مینیمالیست شدن یعنی چی؟

مادرم یه مقدار خیلی زیادی انار بهم داد

چون داشتیم،قبل از اینکه وارد خونه بشه، دادم به کمکیم 

یه پیراهن همسرم دیگه نمیپوشید رفت خروجی، فعلا جایگزین نمیشه چون داره 

دیشب آش رشته درست کردم، یه مقدار زیاد اومد و دست نخورده بود، دادم به پاکبان سرخیابون

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

یه ظرف آبلیمو که دیگه عمرش کرده بود گذاشتم خروجی

ما امروز رفته بودیم باغ پدری

یه دیوار ریخته بود با شاخه درخت ها ضخیم چیدیمش 

یه عالمه شاخ وبرگ اضافه سوزوندیم

زیر باغچه ها هرس کردیم

چندتا میوه روی شاخه درخت ها بود چیدیم.

ابپاشی کردیم اومدیم.

کلی فضا باز وخلوت شد.

برای تنقلات سه ایتم بردم چای،کیک  خونگی وپفک

ویه دونه پرتقال که مینیمال باشم

اینکه میگین اصلا اون کابینت باز نمیکنم یعنی دوس نداری و میدونی چیزای ازار دهنده هس برات

منم همینجورم😄 من وقتی سینکام پر میشن از ظروف نشسته تو اشپز خونه پیدام نمیشه 

😅یهو میرم سروقتشون خودم رو راحت میکنم 

پس اون کابینت رو خالی کن بریز بیرون وسایلاش لازم نمیشن که بازش نمیکنی و .....

من چیزی دلمو بخوره و حس بد داشته باشم تا دو الی ۳روزی تو فکرمه و چندشم میشه و میزارم خروجی

بعد جیگرم حال میاد

😂😅 جاریم.مادر شوهرم.دقیقا اینجورن

چنتا کفش سایز های مختلف برای دخترجاریم لنگه به لنگه تو خونه اش بود گفتم اون لنگش کجاس گفت گم شده ...کلی خمیر دندون خالی و ژیلت 🤦‍♀️و شامپوهای تموم شده کارتن تاید خالی از هرچیزی چنتا چنتا تو حموم 

کلی لباس کوتا ه شده از دخترش که همه کهنه 

تو سبد داخل اتاق خواب و قراره تا چند سال بعد که نی نی دار بشه اینا تو سبد تو اتاق باشن

از کجا معلوم پسر نشه🙃🙂

جالبه خونه ما وقتی میان میگن خیلی بزرگه خیلی قشنگه براش از کارام تعریف کردم میگه حیف گرونن حیفه فلان قیمته منکه کابینتهام جا سوزن انداختن نیس من که کمد لباسهام پره  داشت پز میداد گفتم با خودم بر همینه که خونه ما میای از بس خلوته عشق میکنی برخودت 😂

بچش میگه بیا خونه هامونو زن عمو عوض کنیم

حالا خونه ها یعنی واحد بالا و واحد پایین یه مدلن و اندازه همن ولی پایین بقول جاریم جمعه بازاریه

این دیگ گیر های کهنه وسفره پاک کن های قبلی تو کشو هاش هس اصلا ازشون استفاده نمیکنه همه شون سوخته و پاره پوره و فوق العاده کهنه🤐

😩😩😩

😂😁کلا ازخونه و وسایلاش و لباسهام و سبک زندگیم خوشش میاد

ولی دوست نداره بندازه یه سری چیزها رو 

وسایل جدید میخره قبلیا تو خونه اش هس

خیلی اذیت میشم میبینم

یه دست مبل داره و خاله همسرم مبل کهنه هاشو گذاشته دم در جاریم گفته حیفه اورده خونه خودش 

مگه چه خوشحالم بودن که دو دست مبل دارن

و خونه شون خیلی عجیب غریب شده

منو جاریم جفتمون هم سنیم

۳۲سالمونه

ولی اون جمع میکنه چیزهای کهنه من رد میکنم🙃🙂

برایکه بقولش حیف نباشه لباس مجلسی میپوشه تو خونه و زیرش یه زیر سرافنی آستین دار میپوشه 🤭

