکی نداشت فقط گه گاهی پلک میزد که میبردیم دکتر و معلوم میشد نمره چشماش بالا پایین شده و با عوض کردن شیشه عینک مشکل رفع میشد ...اما اواسط کلاس اول که من مرتب هرروز بهش ریتالین میدادم هوا خیلی سرد وخشک شد لبهای پسرم خشک و پوسته پوسته شد از اون موقع دهانش رو باز و بسته میکرد که من و باباش فکر میکردیم به خاطر خشک شدن لباشه همون موقع بردمش پیش دکتر خوشابی اون به من گفت این باز و بسته کردن دهان تیکه نه به خاطر خشکی و پوسته پوسته شدن...و بهم گفت ریتالین داروی خوبیه ولی متاسفانه تیک ایجاد میکنه و میهواس قرص دیگه ای بنام استراترا بنویسه که دو سال پیش دونه ای 8 هزارتومن بود ولی گفت اشتها رو خیلی باز میکنه و مرتب باید پسرت رو رژیم بدی و غذای سبک بخوره مثلا شام فقط سالاد بدون سس...از اونجایی که پسرم رو میشناسم که هیچ زجری براش بالاتر از گرسنگی نیست و با سالاد و غذاهای سبک میونه ای نداره گفتم ننویسه ...

بعد از مدتی اون بازو بسته کردن خود به خود رفع شد ولی از اول کلاس دوم با شروع ریتالین دوباره تیکها شروع شد بعد از تعطیلات عید خیلی شدت پیدا کرد بطوریکه هر کی میدید سوال میکرد ...باز پس از مدتی اون شکل وحشتناک رفع شد ولی تمام طول تابستون درگیرش بود ...با خوردن اوراپ فورت و بی پریدون فعلا کلا رفع شده فقط موقع بازیهای کامپیوتری یه کم سینه شو صاف میکنه .
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
بهاران جون خدارو شکر داروشو پیدا کردی.بهتره خودت شعر رو باهاش کارکنی.منم اصلا باورم نمیشد پسرم بتونه شعرو حفظ کنه.ولی خدارو شکر خوب حفظ شده.بیت اول رو با هم میخوندیم و کتاب رو میبندم و با هم میخونیم.بعد ازش میخام خودش تنها بخونه.مطمئن میشم که کمی حفظ شده میرم سراغ بیت بعدی.بیت دوم رو که حفظ شدٰ میگم حالا از بیت اول بخون.همینطور ادامه میدیم تا شعر تموم بشه.بعد شعرو از اول کامل میگم بخونه.چندبار اول براشون سخته.ولی با تمرین حفظ میشه.پسرم شعر دوم رو هم حفظ کرده.دارم یه شعر جلوتر از کلاس بهش یاد میدم که فرصت تمرین داشته باشه.حفظ شعر برای تقویت حافظه خیلی خوبه.همین که فکر میکنند که باید چه کلمه ای رو بگن حتما براشون خوبه.راستی وقتی خوب یاد گرفت صداش رو ضبط کن.پسرم خیلی خوشحال شد که صداشو ضبط کردم
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
بهاره جون به قول پروین جون شدی انرژی مثبت تاپیک.انشاالله همیشه بیای اینجا و دلمون با خوندن حرفات شاد بشه.
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
پروین جون با پسرم خیلی حرف زدم.اونم قول داده کار اشتباه نکنه.دیروز کلی مشق داشتند.طفلک نشست و همه رو خیلی خوب نوشت.هر کی میبینه باورش نمیشه گاهی کارهای بی فکری انجام میده.دیروز اصلا باورم نمیشد اینقدر جسورانه یه همچین کارهای اشتباهی بکنه.البته امسال که کاد ر مدرسشون عوض شده.مدیریتش خیلی آروم و اصلا به بچه ها کاری نداره.ناظم هم خونسرد!!!! مدرسه پسرم هم با راهنمایی یکی هست.راهنماییها هم که شلوغی زیاد دارند. انگار نه انگار که الگوی بچه های ما هستند.حالا خدا کمک کنه امسال رو سپری کنه و سال دیگه باید خونمون رو عوض کنیم و بریم یه مدرسه ای که فقط ابتدایی باشه.
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سلام

پروین وقتی این ماجرای عدم ارتباط رو به دقیق بهش نگاه می کنی می بینی که معمولا نه پسرت مقصره و نه بچه های دیگه .

