2777
2789
عنوان

مسابقه ویژه "روز مادر" در نی نی سایت

| مشاهده متن کامل بحث + 26574 بازدید | 356 پست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


سلام دوستان من اومدم اینجاکه بگم ازاولین پست گریه کردم تاآخرش خواهش میکنم برام دعاکنیدکه منم باردارباشم ۴روزه ک انتقال دادم وچشم ب راه بخددخیلی سخته ی لحظه ناامید ی لحظه امیدوار فقط باهرچیزی گریه میکنم من خودخواه نیستم ماخیلی غم توزندگی داشتیم شوهرم همش چشمش ب جواب آزمایش ایندفعس دلم براخونواده شوهرم میسوزه ک باچه عشقی بهم میرسن دوستان خیلی محتاجم ب دعاخیلی خیلی زیاد

دنیام پر بود از دل مشغولی هایی که فکر میکردم زندگی نامیده میشه حدود پنج سال از ازدواجم میگذشت همسرم میگفت فعلا زوده و دو سه سال دیگه منم علی رغم اینکه کم کم دلم حس مادری میخواست عقلم اصلا نمیتونست این بی برنامگی رو قبول کنه و خیلی مواظب بودیم که هیچ اسپرم و تخمکی غافلگیرمون نکنن تا اینکه پریم عقب افتاد و حدود یک هفته گذشت ولی حتی شک هم نداشتیم همسرم میگفت فقط حضرت مریم اینجوری باردار شده به اصرار دوستام از داروخونه بیبی چک خریدم  کلی زعفرون و نبات دم کردم خوردم وبی بازم بی اثر بود یه شب بعد کلی کار وقتی رسیدم خونه تنهابودم که به سرم زد بیبی چک ها رو امتحان کنم چون فکر میکردم جوابش قابل اطمینان نیست همزمان دوتاش رو استفاده کردم در کمال ناباوری دیدم هر دو مثبت شد به همسرم تماس گرفتم گفت این بزرگترین لطف خداست وو همیشه میگم پسرم ارزویی نگفته  براورده شده منه🌹 

سلام دوستان من اومدم اینجاکه بگم ازاولین پست گریه کردم تاآخرش خواهش میکنم برام دعاکنیدکه منم باردارب ...

ان شاالله بچه دار هر چه زودتر نگران نباش عزیزم

شهزاده و پرنسس

سلام عزیزان من...

من بخاطر مسابقه تو این بحث شرکت نکردم...فقط یهو یادِ روزی افتادم که فهمیدم باردارم و دلم هوای اون روزها رو کرد...

هیچوقت روزی رو که رفتم آزمایشگاه یادم‌نمیره...حقیقتشو بخواهید یه حسّ عجیبی بهم اطمینان میداد باردارم اما برای محکم کاری رفتم آزمایشگاه اونم تنهایی! دلم میخواست شوهرمو سورپرایزکنم...به خانمه گفتم من جوابشو اورژانسی میخوام گفتن ۲ساعت طول میکشه...توعمرم لحظات انتظار به اون سختی نگذرونده بودم...بااینکه به تازگی اقدام کرده بودیم اما از تهِ دل میخواستم زیاد منتظر نمونم...بالاخره اون دو ساعت سپری شد و اسممو صداکرد...رفتم جوابو گرفتم خانم مسئولش آزمایشمو باز کرد و گفت مبارکه خانم بارداری....اشک تو چشمام جمع شد دلم میخواست محکم بغلش کنم و بخاطر خبرخوبی که بهم داد ازش تشکرکنم...جوابو گرفتم و راه افتادم...۸آذر بود...تمان لحظاتی که اون روز گذروندم رو یادمه...از درآزمایشگاه که رفتم بیرون تا خودِ خونه گریه میکردم.. همش به شکمم نگاه میکردن و خداروشکر میکردم...باورم‌نمیشد خدا انقدر دوستم داشته که لیاقت مادرشدن رو بهم داده...همون موقع از ته دلم دعاکردم خدا این حس رو نصیبِ همه ی اونایی که دلشون این لحظه رو میخواد بکنه...هنوزم برای همه اونایی که در انتظارن دعا میکنم...

