عزیززززم
حالا بنده خدا شوهر من فقط در حد گفتنه و خداروشکر به خیلی چیزا عمل نمیکنه شاید چون میدونه با مخالفت جدی من روبرو میشه
اوایل ازدواج هنوز شناختی از هم نداشتیم اون هی ات و اشغال اضافه میکرد من هی حرص میخوردم
الان خیلی بهتر شده
من برای جهیزیه یه چاقو اره ای خریده بودم برای پیاز و این چیزا . یه بار رفته بودیم جنگل، چاقومو برده بود گم کرده بود. من خیلی ناراحت شدم رفته بود یه چاقو به جاش خریده بود با جنس افتضاح. منم هی غر زدم این خوب نیست و ...
امروز اومده میگه یه چاقو میخوام برات بخرم به جای اون. گفتم نمیخواد بخری فعلا همین کارمونو راه میندازه. تازه اگر اونم بخری درهرصورت من یادم نمیره چاقوی نازنینمو گم کردی 😁 گفت باشه پس نمیخرم!
خداروشکر بهم گفت وگرنه فردا میومد با یه چاقوی جدید و من که هی ازینور وسیله کم میکنم اون زیاد میکنه قطعا چاقو رو فرو میکردم تو شکمش تا یادش بمونه بدون هماهنگی من وسیله برای خونه نخره 🤣