حتما تا حالا فهمیدی پسر بچه ها توی مدرسه سه گروه هستند.

یه عده سرگروه هستند و همیشه قلدر و بزن بهادر

یه عده نوچه و زیر دست

یه عده قلیل هم گوشه گیر و منزوی

معمولا بچه های خیلی مثبت ،‌ساکت و درسخون گروه سوم هستند.

پسر من جزء گروه دوم بود، بعدها شد گروه اول

وقتی نوچه بود، حرف حرف رئیس بود و لاغیر، اگه رئیس می گفت بکش، این بچه ی ساده ی من می کشت

اینکه یاد بگیره حرف دیگران چقدر مهمه و چقدر باید گوش کنه و کجا گوش نکنه مشکل اصلی بود.

وقتی بهش می گفتی نباید به حرف این بچه ها گوش کنی کلا گوش نمی کرد
وقتی بهش می گفتی باید گوش کنی دیگه می شد خدا

درشرایط عادی یه بچه ی هشت نه ساله باید این قدرت درک رو داشته باشه که چه کاری خوبه و چه کاری بد، مخصوصا در مدرسه

ولی این بچه ها این قدرت رو کمتر دارند. یعنی قادر به تجزیه و تحلیل سریع و پیش بینی عواقب کارشون نیستند. دست رو بلند می کنند و می زنند، حالا اینکه این دست به کی و کجا خورد براشون مهم نیست. وقتی که گند کار در می یادش تازه می فهمند که اشتباه کردند. تازه اگر عبرت بگیرند....

باز می گم حرف زدن باهاشون خیلی مهمه ولی جنبه نصیحت نداشته باشه. عینی و عملی و ملموس باشه.

حامد زنگ ورزش همش از بچه ها و معلم ورزش گله می کرد که من رو بازی نمی دن. یه مدت زنگ ورزش می رفتم پشت در مدرسه و یه سوراخ داخل حیاط رو می دیدم، متوجه شدم که حامد اصلا خوب فوتبال بازی نمی کنه، یا تک روی می کنه یا توپ رو می فرسته اوت ، فقط می دوید و بازی قانونمند بلد نبود، برای همین صدای بچه ها رو در می آورد. معلم هم زود از زمین بیرونش می کرد. اونم با حرص شروع می کرد بچه ها رو زدن. وقتی هم می اومد خونه می گفت بچه ها منو زدند یا معلم منو از زمین اخراج کرد.

خب مقصر کی بود ؟ حامد؟ بچه ها؟ معلم

به مرور که طریقه خوب بازی کردن رو یاد گرفت این مشکل هم حل شد.


یا اینکه خدا اون روز رو نیاره که کسی مثلا توی حیاط به حامد تنه بزنه، خودت خوب می دونی پسر بچه ها توی حیاط مدرسه همش مشغول لگدپرونی هستند. خب توی این حیاط های شلوغ معلومه که چهار تا لگد و تنه هم نصیب حامد می شد.

آنچنان بلایی سر اون پسری که ناخودآگاه تنه زده بود می آورد که نگو و نپرس

وحشتناک عصبی می شد و با ضربات لگد و چک و مشت به جون اون بچه می افتاد.

خب معلومه که اینجا مقصر پسر من هست که نمی تونه عصبانیتش رو کنترل کنه و فکر می کنه هر کسی که بهش تنه زده دشمن اون هست و می خواد اذیتش کنه.

حالا برعکسش هم بود پسر بچه ای بود که خیلی خیلی قلدر بود و من چند باری دیده بودم بی دلیل حامد رو زده بود. و هر بار که به حامد می گفتم چرا می ذاری تو رو بزنه؟ می گفت داریم شوخی بازی می کنیم. در حالی که اصلا اینطوری نبود.