باورم نمیشه امسال توی روزِ مادر، من هم مادرِ یه فرشته ی پاک و معصوم شدم...الهی خدا بچه های همه رو حفظ کنه و سایه ی همه مادرا رو بالا سر بچه هاشون نگه داره...

نميدونم چرا تصميم گرفتم منم بنويسم شايد خواستم جايي ب غير از دفتر ابي خط دار پسرم ثبتش كنم شايد خواستم بگم از اين ارزوي زيباي خواستني شايد بگم از اين حس درك ناشدني از اين خواستن بي وقفه از اين عشق بي منت از اين داستان زندگي تو و من كه روزي شروع شد از اين قصه عشق ناب:كوچولوي دوست داشتني فقط خود خدا ميداند كه من شايد تنها مادري بودم كه حتي قبل از زن شدن نگران داشتن تو بودم و مدام به اين فكر بودم ك با وجود رازي كه در سينه ام سالها مدفون شده ميشه بعد از ازدواجم تو را در وجودم احساس كنم😔براي همين شايد بود ك همان ماه اول ازدواج تو رو خواهان بودم كوچولوي من تو هديه خداوند بودي تو معجزه من بودي تو عيدي امام هشتم به من بودي همون وقت كه دم اذان نقاره هاي حرم اقا و زدن و دلم لرزيد كفتم اقاجان من عيديم و ميخوام و تو زودتر از اونكه فكر كنم اومدي و با اومدنت چه روزهاي شيرين با خودت اوردي حتي وقتي توي دوران بارداري دكترم گفت جاي تو توي دلم نا امن شده ترسيدم نفسم رفت مگه ميشه بي تو بودن ايندفعه هم اقا ابوالفضل نجاتمون داد ميگم نجاتمون چون من بي تو غرق شده اي تنها بودم!!من خوشحالم كه تو رو دارم خوشحالم كه خداوند بازهم معجزه اش رو برايم رو كرد خوشحالم ك اولين نفري هاي ك با بغضم بهش خبر امدنت و دادم عزيزترين هايم بودن خوشحالم ك پدرت فراق از مردانگي مرا در اعوش كشيد و گريه شادي كرد من با تو خوشبخترين بانوي عالم

ومن باور دارم خدايي هست كه هميشه در همين نزديكيست

مادر فقط اونی نیست که وقتی جواب مثبت آزمایش بارداری رو میگیره و از خوشحالی اشک شوق می ریزه و واسه سورپرایز کردن همسرش لحظه ها رو میشماره....

اونی که جواب منفی رو میگیره و تا خونه عینک افتابی رو نقاب صورتش میکنه .. سرش رو پایین میگیره و اشک تلخ حسرت می ریزه و مدام با خودش میگه جواب همسرم رو چی بدم ... اونم مادره....

مادر فقط اونی نیست که با شوق و ذوق به همه خبر بارداریشو میده و از همون روز اول واسه اومدن نی نی برنامه ریزی میکنه .... اونی که با صدای گرفته به همسرش میگه : بازم منفی بود .... اونم مادره...

مادر فقط اونی نیست که هرشب تو خیالاتش نی نی شو تصور میکنه و حتی از درد بارداری هم لذت میبره و از لگدهای نی نی قند تو دلش اب میشه...اونی که وصف حال بارداری رو از دوستانش میشنوه و ارزوی لمس این لحظات رو داره .. ولی هر ماه باید یه مشت قرص و دارو و امپول و شیاف با کلی عوارض تحمل کنه و در نهایت نتیجه نمی گیره اونم مادره...


مادر فقط اونی نیست که با عشق و هیجان برای نی نی سیسمونی میخره و همه بهش تبریک میگن ...اونی که چشمش تو بازار به یه لباس کوچولو میفته و دلش ضعف میره ... یواشکی لباس رو میخره و از ترس حس ترحم دیگران ... آرزوهاشو گوشه کمد پنهان میکنه و گاهی تو خلوتش لباس رو بغل میکنه و می بوسه ..اونم مادره

مادر فقط اونی نیست که درد زایمان و عوارض سزارین رو تحمل میکنه .....اونی که وصف این لحظات پر درد و شیرین رو میشنوه و توی دلش آه میکشه .. اونم مادره...

مادر فقط اونی نیست که شب بیداری های نی نی رو با تمام سختی هاش تحمل میکنه ....اونی که شب ها با چشم گریان سر روی بالش میذاره و از خدا یه نی نی سالم و صالح میخواد ... اونم مادره...

مادر فقط اونی نیست که توی مهمونی ها هرموقع ازش اسم فرزندش رو می پرسند چشم هاش برق بزنه و با افتخار اسم بچه ش رو به لب بیاره ...اونی که سالهاست اسم انتخاب کرده و هرجا اون اسم رو میشنوه دلش میریزه و چشم هاش خیس میشه ... اونم مادره ...


آره دوست من ... همه منتظرا مادرن... همونایی که مدام باید به بقیه جواب پس بدن که چراااا هنوز بچه دار نشدن ... پیش کدوم دکتر میرن ... مشکل از خانمه یا آقا .... و روزی هزار تا پیشنهاد سرسام آور دارن از طرف دوست و آشنا و همسایه و حتی گاهی بقال محل !!!!! که پیش کدوم دکتر و امامزاده برن .. چه نذری بکنن.... چی بخورن... چی کار کنن ..یا حتی چه موقع اقدام کنن !!!!

همه این دلسوزی های بی رحمانه فقط یک توجیه داره و اون دلیل اینه که تو یه زنی که هنوز مادر نشده ...

گاهی بهت پیشنهاد ملاقات با رمال و دعا نویس و فال گیر میدن که دلت میخواد همون لحظه بمیری ولی کسی با حس ترحم بهت راه کارهای احمقانه نده و همه باور کنن اومدن بچه یه معجزه قشنگه که فقط و فقط به خواست و اراده خالق هستی ممکنه حتی اگر زوجی کاملا سالم باشن ...!!!!

پس ای کاش هیچ کس دل یه منتظر رو خواسته و ناخواسته نشکنه و همه باور کنن ... اونم یه مادره.....

💔💔💔💔💔💔

متن بالا رو دستم که منتظره نی نی هست واسم فرستاد

منم دیدم مناسب اینجاست گزاشتم اینجا

یاد خودم افتادم بعده هشت سال انتظار

بالاخره خدا بهمون نظر کرد و دخترمون رو بهمون عطا کرد

اولین بار رفتیم دم در ازمایشگاه و جواب رو که گرفتم گفتم حتما طبق روال گذشته منفیه

اما مسئول ازمایشگاه گفت بفرمایید مبارکه

و من با اشک به شوهرم که دم در ایستاده بود گفتم و گریه کردم

اما شوهرم فقط میگفت آبرومونو بردی بسه

 انشالله دامن همه منتظرا و دوست من هم سبز بشه





براتون اینگونه آرزو میکنم :ان زمان که در محشر .خدا بگوید چه داشتی ؟حسین سر بلند کند و بگوید حساب شد مهمان من است .  

