اول ازهمه من باید ذوق زده بشم واسه اون تیکر دلبر...به امید خدا همین تیکر ادامه پبدا میکنه و میرسه به 1 هفته مانده به تولد دردونه هااا:-) الهی امین....♥♥♥♥♥
تک تک جملات رو با دقت خوندم عالی بود..مصمم تر شدم...اما خب باز هم هزار اما و اگر تو ذهنمه...از بابت مشکلات ژنتیک و...بله خیالم راحته...اما دلم میگیره چرااا مادر نخواسته بچه رو نگه داره
نکنه بعدهااا بیاد و نظم فکری بچه رو بهم بزنه
از طرفی میگم حالا که من میتونم به بهترین شکل تربیت کنم و امکانات خوبی واسش فراهم کنم اگه انجام ندم ظلم کردم در حق دختر کوچولوی نازناری...وااای اگه بدونی چقدر ناز و معصومه اصلا از فکرش بیرون نمیام یه لحظه...همش میگم یک روز هم زودتر بیاد پیشمون له نفعشه
یه چیزی میگم نخندیااا نه بخند انشاا...همیشه لبت خندون باشه
میگم ما چند سابه باهمسرم تنهاییم ما حتی مهمون شب بمونه راحت نیستیم البته نمیدونم منظورم رو متوجه شدی از بابت رابطه دو نفره س...همش میگم دیگه اون آزادی رو ندارم خندم میگیره خودم البته از گفتنش...بعد میگم خب بقیه چه میکنن ما هم همون..ههه