پروین خیلی دوستانه ، نه مادرانه روزا بشین کنارش و ازش بخواه که همه جزنیات اتفاقات مدرسه رو برات بگه. اصلا هم قضاوت نکن که چرا زدی یا چرا خوردی

فقط گوش کن، یه مدت بذار برات بیاد بگه ، شاید بفهمی مشکل از کجاست

ازش نپرس مقصر کی بود. یا تو مقصری

بذار مثل یه اتفاق ساده برات تعریف کنه. بعدش خیلی آروم و منطقی بهش بگو مثلا من اگه جای تو بودم اینطوری برخورد می کردم یا اینطوری حرف می زدم،

بهش بگو حالا این روش رو امتحان کن ببین نتیجه می گیری یا نه

من در این جور مواقع خیلی همسرم کمک می کرد. از خاطرات دوران بچگی ش تعریف می کرد و اینکه چطور با دوستانش رفتار می کرده و با نشون دادن عکس های اون دوران تشویقش می کرد که دوستای بهتری داشته باشه و اینکه چطور باید دوستاشو نگه داره.

حتی چند مورد هم که جدی دیدم حامد داره اذیت میشه پدرش دخالت کرد و با اون پسر خاطی چند تا کلوم حرف حساب زد

در عین حال که باید بخاطر اذیت و آزار همکلاسی ها توی خونه توبیخ بشه ولی باید ازش حمایت هم بکنید.

لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

فریال جان نشانه های خوبی آشکار شده

من که خیلی امیدوارم. از تشویق غافل نشو

منم فکر می کنم دیگه امسال باید یواش یواش مستقلش کنی. ولی خیلی آروم پیش برو

من الان دخترم می ره کلاس اول وقتی که با کلاس اول حامد مقایسه اش می کنم فرق بچه ها رو می بینم.

حامد کافی بود از کنارش بلند بشم، یا سریع اون هم بلند می شد یا اینکه همه رو بد خط و کج و کوله می نوشت. ولی مژگان اینطوری نیست. الان نگاره ها رو چند تا می نویسه و به من نشون می ده اگه خوب باشه و مشکلی نباشه بهش می گم دو خط بنویس بیار من ببینم.

فریال الان موقعی هست که باید براش زمان بذاری. نباید تکالیفش اینقدر طول بکشه باید سریع عمل کنه.

مثلا برای ده تا تمرین ریاضی حداکثر بیست دقیقه کافی هست به شرط اینکه صورت تمرین رو قبلا نوشته باشه.

ساعت رو بذار کنارش و کوک کن و ازش خواهش کن که این تمرین ها رو در همان زمان مقرر انجام بده. دو رادور هم مراقب باش که حرکت نکنه .

مثلا درس های حفظ کردنی رو حامد خیلی سخت حفظ می کرد. یه درس اجتماعی رو مثلا به سه قسمت تقسیم می کردم یا سئوالاتش رو به تناسب تقسیم می کردم. بهش می گفتم مثلا این پنج تا سئوال رو خوب بخون من ازت می پرسم.

می دونم خسته کننده هست ولی حفظ خونسردی و با آرامش صحبت کردن خیلی موثره.

لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

بهاره

داشتم برای حامد دیشب می خوندم که رکسانا با مسواک چیکار کرده ؟؟؟؟؟

از خنده غش کرده بود حیف که نشد که عکسش رو بگیرم اشک از چشماش می ریخت

همش می گفت مثل خودمه، مثل خودمه

باور کن اصلا نمی دونست رکسانا کیه و .....

این وروجک ها همدیگه رو خوب می شناسن.

این کتاب فوق العاده محشره

لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

پروین

پست بهاره به تاریخ 8/7/1392 ساعت 10:30

روزی چند بار بخون

کلید ماجرا همین جاست.

لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........


همسر منم حامد رو خیلی با بچه های دیگه مقایسه می کرد و افسوس می خورد و همش به من می گفت بیخودی خودتو خسته نکن این هیچی نمیشه

واقعا ناامید شده بود ولی الان دو سالی هست که هر از گاهی با چشمای گرد شده به من میگه این واقعا همون حامده؟؟!!!

درسته الان هم گاهی کارهای دور از انتظار می کنه ولی واقعا قابل قبوله.

همونایی که همسرم حامد رو باهاشون مقایسه می کرد الان با دیدن نمرات پسرم یا نوع برخورد اجتماعی اش یا حتی نمرات کلاس زبانش و مهارت هایی که داره کسب می کنه تعجب می کنند.


تابستون گذشته وقتی بهم گفت می خواد سال دیگه در آزمون تیزهوشان شرکت کنه تقریبا میشه گفت جدی نگرفتم

ولی الان که می بینم خودش دنبال تست ها و مطالب جدید برای آزمون هست باورم شده که تغییرات بزرگی ایجاد شده.

لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز