تقریبا نه ماه هست که اینجاییم و بعد از این همه مدت برای اولین بار یه وانت بازیافتی اومد. چنان گاز میداد انگار مسابقه داره میده...
قیافه منو تصور کنید ... تندتند چادر گلدار سر کردم با دمپایی مردونه افتادم دنبالش .... عمو عمو 😂...
خلاصه که ترمزشو گرفت و عقب عقب برگشت و همچنان پاش روی گاز...
حالا من... دوباره با همون سرووضع دویدم که بازیافتیا رو بهش بدم...
عموعه فکر کنم شوکه شد 😂... یه عالم کاغذ و دفتر و کتاب جمع شده بود....
الان حس سبکی دارم و ارامش...
پولش به اندازه یه سکه پارسیان میشه😄...هووورا ...