مینیمالیست شدن یعنی چی؟

منم آرایشم فقط ریمل هست و رژ و صابون ابرو 

چرا انقد لوازم دارم واقعا نمیدونم 

نگران نباش منم اینطوریم

همون یکی ام اوایل کرونا گرفتم

دوتا دیگه هم دارم ولی مالی نیستن معمولا استفاده نمیشن

همیشه اطرافیان مخصوصا خانواده همسر بخاطر آرایش نکردن یا آرایش کم سرزنشم میکردن منم واقعا بلد نیستم ولی به همون کرم و رژ راضی بودم گاهیم پیگیر یادگیری بودم

ولی الان دیگه مطمئن شدم در همین حد کافیه

این قسمت ذهنمم نظم گرفت و به قطعیت رسیدم.

گرچه بخوام یا نخوامم همینطوری میمونم قابل تغییر نیستم در این زمینه

درخواست دوستی ام قبول کن

درخواست دوستی ام قبول کن

حرف دل منو زدی

منم بخوام یا نخوام همینه 

چون بلد هم نیستم 😅

اما واقعا نمیخوام 

الان رفتم سروقت این گلدون های طفلک 

اینا رفتن خروجی 

همین الان هم دادم پسرم برد گذاشت دم در🤭

امیدوارم زود یکی بیاد ببره 

بازم جای خلوت شدن داشت اما گفتم فعلا بمونه به خاطر ایده و نظری که همسر داشتن 

رنگی ها و سرامیکی هارو نگه داشتم 

اووووف

زنده باد👏

جیگرم خنک شد😅😅

سلام به همگی

من دیروز ک از راه رسیدم دیگه یکم بعد شروع کردم ب لباس شستن و گردگیری.

تا همین الان داشتم لباس تا میکردم چون سری ب سری شستم دیر خشک شدن.

همه کشوهارو گردگیری کردم از اول چیدم چون لباس کم بود کلا دو دقیقه طول کشید.یه کشو خالی بود لباسهای نوزاد رو گذاشتم داخلش.

لباسهای گرم پسرم رو برداشتم تابستونی هارو براش گذاشتم.لباسهای زمستانی خودم و شوهرمم جمع کردم.

از لباسهای زمستونی پسرم چیزی برنداشتم برای خروجی چون بیشترش مال خواهرزادمه،دوباره زمستون میدم به خودش

از لباسهایخودم سه تا شلوارم رفت خروجی

لباسهای نوزادی پسرمم ۵ تا ش.و.ر.ت عینکی بود رفت خروجی.

کابینتهارم دستمال کشیدم یه قالب کمربندی رفت خروجی.

سلام دوستای گلم همگی خسته نباشین

خروجی امروزم یه کیف یه طرفه و یه سرهمی دخترم که رنگش خراب شده بود

یک کارتن تا شده و مقداری نایلون بسته بندی که تو انباری بود و خاک جمع کرده بود رو گذاشتم کنار سطل زباله . مدتها بود به اجبار نگه داشته بودم ولی خودم خیلی از نگهداریش در عذاب بودم .

یه جالباسی جمع شده که لازم نبود .

ساک ورزشی خودم که یکی داشتم دیگه دوتا لازم نبود .

یک کابل برای کامپیوتر که دادم خواهرم ببره محل کارش .

اینها نتیجه انباری تکونی من بود ،الان فقط دوتا ساک خالی  توشه و دوتا توپ و یک جعبه کاشی اشپزخونه که اضافه مونده ، کاشی ها حالا روی اعصابمه 🤭

یک زیلو هم دارم برای پیک نیک که میخوام بدم خواهرم چون من اهل پیک نیک رفتن نیستم اگه هم برم روی نیمکت میشینم ، البته اونم طفلی نمیره اما مجبوره بگیره  چون انباریش بزرگه 🤣

حالا میتونم هر وقت بیکار شدم برم تو انباری ،یه صندلی بذارم و کتاب بخونم انقدر خالی شده البته فقط اندازه دوتا صندلیه فضاش .😎

البته قبلش هم خیلی خالی بود اما این ۴ تا چیز که امروز دادم رفت ناراحتم می کرد یعنی همیشه انباری جلوی چشمم بود که توش ۴ تا وسیله هست که باید بدم بره .

قبول کردم عزیزم 

خسته نباشى عزيزم 

چه خلوته انبارى تون !
مال ما يه انبارىِ واقعيه :/ 

من كتابايى كه نميخوام رو ميذارم اونجا تا وقتى فروش برن 

ولى پره از وسايل بقيه خونواده 

همه ى آشغال هاشو داديم رفته و وسايل با ارزشش مونده 

خلاصه خيلى ايده آله انبارى تون :)