بچه ها من دیگه واقعا کلافه شدم از وضع خونه زندگیم
من حدود یه ساله ازدواج کردم. بعد ازدواج اومدم شهر همسرم برای زندگی و کیلومترها از خونوادم دور شدم. خونه ای که توش هستم رو شوهرم اومده بود دیده بود و قولنانه کرده بود و گفت خانوادش رفتن خونه رو تمیز کردن! منم دیگه خیالم راحت بود، چندروز قبل از عروسی شوهرم اومد دنبالم و من زودتر از خانوادم رفتم که مثلا خونمو بچینم!
وااای باورتون نمیشه وقتی رسیدیم خونه همه چی کثیف و داغوووون بود.خونه ها قدیمی ساخت بودن و کثافت از همه جای خونه میبارید. باورم نمیشد من دست تنها چندروز مونده به عروسی تازه شروع کردم به تمیز کردن خونه. استرس عروسی و کارای عقب مونده و فلان و... بماند
هیچکدوم از خانواده شوهر حتی نیومدن ببینن زندم یا مرده.
خلاصه چندروز بشور و بساب کردم تنهای تنها. شده بودم عین جنازه. حتی تو اون وضعیت ناهار و شام هم خودم میپختم
بعدشم شروع کردم وسایل چیدن ولی هیچی سرجاش نبود.
من و همسرمم دیگه همونجا میموندیم و خونه مادرشوهرم نمی رفتیم.
هرچی رو جمع میکردم یه چیزی از یه جایی میزد بیرون چون همزمان استفاده میکردیم از وسایل.
بعدشم خانوادم برای عروسی اومدن خونم و دیگه خونه م کلا خیلی شلوغ پلوغ شد.
یه سال ازون موقع گذشته ولی هنوزم همینجوری داره پیش میره. هیچوقت نشده که خونه م مرتب مرتب باشه.
همش قبلش خونمو تصور میکردم که چیدم و... ولی خونم هیچوقت شبیه خونه تازه عروسا نبوده و نیست. دلم میخواد یه دکمه بود ریست میکردم همه چی رو با آرامش از اول می چیدم و مینشستم کیف میکردم ولی همه چی عجله ای شده و الانم نمیدونم چجوریه انگار طلسم شده هیچوقت نمیتونم تمیزش کنم که دیگه بگم اخیش خونه م بالاخره خونه شده! از خونه و کمد و کابینت هام اصلا خوشم نمیاد. هرروز یه جا رو میریزم بیرون و چیدمانشو عوض میکنم ولی بازم به دلم نیست نمیدونم مشکل از وسایله مشکل از منه مشکل از خونه س یا چی؟
اینقدرم وسایل کار همسرم و یه سری خرت و پرت های مجردیش زیاده که دیگه بخوامم نمیتونم خونمو نو و دست اول ببینم
توروخدا یکی یه راه حلی بهم بده هرروز دارم بابت این قضیه عذاب میکشم.
حتی الانم که عکس خونه های نوعروس رو میبینم اشکم درمیاد چون خونه من هیچوقت اون شکلی نبوده