فک کردم مسخره بازی در میاره دیدم نه جدیه 

خلاصه که اینه که میگم نباید حرف بقیه برامون مهم باشه چون بقیه از نظر خودشون خوبن از نظرما عجیب

اره یک هفته است اینو شنیدم وهی میاد اوذهنم ومن خودموبه کاری دیگه مشغول میکنم ولی خب نمیشه فراموش شه

مامان من به شدت ابنجوری

تو حیاط خلوتش یه میز بلننند روش پر از گلدون نامرتب وگولر ابی که نیاز ندارن

مقداری اجر وسرامیک یه کیسه بزرگ بازیافتی ها

پشت پنجره شوینده ها ومقداری خرده ریز پراکنده

روی زمین تشت

دقت کنید فقط حیاط خلوت توصیف کردم

گاهی میگم این یعنی خونه مادر من

ارامش ندارم اونجا

البنه خدای ناکرده بحث قضاوت نیست دارم توصیف میکنم.

مادر هنسرم وسیله زیااااد دارند منتها با سلیقه تر چیدن یه پارچه هم‌جلوش کشیدن حداقل ظاهرش مرتبه

مادرما بعد از چندین سال که تو گوشش خوندم الان عالی شده

۳تا اتاق خواب داره مرتب و اشپز خونه هم کابینتهاش شلوغه چون عادت به ظروف قدیمی شو داره و نمیزاره کنار

حال پذیراییشم همیشه اماده پذیرایی

با اینکه نوه زیاد داره مادرم

ولی مرتبه و همه چیزا رو رد کرده

گه گداری میره خونه همسایه اش که از اول ازدواج تا الان که حدود ۲۶سال میگذره چیزیو ننداخته بیرون

مثلا تو هر اتاق خواب یه تلویزیون میزتلویزیون قدیمی

بخاری نفتی و گازی از هرکدوم چنتا چنتا گذاشته شلوغ پلوغ

خانمه بیچاره هم بسکه تمییز کاری این وسایل قدیمو کرده زانوهاش و مچ پاش از کار افتادن الان دختراش مجبورن انجام بدن.....اونجا مادرم میره میگه شما منو گفتین بندازم بره فلانی هنوز فلان چیزو داره! 

گفتم استفاده میکنه میگه نه 

گفتم خودشو پیر کرده با اونا

جالبه خیلی وضع مالیشونم خوبه چنتاااا زمین و خونه داره اما اینجوریم ماکسیماله

خیلی عجیبن

خیلی

مخصوصا اون طرز لباس مجلسی پوشیدنش🤕

واقعا همچین جاهایی آرامش رو از آدم میگیره و خیلیا نمیدونن دلیلش چیه

۳تا داداش و۳تازن داداش عزیز دارم

بااینکه هرکدوم ۲تا بچه پسرم  دارن فقط بچه هاشون تو اتاق خواب خودشون میریزن و جمع میکنن .

خونه زندگیشون برق میگیره از تمییزی و مرتبی

هرچیزی سرجاش

داداشام خودشونم خیلی رعایت میکنن 

من از اونا یاد گرفتم تمییزی و مرتب بودن وقبل از اینکه برم مهمانی خودمم خونمو مرتب میکنم چون چند بار ضربه خوردم رفتم خونه کسی و بعد بلافاصله مهمان خونمون اومده منم اماده باشم همیشه

البته چیزی نمیریزم و نمیپاشیم .

از ادم های تمییز و مرتب و خونش برق بگیره و شلخته بازاری تو اشپز خونه اش نباشه خوشم میاد الگوم میشن

قلب خونه هم اشپزخونه هس 

اونجا که مرتب باشه مهمان بیشتر اونجا رو میبینه😉

اینقدر زشت لباس مجلسی رو هم از ۷سال پیش مراسم عقدش بوده رو زانو 

شلوارگل گلی لباس مجلسی سفید و گلبهی رنگم قاطی پاتی و زیر سرافنی آبی کمرنگ 

دیدنی بود

نه اینکه درامد نداشته باشن زن و شوهرشاغلن