خیلی دلم میخاست قصه مادرشدنمو بنویسم....خداروشکر ک ی جوری مهیا شد برام....حدودای یک سال و نیم پیش ی کیست تخمدان داشتم ک پاره شد و خونریزی داخلی کردم....خدا خاست و زود فهمیدم و عمل کردم...دکترم گف باید زود باردار بشم ک کیستام از بین برن...من اما ن آمادگیشو داشتم ن دلم بچه میخاست...حسای متضادی ک سراغم اومده بود....دلم میخاست فعلا درسمو ادامه بدم....دکترم گف چندماه قرص بخورم چون تا 6 ماه نباید اقدام کنم بخاطر عملی ک داشتم....یادمه اونموقع ک اقدام کردم پیش خودم گفتم ماه اول باردار میشم...ولی نشد...ماه دومم نشد....انقد بیبی چک خریدم و منفی شده بود ک نا امید شده بودم...از اونطرف فشار خونواده شوهرمم بیشتر شده بود...تا اینکه یادمه اون ماه سوم اقدامم تولد امام رضا بود...کلی سر نماز اشک ریختم و ازش ی بچه سالم و صالح خاستم....بعد چندروز ی مشکل جسمی برام پیش اومد (هرنی گرفته بودم بعد عمل (هرنی همون پارگی شکمه ))و دکتر گف باید عمل کنم زوتر...ولی چون گف اقدام کردی باید بمونی ببینی نتیجه اش چی میشه...4 روز مونده ب پریم ی تست گذاستم در کمال ناباوری دیدم ک دوتا خط افتاد....چنتا دیگه هم گذاشتم ک دیدم اونام دوتا خط افتاده...روز بعدم ازمایش دادم فهمیدم مثبته...با وجود خطری ک هرنی برام داره ولی الان تو هفته سی ام بارداریم....دکترم گفته ک ممکنه اگه هرنی عود کنه عمل بشم و برای بچه خطرناکه....ولی من بچمو از امام رضا دارم....مطمعنم خودش نگهدارشه.چندروز پیشم فهمیدم پلاکتای خونم بشدت افت کرده و بازم یه زنگ خطر دیگه....دیسک کمر گرفتم...کم خونی شدید گرفتم...ولی هیچکدوم از این مشکلات نتونسته منو از پا دربیاره و وقتی ضربه های دختر کوچولومو حس میکنم تموم مشکلاتم یادم میرن...میخام اگه قراره مشکلی هم پیش بیاد برای من پیش بیاد نه دخترم که با تموم وجودم عاشقشم و نمیخام یک سر سوزن آسیب ببینه...مادرشدن یه حس قشنگه که من با تمام وجودم حسش کردم....خدایا خودت بهم کمک کن لیاقت مادر شدنو داشته باشم و این دوماهم ب خوبی برام بگذره تا دخترنازمو ب دنیا بیارم....دلم برای درآغوش کشیدنش پر میکشه

تموم زندگیم دخترم......عاشقتم مامانی...ممنون از اینکه با اومدنت منو ب زندگی امیدوار کردی.....عشق مامان تا هستم نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره.....قربون خنده های نازت....قربون اون چالهای رو صورتت....مامان فدای تک تک خوشمزگیات....

سلام راستش همش سيزده سالم بود يك ماه بيشتر نبود كه عروسي كرده بودم و من هم چيزي از جلوگيري و اينجور چيزها نميدونستم😑 مامان ازم پرسيد پريود شدي گفتم هنوز نه چشمهاش گرد شد 😳رفتيم با شوهرم و مامانم از بگيريم گفتن جوابش فردا اماده ميشه اگه بدونين با چه خجالتي رفتم 😓ازمايشگاه همه يجوري نگام ميكردن 😳بعد فردا مامانم رفت دنبال جواب و اومد گفت ني ني تو راهه 😍بعد شوهرم گفت من چجوري دوتا بچه بزرگ كنم😣 و بهم گفت به بابات نگين كه دعوامون ميكنه 😁

خستم ميفهمي 😫امضا هم ندارم 
من یه مادر19ساله ام ازبچگی عاشق مادرشدن بودم وبرای عروسکام وحتی وسایلای خونه ودرختاوگل هاو...نقش ما ...

متن زیبایی بود.خدابهت صبر بده وهمسرتون رو خدارحمت کنه.

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم.☺

سلام مامان های خوشگل واقعا لدت بردم از حس های نابتون ک در اختیار ما گداشتید و هرلحطه مشتاق تر شدم برای مامان شدن ان شالله خدواند به همه شما مادر های عزیز و فرزاندانتون سلامتی بده و ان شالله و به امید خدا و با مصلحت خودش ان شالله به همه ما اقدامی ها هم فرزند سالم صالح عطا کنه و عیدی بزرگی بهمون بده ...الهی امین...متکول به پرودگاریم

خدایا شکرت 🙏🙏🙏
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز