فاطمه شیر زیاد می خوره مریم جون!
ماست و دوغ هم دوست داره گاهی بهش میدم
شربت زینک رو هم ادامه میدم
اشتهاش خیلی کم شده، اصلا خوب غذا نمی خوره
یکم بهونه گیر شده ، دائما هم که می خواد با مویایل و ... بازی کنه!
منم یک خورده عصبی کرده، البته بیشتر از یک خورده!
به همسری یکم غر زدم چرا شبا میاد فقط میشینه پای کامپیوتر بازی ... چرا اصلا کمکم نمی کنه خیلی کم برای فاطمه وقت میذاره، بهش گفتم می بینی که بعضی وقتا واقعا عصبی میشم از دست فاطمه چرا نمیای کمکم چرا همش من باید تنهایی فاطمه رو ساکت کنم بازی کنم ...
شام دیر میشه چون همش باید به نق و نوق فاطمه جواب بدم!
حالا سه شب همسری فاطمه رو می خوابونه، اینقدر در این زمینه استاد هستند که تا فاطمه بخوابه 1 میشه
الانم مثلا دارن می خوابوننش ولی همش باهم حرف میزنن!
واقعا بعد مریضی فاطمه خسته شدم!
این چند وقت همش یا فاطمه مریض بود یا همسری یا خودم گاهی اوقات کم میارم!